حجتالاسلام واسطی: علامه سیدمحمدحسین حسینی تجلی علمی و عینی توحید بود
شاگرد علامه سید محمد حسین حسینی در برنامه ضیافت به بیان خاطراتی از زندگی این عالم بزرگ پرداخت و گفت: ایشان فقط به دنبال فقاهت ظاهری رسمی علمی نیست بلکه به دنبال فقاهت فقه الله اکبری است
به گزارش «نسیم»، حجتالاسلام واسطی شاگرد علامه سید محمد حسین حسینی در برنامه ضیافت حاضر شد و به بیان خاطراتی از زندگی این عالم بزرگ پرداخت، متن زیر بخشی از سخنان ایشان است:
هم خاندان پدری و هم خاندان مادری ایشان از خانوادههای اهل علم بودند به خصوص پدر علامه از علمای بزرگ آن زمان در تهران بودند.
در آن دوره رضا خان تصمیم به کشف حجاب گرفته بود و برای اینکه این موضوع را در جامعه مستقر کند، از شخصیتهای مهم میخواست تا با زنان خانه خود بی حجاب در انظار عمومی حاضر شوند، برای این کار سرهنگی را هم مأمور کرده بودند تا با علما صحبت کرده و آنها را نیز به این کار دعوت کنند؛ سید محمد صادق حسینی تهرانی پدر علامه نیز از جمله این علما بود، وقتی این سرهنگ موضوع را با پدر علامه درمیان میگذارند، آقا در جواب میگویند، برو به این غول بیابانی بگو فکر کردی ما مثل شما شرف و ناموس خود را به حراج میگذاریم؟ مگر جنازه ما در دست او بیفتد.
علامه سید محمدحسین حسینی تجلی علمی و عینی توحید ومنادی عرفان شیعی فقاهتی بود. در رابطه با حجاب ازعلامه خاطرهای را به یاد دارم، در خاطرم هست که وقتی با ایشان در سفری در هواپیما بودیم، پس از این که مهمانداری که غذا آوردند از ایشان پذیرایی نمودند و رفتند، علامه به فردی که همراه ایشان بود گفت، این مهماندار نفس خوبی دارند اما آن قدر نگاههای شهوانی به ایشان شده است که روحشان را کدر کرده.
علامه خودشان در رابطه با کودکیشان میگویند که من از 5،6 سالگی به دنبال این بودم که ببینم که چه کسی هستم و از کجا آمدهام، بعد از تحصیلات مدرسه در دبیرستان وارد هنرستان مکانیک و ماشین سازی میشوند و در همان زمان دستگاه ماشین تراشی را اختراع میکنند و به ثبت میرسانند. به خاطر تواناییهایشان در این زمینه 18 پیشنهاد هم از داخل کشور و هم از خارج کشور داشتند اما خودشان میگفتند که من عشق به چیز دیگری داشتم بنابراین در این میان به طلبگی رو آوردم و به قم وارد شدم.
مرحوم می فرمودند که یک روز دو ساعت به ظهر مانده به حرم امام رضا(ع) رفتم و حال بسیار خوبی هم داشتم، برای نماز ظهر نیز به مسجد گوهرشاد رفتم و زمانی که خواستم از درب مسجد بیرون بیایم، در متصل به کفشداری را بوسیدم، مردم نیز در حال خروج بودند، که ناگهان کسی از پشت سر به من گفت آقا چوب که بوسیدن ندارد، من به ناگاه جرقهای در ذهنم زده شد و در جواب گفتم، چرا بوسیدن ندارد، چوب حرم و چوب کفشداری حرم بوسیدن دارد، کفش زوار حرم و خاک زوار حرم بوسیدن دارد، این گفتار را با فریاد بلندی گفتم و به ناگاه خود را بر زمین انداختم و گرد و غبار کفشهای روی زمین را به صورت میمالیدم و میگفتم اینجا محل بوسیدن حوریان و مقربان و پیامبران(ص) از عرش رحمان است، این گونه بوسیدن دارد.
علامه در قم دنبال اسلام شناس بود و این اسلام شناسی را در وجود علامه طباطبایی یافت. ارتباط ایشان با علامه طباطبایی در حدی بود که خودشان می فرمودند که من حجرهام را تحویل دادم و منزلی در کنار منزل ایشان گرفتم تا بتوانم بیشتر از وجود ایشان استفاده کنم و تعبیرشان نیز این گونه بود که اگر دست من به علامه نرسیده بود هیچ نداشتم.می فرمودند علامه طباطبایی جمع عقل، شرع و شهود بود. علامه تهرانی از علامه طباطبایی درخواست کلاس اخلاق میکنند، و پس از آن علامه تقریرات این درس را مینویسند، و آن تقریرات رساله لب اللباب میشود.
ایشان پس از مدتی به توصیه آیتالله صدوقی به نجف اشرف هجرت میکنند، بعد از علامه طباطبایی اذن میخواهند و ایشان میفرمایند اگر موضوع استفاده از بارگاه امیرالمؤمنین(ع) نبود من به فراق شما رضایت نمیدادم.
به نجف اشرف مشرف شدند و تا اخر عمرشان نیز عشق به امیرالمؤمنین(ع) در تمام زندگیشان نمایان بود. ایشان اساتید بسیار بزرگی داشتند و در آن زمان هم بحث و هم درس با آیتالله سیستانی بودند. فضای علاقه ایشان باعث شده بود تا همگان بدانند که ایشان فقط به دنبال فقاهت ظاهری رسمی علمی نیست بلکه به دنبال فقاهت فقه الله اکبری است. از جمله پیشنهادهای ایشان به فضای بعد از انقلاب این بود که تقویم به صورت یکپارچه تاریخ قمری باشد.