خواسته مگوی "ابوالحسن نجفی" از فرزاد جمشیدی

کدخبر: 2006039

استاد به من گفت تا به حال این سخن را نه به کس دیگری گفته ام نه درخواست امام رضایی خود را جایی مطرح کرده ام. آن بزرگوار از من خواست هر زمان به مشهدالرضا(ع) مشرف شدم، هر جای حرم ایستادم که به عالم آل محمد(ص) سلام دهم، به کنیه ی "ابوالحسن" که رسیدم، ابوالحسن نجفی را یاد کنم.

فرزاد جمشیدی طی یادداشتی که در اختیار« نسیم آنلاین »، قرار داد پیرامون درگذشت استاد ابوالحسن نجفی، نوشت:

السلام علیک یا ابوالحسن!

نه فوتبالیست بود، نه خواننده! اما ای کاش بود تا الآن بیمارستان مهر، پر می شد از خبرنگار و هوادار... هر چند که اسیران کمند او کم نبوده و نیستند اما اساسا در این مملکت اگر بخواهی شصت سال در زمین تلاش، بکاری و بدروی و هنگام کوچ ات فقط دو خط خبر، سهم داشته باشی (که تازه آن هم تا هفته ی بعد، تاب نیاورد)، فرمول اش این است که هنرمند و فرهنگفر شوی و این، برای سرزمینی که مفاخره اش "هنر نزد ایرانیان است و بس" و "بلند آسمان جایگاه من است" و "ما برای بوسیدن خاک سر قله ها، چه خطرها کرده ایم" شعاری است که البته از سقف دهان، بالاتر نمی رود!

در ایامی هستیم که بیمارستان ها آبستن خبر اشکبار مرگ مشاهیرند اما بیمارستان ها هم باید خوش اقبال باشند تا مرگ شخص مشهور، رسانه ای شود و چند روز بر صدر اخبار مملکت ما بنشیند!

با این حساب، فرق بسیار است در اینکه در بیمارستان "ایرانمهر" رضا احدی، پیش کسوت استقلال، فوت شود یا هوشنگ گلشیری (خالق شازده احتجاب) و یا احمد رسول زاده (صداپیشه ی عمرمختار و نقش های بی شمار)!

فرق است میان اینکه در بیمارستان کسری (در تهران) ناصر حجازی درگذرد یعنی آبی پوش پرافتخار یا اکبر خواجویی (کارگردان سریال پدر سالار)!

فرق است بین اینکه در بیمارستان بهمن تهران، مرتضی پاشایی 30 ساله به ایستگاه آخر عمرش برسد یا پدر عود ایران، استاد منصور نریمان 80 ساله!

اختلاف بَیّنی است بین اینکه در بیمارستان آتیه، کاپیتان سرخ پوش پرسپولیس، هادی نوروزی، ملک الموت را زیارت کند یا مجری نام آور و مستندساز تلویزیون "محمدعلی اینانلو!

اصلا چه فایده از گفتن این تقویم شرمسار درگذشت مشاهیر ایران که طلوع و غروب آفتاب اش را فوتبالیست ها و هنرپیشه ها تعیین می کنند.

حرف نگارنده و این قلم چیست؟

ابوالحسن نجفی، درس آموخته ی کلاس های آندره مارتینه ی فرانسوی (زبان شناس پرآوازه و از پیشگامان زبان شناسی نقش گرا در این کشور) عمری را در شناخت خود و دیگران با نبض واژه ها سپری کرد.

او که از جعفر آل ابراهیم و پرویز ناتل خانلری و احمد عظیمی و انتشارات نیل، خاطرات بسیار داشت، به جد و جهد و جان می کوشید تا کسی، "غلط ننویسد"

چرا که این کوهواره ی زبان و ادبیات فارسی و کارشناس مسلم ادبیات تطبیقی ایران و جهان، اگر چه صاحب نظریه در زمینه ی وزن شعر فارسی و صاحب یکی از دقیق ترین دایره های طبقه بندی برای وزن شعر فارسی است (که اصالتا به دایره ی نجفی، معروف است) اما درخشان تر از همه ی اینها، مجموعه ی ارزشمند "غلط ننویسیم" در خاطرها ماندگار شده که اصلی ترین، دم دست ترین و قابل اعتمادترین مرجع برای نویسندگان و ویراستاران زبان و ادبیات فارسی است.

و من سر کلاس های گویندگی و اجرا، چه خون دلی می خورم که:

-گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ابتدا می بایست "مولف" باشد و نه، لآاقل تفاوت بین متن خوب و بد را حس کند و بنابراین برای اینکه "غلط نگوید" می بایست "غلط ننویسد"...

که ان شاء الله نگویند و ننویسند!

این پیام به خاطر این نیست که اطلاعات شخصی و شغلی "مرحوم استاد ابوالحسن نجفی" را به رخ کشد. خودتان اگر اهل تحقیق باشید، می روید و می خوانید، که او "ولتر" را چگونه می شناخت و کتاب "ساده دل" ولتر را کی و چگونه با مترجم مشهور کشورمان "محمد قاضی" ترجمه کرد.

اینجا قصد ندارم از حلقه ی ادبی "جنگ اصفهان" و همکاری مرحوم استاد نجفی، با بهرام صادقی و محمد حقوقی بگویم فقط یک خاطره که خودم بی واسطه از او شنیدم عرض می کنم؛ انتهای اش یک گلگی مختصر دارم و نهایتا یک پیام تسلیت؛ و به قول اهل منبر: "عرض ام تمام"!

حدود دو سال قبل به دیدار استاد ابوالحسن نجفی رفتم. خودم را معرفی کردم و گفتم چند سال است که مشغول تالیف فرهنگ نامه ی جامع مشاهیر ایران زمین هستم که سالیانی است آغاز شده و پژوهشگران زیادی نیز با اینجانب همکاری کرده اند.

یادم هست پیر زبان شناس، خندید و گفت:

-مشاهیر ایران؟ پس چرا سراغ من آمده اید؟ مگر ابوالحسن نجفی هم جزء مشاهیر است؟!

او می خندید و من، نه!

او جهان مشاهیر را کهکشانی فرض می کرد و خود را در آن میانه، ستاره ای هم نمی دید و من به مجریان، بازیگران، هنرپیشه گان و مهم تر از همه، مردان مستطیل سبز، فکر می کردم که چگونه به مدد دوربین های فیلم و عکس و رسانه های رنگارنگ، نزد مردمان، مشهور می شوند!

استاد نجفی از من پرسید: درس چه خوانده ای (گویا وزن آدم ها را از روی کتاب هایی که خوانده اند، محاسبه می کرد و درست هم همین است)!

گفتم: هم حقوق خوانده ام و هم علوم قرآنی...

و حیاء کردم که در محضرش از لیسانس و دکتری حرفی به میان آورم. فقط با اشتیاق، اضافه کردم:

-علوم قرآنی را در مشهد مقدس خوانده ام نزد بارگاه آفتابی حضرت رضا(علیه السلام)

تا اسم امام رضا (علیه السلام) را آوردم از جایی که نشسته بود به آرامی تکان خورد و گفت:

-السلام علیک یا ابالحسن، یا امام رضا.

و صدای اش لرزید و بغض آلوده فرمود:

-می دانی که من زاده ی نجف هستم. جایی نگفته ام اما پدرم مجتهد بود و عالم دین. شاید به خاطر ارادت به امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)، مرا هم ابوالحسن نامید.

استاد به من گفت تا به حال این سخن را نه به کس دیگری گفته ام نه درخواست امام رضایی خود را جایی مطرح کرده ام. آن بزرگوار از من خواست هر زمان به مشهدالرضا(ع) مشرف شدم، هر جای حرم ایستادم که به عالم آل محمد(ص) سلام دهم، به کنیه ی "ابوالحسن" که رسیدم، ابوالحسن نجفی را یاد کنم.

و من به یادش بودم تمامی این دو سال؛ هم به وقت زیارت امام رضا(ع) و هم در وقت مطالعه ی کتاب های مانا.

یاد این سخن اش که با حسرت می گفت:

-مونتسکیو گفته: من هیچ غمی نداشته ام که خواندن یک صفحه کتاب از بین نبرده باشد.

می گفت خوشبخت هستم از آن جهت که ویکتور هوگو می گوید:

-خوشبخت کسی است که به یکی از این دو نعمت دسترسی دارد؛ یا کتاب خوب یا دوستان اهل کتاب.

می گفت:

-از استاد محیط طباطبایی، نقل است که: من نه دهم معلومات خود را از کتاب آموخته ام و یک دهم را از معلم و مدرسه!

استاد ابوالحسن نجفی هم مسافر آخرت شد. همایون بهزادی هم امروز (جمعه دوم بهمن ماه) در گذشت اما واقعا اخبار رسمی کشورمان به کدامیک بیشتر پرداختند؟ به سرطلایی سرخ پوشان پرسپولیس یا پاسبان حریم زبان و ادبیات پارسی، استاد ابوالحسن نجفی؟

خواهرم که از ویراستاران زبده ی کشور است برای ام نوشت:

-فکر کنم حتی فرشته های مقرب خدا هم برای سوال و جوابشان از استاد نجفی، واژه هایشان را دست چین خواهند کرد!

پایان سخن است و من از بی وفایی روزگار، یاد شعر محزون زنده یاد دکتر سید فخرالدین مزارعی افتادم که می گفت:

خزان بنشست و گل با بادها رفت؛

بهار از خاطر شمشادها رفت/

ز یاد باغ بوی فرودین ها؛

هوای خرم خردادها رفت/ز یاد باغبانان رنگ گلزار؛چو بوی نسترن با بادها رفت/تو گویی گل نه رویید و نه پژمرد؛

چه آسان می توان از یادها رفت/

استاد ابوالحسن نجفی، از یادکرد ما بی نیاز است. درستی کردار، ادب در گفتار، نظم در کار، خوش قولی و انضباط برای هر قرار، ذوق و شعف علمی و ادبی در هردیدار، دلواپسی برای غلط ننوشتن از سوی مردم این دیار... از وجود او "گل همیشه بهار" پرورش داده است.

نگارنده می داند منادای مضاف، همیشه منصوب است. بنابراین باید گفت: -السلام علیک یا اباالحسن؛ فقط چون اسم استاد نجفی "ابوالحسن" بوده است، تیتر مطلب را اینگونه انتخاب کرده ام.

ضمن بیان تسلیت به همه عالمان و ادب دوستان ایران و جهان، آرزو می کنم خدای بخشنده و کریم، در آغوش آمرزش خود جای اش و در بهشت لقاء خود، راه اش دهد؛ ان شاء الله.

دوم بهمن ماه 1394 به روایت تقویم های خورشیدی؛

فرزاد جمشیدی

مولف فرهنگ نامه ی بیست جلدی در دست انتشار مشاهیر ایران.

ارسال نظر: