تحلیلی از "فرابرجام"؛ دشمنِ سخت و دشمنی‌ای نرم

کدخبر: 1019713

تغییر در ادبیات و الفاظ مقامات آمریکا، اظهار محبت و دوستی، صحبت از تعامل و دعوت به مذاکره و... همه و همه تاکتیک‌هایی برای تغییر رژیم، فروپاشی جمهوری اسلامی و ابتر ماندن انقلاب اسلامی است

یاسر جلالی، تحلیلگر مسایل سیاسی در دومین یادداشت از سلسله تحلیل‌های "برنامه جامع تعامل" با عنوان "جنگ سرد برای تغییر در دوره پساتوافق" نوشت:

مقدمه

قبلاً گفته شد که آنچه به عنوان برجام خوانده می‌شود، بعد از بررسی در مجاری قانونی -ولو به صورت مشروط- و با اعلام نقایص تصویب، عملیاتی و اعمال خواهد شد.

بحث بر سر نقاط قوت یا ضعف و اشکالات پرحجم جمع‌بندی به دست آمده، لازم و مفید است اما ماندن در جزئیات این برنامه و مشغول کردن تمام توان در این ایستگاه، منطقی و درست به نظر نمی­رسد.

لذا نگارنده به دنبال آن است که تا جای ممکن فارغ از بحث بر سر حجم غنی‌سازی، تعداد سانتریفیوژ، مقدار و درصد مواد غنی‌شده یا حتی سرفصل‌های دیگر جمع‌بندی به دست آمده در وین، همچون بازرسی و تعلیق تحریم‌ها و… از منظر متفاوت‌تری به آنچه به دست آمده و نیز آثار و تبعات فرا متنی بپردازد. در این نوشتار سعی بر این است که بر اساس تفرس[۱] دشمن، از منظری کلان، صحنه مواجهه مورد توصیف قرار گرفته و اهداف دشمن کشف شود. قطعاً به دلیل مهم بودن این ترسیم وضعیت کلان، در این متن تمرکز صرفاً بر نمایش آنچه هست خواهد بود و ارزیابی و تحلیل پس از توصیف، در مجال دیگری مورد بحث قرار خواهد گرفت.

باید توجه کرد که امروز کشور به شناخت دشمن نیاز دارد و اگر گام‌های دشمن رصد نشده و حرکت او پیش‌بینی نشود، با ضربه‌ای شدید در داخل مواجه خواهیم بود . در قدم بعد، مهم‌تر از شناخت دشمن، شناختن دشمنی و روش دشمنی کردن اوست. در مقابل فعالیت دشمن، کشور نباید در حال انفعال به سر ببرد. باید هوشمندانه نقشه دشمن را حدس زد و تشخیص داد و جلوتر از دشمن عمل کرد. در این یادداشت، با دقت و وسواس نسبی، تعدادی پاراگراف و عبارت و نکته مهم از تعداد بسیار زیادی از اظهارنظرها، موضع‌گیری‌ها و تحلیل‌های متفکرین، مقامات، سیاسیون و مؤثرین غربی و بخصوص آمریکایی انتخاب شده و در قالب یک پازل که نمایانگر طرح کلان دشمن است، کنار هم چیده شده است.

در این نوشتار که دومین متن از سلسله نوشتارهای تشریح برنامه جامع تعامل است، به این سؤال خواهیم پرداخت که چرا ایران مورد توجه قرار گرفته است و اساساً چرا دشمنی امریکا متوجه انقلاب اسلامی است. نوع نگاه متفکرین و مقامات آمریکایی و غربی به ایران و انقلاب اسلامی چیست و سطح درگیری ایران و غرب در چه سطحی ارزیابی می‌شود.

پس از آن به نوع مواجهه و استراتژی مقابله دشمن با جمهوری اسلامی ایران که مبتنی بر طرح جامع تعامل و بر اساس مدل جنگ سرد است، پرداخته خواهد شد و نسبت مذاکرات و توافق اخیر با این استراتژی بیان می‌شود. در انتها، هدف‌گذاری نهایی دشمن و آنچه به دنبال تحقق آن است مورد واکاوی قرار خواهد گرفت. یادآور می‌شود که نهایت تلاش نگارنده بر این بوده است که مطالب به صورت دقیق و با ملاحظه شرایط و فضای طرح آن نقل شود.

چرا ایران؟

امروز ایالات متحده با هیچ تهدید وجودی روبرو نیست. دیگر هیچ کشوری وجود ندارد که بتواند آسیب مرگباری به امریکا وارد کند یا فعالانه برای تغییر اصول نظام سیاسی-اقتصادی آن تلاش نماید. آمریکا تا حد زیادی، حداقل میان دولت‌ها، به جایگاه قدرت بزرگ جهان بازگشته است. اما ایران یک استثنا است .[۲]

انقلاب ایران تنها حرکت اجتماعی است که در برابر مدرنیته قرار دارد.[۳] از هنگام سقوط شهر سایگون هیچ واقعه‌ای به اندازه انقلاب اسلامی ایران، آمریکا را تحت تأثیر قرار نداده است.[۴] انقلاب ایران درهم ریزنده و اخلال‌آفرین است. این انقلاب بلاشک توازن قوای جهانی و نیز روابط سلطه اقتصادی و سیاسی را در یکی از طمع ­برانگیزترین مناطق جهان به هم ریخته است. این انقلاب مشروعیت روابط بین‌الملل را زیر سؤال برده است.[۵]

حتی اگر شور انقلابی دهه ۸۰ میلادی فروکش کرده باشد، حکومت ایران همچنان بر پایه نظریه ایدئولوژیک ولایت‌فقیه بنا نهاده شده که باید گسترش یابد و در دیگر جوامع مسلمان نیز استفاده شود. در نتیجه، سیاست خارجی تهران شامل مخالفت پایدار و همیشگی با ایالات متحده، به طور کلی غرب، اسرائیل، و قدرت‌های مسلمان سنی رقیب است که جمهوری اسلامی همه آن‌ها را به عنوان موانع سیاسی اصلی در مسیر پروژه‌های ملی و بین‌المللی عظیم خود از سال ۱۹۷۹ می‌داند. در نتیجه، درگیری ایران با ایالات متحده و غرب، اصولاً رقابتی بر سر ایده‌ها و نظرات است.[۶] غرب به شدت از حضور فرهنگ اسلامی انقلاب ایران نگران است .[۷]

در بستری از این تغییرات بسیار شگرف شاید بتوان گفت غافلگیرکننده‌ترین جنبه نظام پس از انقلاب ایران پایداری و سرسختی این نظام باشد. جمهوری اسلامی از حوادثی که با فاجعه فاصله چندانی نداشته‌اند جان سالم به در برده است : تهاجم و جنگی ددمنشانه؛ طغیان‌های داخلی؛ مرگ بنیان‌گذار کاریزماتیک انقلاب؛ فجایع طبیعی و فجایع ساخت دست بشر و اخیراً قطع رابطه کامل این کشور با نظام مالی بین‌الملل به لطف تحریم‌های اقتصادی. با این همه جمهوری اسلامی هم چنان سر جای خود ایستاده است.[۸]

چه کشوری باثبات‌ترین کشور در غرب آسیاست؟ ایران! چه کشوری بیشترین یکپارچگی اجتماعی را دارد؟ ایران! چه کشوری بالاترین پتانسیل را برای آینده دارد؟ ایران! نه اسرائیل! نه افغانستان! نه عراق! نه عربستان سعودی! ایران! پس اگر شما می‌خواهید رابطه‌ای با کشوری داشته باشید که باقی خواهد ماند، تاب خواهد آورد، و در طول زمان بر قدرت و منافع شما اضافه خواهد کرد، باید دوباره به تهران نزدیک شوید، بدون توجه به اینکه چه حکومتی ممکن است در آنجا روی کار باشد .[۹]

…چیزی که دارد اتفاق می‌افتد این است که بعضی افراد، یعنی آن‌هایی که واقعاً دینامیک دنیا را می‌فهمند، و بی‌شک بعضی از آن‌ها در کاخ سفید هم هستند… آن‌ها دارند متوجه می‌شوند که [این ماجراها] در مورد «سلاح هسته‌ای» نیست، در مورد «قدرت هسته‌ای ایران» نیز نیست، بلکه در مورد قدرت است. در مورد این است که چه کسی هژمونی را در خلیج [فارس] به دست خواهد آورد .[۱۰]

در این مسیر، ظرفیت قدرت سخت حکومت به عنوان عاملی توانمندکننده، و مدافع خط اصلی عملیات تهران یعنی گسترش قدرت نرم، عمل می‌کند. این ارتباط بیش از همه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مدافع اصلی انقلاب، مشهود است.[۱۱]

تکامل تدریجی جنگ سرد در جهت تغییر

روشن است که ایران تنها کشوری است که یک رقابت نظری واقعی با ایالات متحده دارد. اگر جمهوری اسلامی یک کشور انقلابی باقی بماند، امریکا باید سیاست‌های راهبردی خود را بیشتر شبیه به پارادایم جنگ سرد جلو ببرد .[۱۲]

یک راهبرد رقابتی قدرت نرم موفق، ممکن است ایران را وادار کند از کشوری که خود را وقف تضعیف نظام سیاسی-اقتصادی منطقه‌ای و جهانی کرده، به یک بازیگر «نرمال‌تر» تبدیل شود. این به معنای پایان رقابت نخواهد بود، اما تهدید ناشی از ایران را به شکل چشم‌گیری کاهش خواهد داد به واشنگتن قدرت پیش‌بینی بیشتری در منطقه خواهد داد. راهبردی که به کاهش یا حتی تغییر اصول اساسی رژیم کمک کند، می‌تواند پویایی‌های ارتباط میان ایران و آمریکا را عوض نماید، که به آنچه در دهه‌های گذشته در مورد اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین رخ داد بی‌شباهت نیست .[۱۳]

راهبرد کلان مبتنی بر جنگ سرد و تطبیق آن در شرایط کنونی مواجهه با ایران، یک سیاست غیررسمی و یا توصیه آکادمیک نیست بلکه به صورت مکرر در اظهارنظرهای متفکرین، مقامات، سیاسیون و مؤثرین دولت و کنگره امریکا دیده می‌شود. همچنین بر اساس آنچه از سوی یک نهاد امنیتی امریکا عنوان شده، دولت اوباما به دنبال تعمیم مدل جنگ سرد به ایران است .[۱۴]

رئیس‌جمهور امریکا، در قامت مجری ارشد این راهبرد کلان و در قالب مقدمه‌ای برای توجیه آن، چنین می‌گوید: بیست سال بعد از جنگ جهانی دوم، دورنمای وقوع جنگ هسته‌ای واقعی بود. با همه تهدیداتی که ما امروز با آن روبرو هستیم، سخت است تصور کنیم چقدر جهان در آن زمان خطرناک‌تر بود. با توجه به این تهدیدات، تعدادی از تعیین‌کنندگان راهبرد در آمریکا می‌گفتند ما باید اقدام نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی به کار بندیم و آن‌ها این رویارویی را غیرقابل‌اجتناب می‌دیدند اما رئیس‌جمهور جوان (کندی) دیدگاه متفاوتی داشت. قدرت از دیدگاه وی شامل نیروی قدرتمند نظامی و تمایل برای حمایت از ارزش‌ها در سراسر جهان بود. وی موضع مهم برخی از حلقه سیاست خارجی که امنیت را با جنگ‌افزار برابر می‌دیدند، رد کرد. وی در عوض اصول قوی آمریکا را بر روی آنچه که صلح واقعی و قابل دسترسی نامید، گذاشت. صلحی که بر اساس انقلاب ناگهانی بشری نبود بلکه بر اساس تکامل تدریجی و اقدامات محکم و توافقات مؤثر بود. چنین عقلانیتی به افراد در مهم‌ترین زمان در تاریخ بشری کمک کرد. با کمک کندی مشکل موشکی کوبا به صورت مسالمت‌آمیز حل شد و در دوره رؤسای جمهور دموکرات و جمهوری‌خواه توافقات جدیدی به وجود آمدند. معاهده منع تکثیر، کشورها را از دستیابی به تسلیحات هسته‌ای منع می‌کند و به این کشورها اجازه می‌دهد به انرژی صلح‌آمیز دسترسی داشته باشند. معاهدات سالت و استارت موجب همکاری آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی درباره کنترل تسلیحاتی شد. جلوی همه مناقشه گرفته نشد اما از وقوع فاجعه هسته‌ای در جهان جلوگیری شد و فضا و زمان برای عبور از جنگ سرد بدون تیراندازی به سمت اتحاد جماهیر شوروی فراهم شد.[۱۵]

آمریکا و شوروی در کوران جنگ سرد و انواع و اقسام پیمان‌های کاهش و کنترل تسلیحات کشتارجمعی و موشک‌های بالستیک، پیمانی بستند که در ظاهر مرزهای بلوک شرق را به رسمیت می‌شناخت و آن را تقویت می‌کرد اما در عمل به فروپاشی دیوار برلین و اتحاد جماهیر شوروی انجامید. پیمان هلسینکی، امنیت را به حقوق بشر پیوند زده و الزاماتی درباره تعهدات دموکراتیک -بخوانید سیاست‌های دیکته شده غرب- ایجاد می‌کرد. فریتس اِسترن، تاریخدان آلمانی در مقاله‌ای تحت عنوان «راه‌هایی که به ۱۹۸۹ ختم شدند»، می‌نویسد: «در آغاز شمار اندکی از رهبران سیاسی (بلوک شرق) به آتش‌افروزی بالقوه پیمان هلسینکی پی بردند… از این نظر که جنبش مخالفان را در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی از نظر اخلاقی تشویق می‌کرد و حمایت حقوقی اندکی در اختیار آن‌ها می‌گذاشت».[۱۶]

باید توجه کرد غرب برای دستیابی به اهداف خود در شوروی، نیازمند تغییر عقاید و باورهای مردم شوروی بود . لازم نبود که شوروی را با راکت و بمب اتمی به فروپاشی برسانند، بلکه با تحولاتی که توسط رسانه‌های گروهی در عقاید و باورهای مردم به وجود آوردند به این مهم نائل شدند.[۱۷]

برژینسکی در توصیف این مسئله چنین می‌گوید: ما نه روی قدرت سیاسی و نه روی قدرت نظامی و اقتصادی تکیه کردیم، ما تنها از طریق فرهنگ و استفاده مؤثر از رسانه‌ها توانستیم به این هدف برسیم. رسانه‌هایی که به صورت هدفمند و متمرکز بر نفوذ به درون شوروی به راه انداخته شدند.[۱۸]

توافقی که اکنون بین جامعه بین‌المللی و جمهوری اسلامی ایران به دست آمد بر اساس این سنت دیپلماسی قوی و اصولی است. ما بعد از دو سال مذاکره به توافقی مفصل رسیدیم که برای همیشه ایران را از دستیابی به سلاح هسته‌ای بازمی‌دارد و این توافق، توافق بسیار خوبی است.[۱۹]

بر این اساس ایالات متحده باید راهبردهای اصلی خود را بر منحرف ساختن سیاست‌های ایرانیان متمرکز نماید. آمریکا همچنین باید با تشدید تناقضات داخلی رژیم و ناتوانی تهران در احقاق آرمان‌های مدنی و اقتصادی مردمش، نظام سیاسی ایران را درمانده و ناتوان سازد . [۲۰]

مذاکره و توافق در پارادایم تغییر

اما یکی از اصلی‌ترین موانع در مسیر روابط دیپلماتیک مستقیم میان ایالات متحده و ایران بی‌میلی دولت ایران نسبت به از اولویت خارج کردن مواضع ضدآمریکایی به‌عنوان اصل اساسی انقلاب و موجودیت نظام سیاسی این کشور است . ظرف مدت ۳۴ سال گذشته تمامی روسای جمهوری ایالات متحده از هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه ‌درصدد بوده‌اند تا به بهبود روابط با جمهوری اسلامی ایران بپردازند. تاکتیک‌های به کار گرفته شده از سوی آنان همواره هماهنگ با مقاصد سیاسی ایرانیان نبوده است… امروز برای نخستین بار وضعیتی ایجاد شده که به نظر می‌رسد واشنگتن و تهران به تعامل و بهبود روابط و کنار گذاشتن بعضی اختلافاتشان تمایل پیدا کرده‌اند و دست‌کم مایل‌اند به مذاکره بپردازند. این شرایط می‌تواند برای هر یک از طرفین مفید باشد.[۲۱]

برجام محصول اولیه و کوچک، اما مقدمه غنی، مهم و اثرگذار در مسیر پیاده‌سازی برنامه جامع تعامل است . بدون در نظر گرفتن ابعاد وسیع برنامه جامع تعامل و صرفاً با تأکید بر تحلیل برجام، اشتباه در محاسبه و فهم فضا ایجاد خواهد شد.[۲۲]

هرچند که این توافق وجهه معامله را دارد، اما در بحث موضوع وسیع‌تری به نام تکامل اجتماعی ایران قرار می‌گیرد. اوباما و رهبر ایران، هر کدام نگاه خود به توافق را دارند. اوباما، عملکردش در توافق را به لحاظ جنبه‌های مثبت معامله با ایران توجیه می‌کند و معتقد است که این توافق موجب تقویت جناح میانه‌روی داخل ایران گشته و ایران را در مسیر اجتماعی مطلوب آمریکا قرار می‌دهد.[۲۳]

حرکت جدی به سمت مذاکره دوجانبه امریکا و ایران، اساساً به صورت بالقوه راهی برای پل زدن بر شکاف میان دو طرف بود. در اصل توافق هسته‌ای تلاشی برای تغییر جهت نظام ایران است .[۲۴]

حرکت به سمت تغییر بزرگ

آمریکا برای مبارزه با کشورهایی که مخالف و یا دشمن این کشور به حساب می‌آیند، در عمل، تمامی تکنولوژی‌ها را به کار می‌گیرد: تکنولوژی انقلاب‌های رنگین، تکنولوژی هرج‌ومرج‌های هدایت‌شونده و تکنولوژی قدرت نرم (جنگ نرم). در حال حاضر، احتمال دارد که آمریکا با عقد این قرارداد ایران را تحت تأثیر قرار دهد تا به تدریج رژیم و نظام سیاسی حاکم در این کشور را سرنگون کند .[۲۵]

آنچه به عنوان برجام خوانده می‌شود، پیوست‌ها و دنباله‌هایی بسیار اساسی، استراتژیک و تعیین‌کننده در مسیر پروژه تغییر دارد که برخی اخبار از مذاکره و حتی جمع‌بندی اولیه بر سر این موضوعات حکایت می‌کند و باید گفت توافق هسته‌ای در دو مرحله ژنو و وین به سرانجام رسید اما توافق هسته‌ای تمام ماجرا نیست .

برنامه جامع تعامل، مستقیم‌ترین و مطمئن‌ترین راه در قبال تغییر ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک رژیم خواهد بود.[۲۶] در این مسیر مذاکره هدف نبوده و نیست؛ بلکه وسیله‌ای برای «تغییر محاسبه مسئولین»، «تغییر سیاست»، «تغییر رفتار»، «تغییر ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک نظام» و در نهایت «تغییر رژیم» است .

برنامه جامع تعامل در تلاش است تا تهران را متقاعد سازد که از رفتارهایی که واشنگتن آن‌ها را تهدیدکننده می‌پندارد، دست بردارد و «برای تحقق این سیاست، طیفی از انگیزه‌های سیاسی، راهبردی و اقتصادی پیشنهاد می‌گردد که آن‌قدر باید جذاب و فریبنده باشند که مقامات جمهوری اسلامی برای تضمین این منافع با طیب خاطر سیاست‌های دردسرآفرین خود را کنار بگذارند».[۲۷]

همین است که اوباما یک روز بعد از اعلام توافق وین می‌گوید: «دیروز یک روز تاریخی بود… این توافق نشان می‌دهد دیپلماسی آمریکا می‌تواند تغییرات واقعی و معنی‌داری به‌دست آورد… همیشه این امیدواری وجود دارد که رفتارها تغییر کند».[۲۸]

اوباما این توافق را می‌خواست تا نیروهای عمل‌گرا در ایران را هدف تقویت قرار دهد .[۲۹] اگر کنگره این توافق را رد کند ظریف و روحانی در داخل با مشکل جدی مواجه می‌شوند .[۳۰] این توافق این امکان را برای روحانی و ظریف فراهم می‌آورد که استدلال نمایند که ایران در سطح بین‌المللی به ثباتی رسیده است و حالا دیگر نوبت پرداختن به مسائل داخلی است. اصلاحات داخلی در حال حاضر بیش از هر زمانی در گذشته در ادبیات سیاسی ایران شنیده می‌شود. این مسائل تنها توسط مخالفان مطرح نمی‌شود، بلکه افراد متعهد به نظام نیز آن را مطرح می‌کنند .[۳۱]

به نظر می‌رسد با عادی شدن شرایط ایران در دنیا، نظام برای اثبات کارآمدی خود به سراغ اصلاحات داخلی برود. توافق هسته‌ای می‌تواند نظام ایران را مجبور کند تا به سراغ اقدامات انقلابی خود در درون کشور برود. آمریکا با تضمین امنیت و همکاری با ایران می‌تواند برای نیروهای اصلاحات این امکان را فراهم آورد تا مسیر نظام ایران را مشخص نمایند، مسیری که تهدیدی برای آمریکا محسوب نشود. این به معنی تضعیف جنبه نظامی ایران و ایجاد تغییر مطابق خواست ماست.[۳۲]

در شرایط امروز، توافق اخیر هسته‌ای بین ایران و آمریکا را باید یک تغییر بزرگ دانست. این توافق به تحریم‌های اقتصادی علیه ایران پایان خواهد داد و می‌تواند مانند یک توربو شارژ برای تغییر در ساختار به وجود آمده از سال ۱۹۷۹ عمل کند. اثر این توافق حتی به حدی خواهد بود که شاید بتواند اساساً به این ساختار پایان دهد .[۳۳]

چیزی که آمریکا می‌خواهد به آن دست یابد شکستن ساختار سیاسی ایران است، جایی که نخبگان اقتصادی ایران با نفوذ زیاد خود در جامعه ایرانی علاقه‌ای به افزایش تنش‌ها با طرف غربی ندارند و بیشتر خواهان آن هستند که ایران به صورت بالقوه شریک هژمونی به رهبری غرب باشد. اگر حاکمیت سیاسی ایران به لطف فشارهای داخلی از جانب منافع سیاسی و تجاری در سطح منطقه و بین‌المللی کمتر حالت تخاصمی داشته باشد، بیشتر به سود برنامه‌های آمریکا و البته برنامه‌های واشنگتن در عربستان، قطر، ترکیه و رژیم صهیونیستی است.[۳۴]

نباید توقع داشته باشیم که ایران فوراً تغییر چهره بدهد. بسیاری از منافع ایران در راستای اهداف ما نیست و نباید توقع داشته باشیم که تغییری در این مسئله در آینده نزدیک ایجاد شود.[۳۵]

تلقی آمریکایی‌ها این است که: شاید ایران در مراحل اولیه باشد؛ شاید نخبگان مذهبی، درهرحال، اشتیاق خود را از دست نداده باشند. اما آن‌ها حمایت مردمی را از دست داده‌اند ؛ جوانان و تاجران را از دست داده‌اند و متوجه شده‌اند که به مصالحه نیاز دارند. آن‌ها تمایل دارند روند برنامه هسته‌ای خود را آهسته کنند. در حال حاضر، اعتدال‌گرایانی چون حسن روحانی و محمدجواد ظریف ریاست آن‌ها را بر عهده دارند، که نیاز به تغییر را درک کرده‌اند.[۳۶]

اگر از سوی دیگر آن‌ها قادر باشند تغییر ایجاد کنند، اگر درواقع به عنوان پیامد این معامله برای برنامه هسته‌ای‌شان، آن صداها و روندها در داخل ایران تقویت شوند، و اقتصاد آن‌ها در جامعه بین‌المللی بیشتر جذب شود، و سفرها و گشایش‌های بیشتر وجود داشته باشد، حتی اگر این امر یک دهه یا ۱۵ سال یا ۲۰ سال طول بکشد، آنگاه این، تا حد بسیار زیادی شبیه دستاوردی است که ما می‌خواهیم.[۳۷]

زمان، نظام آن‌ها را فرسوده خواهد کرد، درست همان‌طور که نظام شوروی را فرسوده ساخت ، پس آیا جنگ ضروری و غیرقابل‌اجتناب است؟ بنابراین، بهتر است منتظر بمانند.[۳۸]

دولت اوباما روی این مسئله شرط‌بندی کرده است که ایران تا آن زمان [پایان توافق] جامعه‌پذیر شده باشد و از یک خرابکار خطرناک و انقلابی به شریکی میانه‌رو و سازنده در مسائل بین‌المللی تبدیل شده باشد. به بیان دیگر، این احتمال وجود دارد که دولت اوباما بر این مسئله شرط‌بندی کرده باشد که سرعت ایجاد دگرگونی در رفتار مدنی و سیاسی ایران بیشتر از سرعت پیشرفت‌های هسته‌ای آن کشور باشد . در این سناریو، انتظار می‌رود رفتار منطقه‌ای ایران تغییر یابد و دلیل آن این است که این کشور این گونه پیش خود محاسبه می‌کند که منافعی که از مشارکت کامل در جامعه بین‌المللی به دست خواهد آورد، بیش از منافعی است که از دنبال کردن یک سیاست خارجی انقلابی به دست خواهد آورد.[۳۹]

البته باید گفت این شرط‌بندی اوباما، قدرت هویت ملی انقلابی ایران را که در طول ۳۷ سال گذشته شکل گرفته است دست‌کم می‌گیرد . این فرض که رفتار سیاست خارجی ایران می‌تواند اجتماع‌پذیر شده و تغییر یابد، درواقع بدین معناست که رفتار آن کشور منحصراً بر پایه انگیزه‌ها و محرک‌هاست تا بر پایه ترکیبی از انگیزه‌ها و هویت. آیت‌الله خامنه‌ای حتی این خواسته که رفتار جمهوری اسلامی و نه خود جمهوری اسلامی تغییر کند را رد می‌کند. وی این نگرش را در راستای انجام «براندازی و انقلاب نرم» در ایران و حمله از پشت به نظام اسلامی ایران برمی‌شمرد .[۴۰]

هدف نهایی

ظاهراً پالس‌ها و نشانه‌هایی از تغییر در ایران برای دشمن نمایان شده است. این همان مطلبی است که یکی از مقامات ارشد ارتش اسرائیل در نشستی محرمانه، می‌گوید: رویدادی چشمگیر در ایران در جریان است و تحولات ایران تاریخی به نظر می‌رسد. تشکیلات دفاعی اسرائیل با استفاده از تجهیزات جاسوسی پیشرفته به دقت ایران را تحت نظر داشته‌اند و شرایط این کشور را با توجه به آشنایی نزدیک با پیشینه، شرایط و تاریخ آن تجزیه و تحلیل می‌کنند. هنوز کسی در ارتش اسرائیل، اطلاعات ارتش، موساد یا وزارت دفاع فعلاً به رقص در خیابان نخواهد پرداخت. آ نچه از تهران دیده و شنیده می‌شود، موجب به وجود آمدن امید زیادی در میان مقامات دفاعی اسرائیل شده است. مقامات اسرائیلی می‌گویند اتفاقی جدی در ایران در حال وقوع است ولی اضافه می‌کنند هنوز عملی در کار نیست . ایران با تعمق و تقلایی که ما به دیدنش عادت نداریم به دنبال راهی می‌گردد.[۴۱]

ا گر ایران تصمیم بگیرد که سیاست‌های کنونی خود را در خصوص رابطه با آمریکا یا در زمینه برنامه هسته‌ای تغییر دهد، به طور قطع این یک تصمیم تاریخی تقریباً بی‌نظیر خواهد بود. اگر کسی به دنبال موردی مشابه باشد، باید به تصمیم آیت‌الله خمینی در ۲۰ جولای ۱۹۸۸، و پذیرش آتش‌بس با عراق، پس از هشت سال جنگ اشاره کند. [آیت‌الله] خمینی در آن زمان طی نطقی احساسی خطاب به مردم خود گفت که اکنون آماده‌ام که «جام زهر را بنوشم» (پیمان آتش‌بس را با «صدام حسین» را امضا کند)، تنها به این علت که «به نفع انقلاب و نظام» است. [آیت‌الله] خامنه‌ای به دلایل مختلف برای انجام چنین کاری دشواری‌های بیشتری خواهد داشت. به نظر می‌رسد که در حال حاضر حسن روحانی قرار است نقشی را که اکبر هاشمی در زمان پذیرش قطعنامه 598 در نقش مشاورت آیت الله خمینی ایفا کرد، بازی کند . اما اینکه وی تا کجا می‌خواهد یا می‌تواند چنین کند، یا تحت چه شرایطی [آیت‌الله] خامنه‌ای التفات کرده و به سخنان وی گوش فرا خواهد داد، به شرایطی بستگی دارد که ایران با آن روبه‌رو خواهد شد.[۴۲]

سیاست اوباما در قبال ایران که پیش‌تر نیال فرگوسن نام آن را «بازی حدس و گمان» نهاده بود، گویای این است که این توافق به تغییر رژیم در ایران منجر خواهد شد.[۴۳]

بله؛ چنانچه روشن است، نفی حکومت دینی و حکومت اسلام و به تعبیر خودشان، تغییر رژیم اولین و آخرین و اصلی‌ترین هدف دشمن بوده و است و این لب کلام در توصیف و تشریح برنامه دشمن است که در یادداشت‌های بعدی به تحلیل ابعاد این برنامه در حوزه‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی خواهیم پرداخت و تغییرات این برنامه پس از روی کار آمدن دولت یازدهم و نقش رئیس‌جمهور و خط مشی این دولت در فراز و فرود پیاده‌سازی و عملیاتی شدن آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

هدف کلان دشمن از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی دچار قوت و ضعف شده اما تغییری در اصل آن پدید نیامده است. دشمن سرنوشت و آینده‌ی خودش را گره خورده به سرنوشت جمهوری اسلامی می‌بیند بدین صورت که اقتدار جمهوری اسلامی، موجب شکست آن‌ها خواهد شد و شکست جمهوری اسلامی، موجب دوام و تداوم قدرت آن‌ها.

تغییر در ادبیات و الفاظ، استفاده از واژه‌های به ظاهر متفاوت، اظهار محبت، دوستی و موافقت، صحبت از تعامل، دعوت به مذاکره و نشست‌وبرخاست‌های پنهان و غیررسمی و اکنون علنی و رسمی با مقامات و مؤثرین کشور، همه و همه تاکتیک‌هایی برای تغییر رژیم، فروپاشی جمهوری اسلامی و ابتر ماندن انقلاب اسلامی است. هرچند برخی در داخل کشور، مصرانه به دنبال آن هستند که نظر مردم را از دشمنى دشمن منصرف کنند و دوست شدن دشمن و کمرنگ شدن خباثت دشمن را طرح می‌کنند اما واقعیت غیر از این است. جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که می‌خواهد بر ارزش‌های اسلامی تکیه کند، به دنبال تقویت ایمان و مبارزه با شرک و کفر است. مدل مواجهه از سخت به نرم تغییر کرده و پیچیده‌تر، سخت‌تر و حساس‌تر شده اما اصل مواجهه همچنان باقی است. این مواجهه جز با تغییر ماهیت طرفین از میان نمی‌رود. به همین دلیل مبارزه با کفر، شرک و نفاق یکی از سیاست‌های ثابت نظام اسلامی بوده و تغییر آن قلب ماهیت است؛ که تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. اما سؤال اینجاست که آیا تا مبارزه هست، ما هستیم؟

[۱] با هوشیاری دریافتن و فهمیدن

[۲] دانیل پلتکا و فردریک کاگان. اندیشکده امریکن اینترپرایز؛ ۲۰۱۴

[۳] میشل فوکو. ۱۹۷۹

[۴] گری سیک. همه چیز فرو می‌ریزد. ۱۹۸۵

[۵] کریستین برومبرژه. ۱۹۸۰

[۶] دانیل پلتکا و فردریک کاگان. اندیشکده امریکن اینترپرایز؛ ۲۰۱۴

[۷] مارگارت تاچر. ۱۹۸۰

[۸] سوزان مالونی. اندیشکده بروکینگز. ۲۰۱۳

[۹] کلنل لارنس ویکرسون (رئیس ستاد کالین پاول، وزیر خارجه اسبق امریکا). ۲۰۱۴

[۱۰] کلنل لارنس ویکرسون (رئیس ستاد کالین پاول، وزیر خارجه اسبق امریکا). ۲۰۱۴

[۱۱]دانیل پلتکا و فردریک کاگان. اندیشکده امریکن اینترپرایز؛ ۲۰۱۴

[۱۲] دانیل پلتکا و فردریک کاگان. اندیشکده امریکن اینترپرایز؛ ۲۰۱۴

[۱۳] دانیل پلتکا و فردریک کاگان. اندیشکده امریکن اینترپرایز؛ ۲۰۱۴

[۱۴] الیون آبرامز. اندیشکده شورای روابط خارجی. ۲۰۱۴

[۱۵] باراک اوباما. دانشکده امریکن. ۲۰۱۵

[۱۶] محمد صرفی. روزنامه کیهان. ۱۳۹۴

[۱۷] الکساندر پرخانوف

[۱۸] برژینسکی. شکست بزرگ. ۱۹۸۹

[۱۹] باراک اوباما. دانشکده امریکن. ۲۰۱۵

[۲۰] دانیل پلتکا و فردریک کاگان. اندیشکده امریکن اینترپرایز؛ ۲۰۱۴

[۲۱] سوزان مالونی. روزنامه بهار. ۱۳۹۲

[۲۲] یاسر جلالی. برجام؛ گام اول برنامه جامع تعامل. ۱۳۹۴

[۲۳] رابرت لیتواک. اندیشکده ویلسون. ۲۰۱۵

[۲۴] جرمی فریدمن. نشنال اینترست. ۲۰۱۵

[۲۵] لیوبوف لبولکو. نشریه پراودا رو. ۲۰۱۵

[۲۶] کدام گزینه برای معمای ایران مناسب‌تر است؟ مرکز سابان (زیرمجموعه اندیشکده بروکینگز). ۲۰ ژوئن ۲۰۰۹

[۲۷] کدام گزینه برای معمای ایران مناسب‌تر است؟ مرکز سابان (زیرمجموعه اندیشکده بروکینگز). ۲۰ ژوئن ۲۰۰۹

[۲۸] باراک اوباما. کاخ سفید. ۲۰۱۵

[۲۹] توماس فریدمن. نیویورک تایمز. ۲۰۱۵

[۳۰] جان کری. نشریه آتلانتیک. ۲۰۱۵

[۳۱] جرمی فریدمن. نشنال اینترست. ۲۰۱۵

[۳۲] جرمی فریدمن. نشنال اینترست. ۲۰۱۵

[۳۳] توماس فریدمن. نیویورک تایمز. ۲۰۱۵

[۳۴] اریک دریتسر. نیوایسترن اوت­لوک. ۲۰۱۵

[۳۵] جرمی فریدمن. نشنال اینترست. ۲۰۱۵

[۳۶] الیون آبرامز. اندیشکده شورای روابط خارجی. ۲۰۱۴

[۳۷] نایل فرگوسن. نشریه آتلانتیک. ۲۰۱۴

[۳۸] الیون آبرامز. اندیشکده شورای روابط خارجی. ۲۰۱۴

[۳۹] برندن فریدمن. مؤسسه تحقیقات سیاست خارجی. ۲۰۱۵

[۴۰] برندن فریدمن. مؤسسه تحقیقات سیاست خارجی. ۲۰۱۵

[۴۱] بن کاسپیت. المانیتور. ۱۳۹۲

[۴۲] موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل. ۲۰۱۴

[۴۳] مایکل بارون. اندیشکده امریکن اینترپرایز.

ارسال نظر: