یادداشت "نقد سینما" بر فیلم فروشنده ؛

آهو یا فرانسیس… فروشنده فرهادی کیست؟

کدخبر: 2059034

با توجه به اصرار فرهادی به نمایش‌نامه مرگ فروشنده برای پیدا کردن پاسخ باید به سراغ محتوای این اثر نمایشی و خطوط ارتباطی پیدا و پنهان این اثر با فیلم سینمایی فروشنده رفت. نمایشنامه مرگ فروشنده اثری انتقادی نسبت به دنیای سرمایه‌داری است.

گروه فرهنگی « نسیم آنلاین » ؛ سجاد محمودی - تا کنون در مورد فیلم فروشنده مطالب زیادی نوشته و مصاحبه‌های متعددی انجام شده است. یکی از مواردی که در هفته‌های اخیر توسط یکی از سایت‌های خبری دنبال شده، مصاحبه آقای «فرهادی» با یک نشریه عربی است. این سایت خبری براساس این مصاحبه مدعی شده است فرهادی نگران تبعات مدرنیسم در ایران است. فرهادی در این مصاحبه با اشاره به نمایشنامه مرگ فروشنده اثر «آرتور میلر»، گفته است فضای تهران فعلی منطبق با فضای شهری نیویورک دهه چهل و پنجاه میلادی در مسیر مدرن شدن است. براساس گفته فرهادی، این سؤال مهم به وجود خواهد آمد که آیا طبق گفته آن سایت خبری فرهادی مخالف مدرنیسم است؟ یا اساساً او نگران تبعات مدرنیسم است یا نگران توقف طولانی در این گذار و سردرگمی میان سنت و مدرنیسم؟ و آخر این موضوع که او با سنت است یا دل در گرو مدرنیسم دارد؟

اگر چه فیلم را هنوز نتوانسته‌ایم ببینیم، اما به لطف مصاحبه‌های متعدد آقای فرهادی، عوامل و یادداشت‌های متعدد منتقدین غربی در رسانه‌های مختلف، نشانه‌هایی برای رسیدن به پاسخ پیدا کرده‌ایم. پاسخی که تنها فرضیه‌ای است که پس از مشاهده فیلم می‌شود آن را ارزیابی کرد. فرهادی در مصاحبه با خبرنگاران، هم‌چون نشست خبری بعد از نمایش فیلم فروشنده در فستیوال کن، بارها به تبعات مدرنیسم و تشابه خط روایی فیلم با نمایشنامه مرگ فروشنده ِ میلر اشاره کرده است. او حتی مدعی است معماری و فضای شهری را طوری ایجاد کرده که میلر در نمایشنامه آورده است.[۱]

با توجه به اصرار فرهادی به نمایش‌نامه مرگ فروشنده برای پیدا کردن پاسخ باید به سراغ محتوای این اثر نمایشی و خطوط ارتباطی پیدا و پنهان این اثر با فیلم سینمایی فروشنده رفت. نمایشنامه مرگ فروشنده اثری انتقادی نسبت به دنیای سرمایه‌داری است. تفکری که آرام‌آرام چهره نیویورک را تغییر و سنت‌ها و ارزش‌های قدیمی را به تنها ارزش دهه پنجاه و شصت قرن بیست آمریکا، یعنی اصالت پول و کسب منفعت مالی، تبدیل کرده است. «ویلی»[2] در این نمایشنامه، فردی بازاریاب است که پس از سال‌ها و امید بستن به شرایط جدید آمریکا، تصور می‌کند که در حال رسیدن به موفقیت است. این در حالی است که چرخ‌دنده‌های نگاه سرمایه‌داری، او را در میان خود خرد می‌کند و او به آن‌چه تصور می‌کند نمی‌رسد. در این زمان است که او با پناه بردن به گذشته و مقایسه آن با شرایط امروز آمریکا، مرگ ارزش‌های اخلاقی و انسانی را برای مخاطب به نمایش می‌گذارد.

ویلی که سال‌ها تلاش کرده است شرایط خوبی را برای همسرش «لیندا» و خانواده فراهم کند، متوجه می‌شود که تنها با مرگش می‌تواند به آن‌ها کمک کند. انتهای نمایش با خودکشی تراژیک ویلی و رسیدن پول بیمه‌اش به خانواده به اتمام می‌رسد.

برای رسیدن به خط ارتباطی فیلم فروشنده با نمایش‌نامه مرگ فروشنده، باید به موضوع اصلی فاش‌شده فیلم سینمایی[۳] و مصاحبه‌های انجام شده پناه برد. فیلم سینمایی در خصوص خانواده‌ای به نام «رعنا» و «عماد» است که به منزل جدیدی اسباب می‌کشند. «آهو»[4] زنی روسپی است که پیش از این ساکن این منزل استیجاری بوده است. رعنا در ادامه توسط یکی از مشتریان سابق آهو مورد تعرض قرار گرفته و عماد تلاش می‌کند که او را بیابد. شخصیت «آهو» در طول فیلم به نمایش در نمی‌آید، درحالی‌که یکی از گره‌های اصلی داستان وجود چنین شخصیتی است. شخصیتی که پیش از این دارای جایگاه ویژه‌ای در فیلم بوده و حتی نام قبلی فیلم بر همین اساس مشخص شده است. در این‌جاست که احساس می‌شود براساس صحبت‌های فرهادی در نشست خبری، باید آهو را در نمایشنامه مرگ فروشنده جست‌وجو کنیم. ترفندی زیرکانه که از سوی فرهادی برای عبور از برخی ممیزی‌های احتمالی بر فیلم اندیشیده شده است.[۵]

فرهادی در فروشنده، بر‌خلاف میلر، حق را از سنت‌های قدیمی گرفته و به جامعه مدرنیسم می‌دهد. او بر‌خلاف تبلیغات گسترده‌ای که در روزهای گذشته برای مبارزه با مدرنیسم در خصوص فیلم «فروشنده» سر داده می‌شود، معتقد است که هر چه زودتر باید دست از عقاید سنتی قدیمی و رسوب‌شده در انسان‌ها کشید و به اخلاقی لیبرالی دست یافت. او تلاش کرده است به بهانه یکی از معروف‌ترین نمایش‌نامه‌های مطرح علیه سرمایه‌داری، باورهای سنتی را محکوم و جامعه مدرن را تبلیغ کند. فرهادی متهورانه با تغییر پیام اصلی نمایش‌نامه «مرگ فروشنده»، تنها از پوسته زیبای آن استفاده تا پیامی کاملاً مغایر با آن را به مخاطبین ارائه کند.

خانم «فرانسیس»، فردی است ساکن بوستون که ویلی در نمایشنامه مرگ فروشنده با وی ارتباط غیراخلاقی دارد. او مشتری جوراب‌هایش است و زمانی که شبی تنها با وی در اتاق هتلی است، پسر ویلی آن‌ها را دیده و متعجب می‌شود. عملی که در فضای سنتی آمریکا قبیح اما در دهه ۱۹۶۰، امری رایج است. چنان‌که در نمایش‌نامه، پسران ویلی او را در بخشی از نمایش تنها می‌گذارند و با دخترکانی برای خوش‌گذرانی می‌روند. از این‌رو بعید نیست که فرهادی همین نکته را بهانه و آهو را در قالب خانم فرانسیس و در چند پرده نمایش‌نامه به مخاطب معرفی کرده باشد.

پیام ضد سرمایه‌داری مرگ فروشنده مخاطب را تشویق می‌کند تا پیام مدنظر فرهادی را از دل فروشنده احصاء نماید. عماد و ویلی در هر دو اثر در بزنگاهی تاریخی در زندگی احساس خُسران کرده و فکر می‌کنند که نمی‌توانند شرایط مناسب و درستی را برای همسران‌شان فراهم آورند. [۶] آن‌ها هر دو به درون خود پناه برده و آرام‌آرام تغییر می‌کنند. عماد همچون ویلی به سمت گذشته حرکت می‌کند؛ با این تفاوت که خاطرات گذشته همان عقاید تثبیت‌شده در ضمیر ناخوداگاهش[۷] است که او را در طول فیلم با حرکت از فردی مهربان و موفق در زندگی، تبدیل به فردی شکنجه‌گر می‌کند.[۸] پیدا کردن علت این فرایند که فردی هم‌چون عماد چگونه تبدیل به فردی خشن در انتهای فیلم می‌شود و برای تنبیه عامل تجاوز دست به شکنجه می‌زند بسیار سخت نخواهد بود.[۹] عماد به روشنی از تجاوزی که به حریم شخصی خود و خانواده‌اش شده ناراحت و از آن برآشفته است. بدیهی است، غیرت دینی[۱۰] و سنتی[۱۱] به او اجازه تحمل این شرایط را نخواهد داد. چنان که «شهاب حسینی» هم در نشست خبری بعد از فیلم و بر‌اساس همان تعلقات دینی و سنتی‌اش به آن اذعان می‌کند.

فرهادی با هوشمندی در این فیلم، درون‌مایه دینی یک مرد ایرانی را یک سنت غلط معرفی، آن را محکوم و علتی بی‌مایه و تروریستی معرفی می‌کند.[۱۲] خشونتی که آن را به صورت زیرکانه به سنت و عرف‌های جاری درون کشور ارتباط می‌دهد.[۱۳] فرهادی در طول فیلم تلاش می‌کند چرخه حرکت عماد با چهره‌ای مدرن را به سمت فردی خشن و خشونت‌طلب روایت کند.‌[14] چرخه‌ای که یکی از خبرنگاران در نشست مطبوعاتی از آن به عنوان «گاو شدن» یک انسان نام می‌برد. انسانی روشنفکر که در گذراندن پروسه‌ای تبدیل به یک انسان سنتی یا یک گاو می‌شود. و این تشبیه بی‌علت هم نخواهد بود، چرا که فرهادی خود فیلم را به «غلامحسین ساعدی» و «داریوش مهرجویی» تقدیم و فصل اشتراک این دو، همان فیلم سینمایی گاو است.

بر‌همین‌اساس نادیده می‌توان پیش‌بینی کرد که فرهادی در گذار سنت به مدرنیته، مردان ایرانی را نیازمند به زنان روسپی روایت کند. و در ادامه با تقبیح پناه مردان ایرانی به زنان روسپی، آن را نشان از عدم وجود مراکز فحشائی بداند که در دنیای غرب به‌وفور پیدا می‌شود. ظلمی که فرهادی مدعی است به زنان روسپی وارد و از نگاه زیاده‌طلب مردان سنتی ریشه گرفته است. زنانی که به دلیل نبود مراکز حمایتی، تحت تسلط مردان هستند و معاش خود را در پذیرش حقارت از سوی مردان کسب می‌کنند. نکته‌ای که در تغییر نام فیلم از فروشنده به «خریدار» در فرانسه معنای دیگری می‌دهد.‌[15] چنانک‌ه در جامعه سنتی و مذهبی ایرانی، این زن روسپی محکوم است که خود را عرضه کرده و در فرهنگ روشنفکری و فمینیستی فرانسوی، این خریداران هستند که به یک زن ظلم می‌کنند.

برای پاسخ به سؤالات مطرح شده در ابتدا باید این‌گونه جمع‌بندی کرد که فرهادی در فروشنده، بر‌خلاف میلر، حق را از سنت‌های قدیمی گرفته و به جامعه مدرنیسم می‌دهد. او بر‌خلاف تبلیغات گسترده‌ای که در روزهای گذشته برای مبارزه با مدرنیسم در خصوص فیلم فروشنده سر داده می‌شود، معتقد است که هر چه زودتر باید دست از عقاید سنتی قدیمی و رسوب‌شده در انسان‌ها کشید و به اخلاقی لیبرالی دست یافت. او تلاش کرده است به بهانه یکی از معروف‌ترین نمایش‌نامه‌های مطرح علیه سرمایه‌داری، باورهای سنتی را محکوم و جامعه مدرن را تبلیغ کند. فرهادی متهورانه با تغییر پیام اصلی نمایش‌نامه مرگ فروشنده، تنها از پوسته زیبای آن استفاده تا پیامی کاملاً مغایر با آن را به مخاطبین ارائه کند.

بدیهی است که فرهادی در آینده در خصوص بخشش و نگاهی انسانی در این فیلم سخن خواهد گفت. بخششی که مسلم است هیچ انسانی با آن مخالف نبوده و نشأت گرفته از فطرت پاکی است. فطرتی که غیرت انسان هم از همان منشاء است. اما معرفی غیرت دینی به عنوان تنها دلیلی که عماد نمی‌تواند مهاجم را ببخشد بسیار ناجوانمردانه و بی‌منطق است. غیرتی که با مفهوم سنت گره خورده است. سنتی که مذهب از درون آن بیرون آمده و روشنفکرنماهای امروزی، برای فرار از نگاه ممیزی، توجه خود را به سوی سنت برده اما نگاهشان به همان مذهب است.

مقایسه نگاه میلر و فرهادی به جامعه خود، مثال بارزی از بیماری مفرط روشنفکر‌نماهای ایرانی است. میلر با دقت هر چه تمام‌تر مشکلات جامعه خود را واکاوی کرده و ارزش‌های پررونق جامعه سنتی آمریکا را پر رنگ می‌کند، در عوض فرهادی با تحقیر جامعه سنتی ایران، آن را معضلی معرفی می‌کند که هر چه سریع‌تر باید از آن عبور تا مبتلا به چالش‌های جدید نگردیم. روشنفکر‌نمایان ایرانی، دل‌سپرده به دنیای مدرن غربی، چشم بر حقایق روشن یک جامعه پویا و مذهبی بسته و به تشویق و تکریم غرب می‌پردازند. آن‌ها از زمان ناصر‌الدین‌شاه تا کنون، جامعه ایرانی را در حال گذار از سنت به سوی مدرنیسم تعریف کرده‌اند. این در حالی است که این جامعه مذهبی، بارها در بزنگاه‌های تاریخی و مذهبی خیال خام آن‌ها را مضمحل کرده ‌است.

[۱] - فروشنده داخل داستان من، خیلی شبیه فروشنده آرتور میلر است و همسرش شبیه «لیندا» است. یک شخصیتی هم به نام «آهو» است که هیچ‌وقت او را نمی‌بینیم. این دو داستان که یکی در واقعیت رخ می‌دهد و داستان دیگر که در تئاتر اجرا می‌شود یکدیگر را کامل می‌کنند. آن بخش شخصیت‌پردازی که در داستان کم‌تر می‌بینیم در تئاتر بهتر پیدا می‌شود. حتی شیطنت‌هایی هم کردم و بعضی لباس‌ها را برای شخصیت‌های دو داستان شبیه هم در نظر گرفتم.

[۲] - شخصیت اصلی نمایش‌نامه

[۳] - «پیتر بردشاو» در روزنامه «گاردین»، و «اوون گلیبرمن» درمجله «ورایتی»، داستان فیلم را افشا نموده‌اند.

[۴] - نام فیلم اصغر فرهادی پیش از «فروشنده»، «برسد به دست آهو» بوده است.

[۵] - اصغر فرهادی در مصاحبه‌ای می‌گوید: «پاسخ به سؤال در مورد ساخت فیلم در شرایط اضطراری یا به قول شما سانسور، سخت است. ولی وقتی فیلم‌سازی تا سن ۴۴ سالگی در مسیری قرار می‌گیرد که با موانعی مواجه است یا مسیر فیلم‌سازی‌اش ناهموار است کم‌کم چگونه راه رفتن در این مسیر را یاد می‌گیرد. شاید برای فیلم‌ساز آمریکایی با همان آزادی که داشته است، قرار گرفتن در این شرایط برایش هموار نباشد ولی وقتی در چنین شرایطی زندگی می‌کنی و بزرگ می‌شوی کم‌کم خود این چالش‌ها و موانع تبدیل به یک واکنش و انرژی می‌شود که از این شرایط بگذرید.»

[۶] - پیتر برد شاو، گاردین؛ «ویلی لومن» - قهرمان نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر - با اندوه فکر می‌کرد او چه مردی است که قادر نیست چیزهای خوب را برای همسر و خانواده‌اش فراهم کند. «عماد» با خود فکر می‌کند چه مردی است که نمی‌تواند از زنش در برابر تعرض محافظت کند.

[۷]- «دبورا یانگ» منتقد معروف «هالیوود ریپورتر» پس از تماشای این فیلم نوشت: «اصغر فرهادی پس از ساخت فیلم «گذشته» در فرانسه، یک بار دیگر برای ساخت فیلم جدید به ایران بازگشته و در فیلم «فروشنده» با اسنفاده از یک حمله تروماتیک که به تشنگی غیرقابل کنترل یک مرد برای انتقام می‌انجامد دوباره به جنبه تیره و تاریک روح پرداخته است.»

[۸] - فرهادی در نشست خبری بعد از نمایش فیلم می‌گوید: «عماد در این فیلم، یک آدم روشنی است… اهل کتاب و تئاتر است، ذهن روشنی دارد. اتفاقاً تناقض و پارادوکس این است که این شخص از آن آدم به این آدم می‌رسد. آدمی که مهربان است، عاشق همسرش است، نگران بچه همسایه است و احساس مسئولیت می‌کند؛ ناگهان چه چیزی این آدم را از آن وضعیت مهربانی، تغییر می‌دهد. سؤال این است که چه کسانی این آدم را به آدمی تبدیل می‌کنند که این خشونت را چه در کلام یا رفتار بروز دهد. این یکی از سؤالات اصلی است که در فیلم مطرح می‌شود.»

[۹] - پاسخی که «سمسی مس» از مجله «استنلت» آن را مرگ عقاید تلقین‌شده به یک مرد ایرانی در باب عدالت اجتماعی نام برده است.

:" تا جایی که آدمها به هم احترام می‌گذارند و یکدیگر را مورد آسیب قرار نمی‌دهند همه چیز به خوبی پیش می‌رود ولی اشکال از آنجایی شروع می‌شود که دیگرانی وارد حریم هم می‌شوند و ارزشهایی را زیر پا می‌گذارند و زندگی‌ها را دچار آسیب می‌کنند. فرهنگ و تربیت ما در وجود ما این را نهادینه کرده است که حریم خودمان و دیگران را در جامعه حفظ کنیم تا زندگی سعادتمند و توام با مهربانی داشته باشیم."

[۱۰] - «رنه نارانخو»، خبرنگار اسپانیایی: «در فروشنده فرهادی شخصیت‌های قدرتمندی را خلق کرده و تنش‌های موجود در یک چارچوب اخلاقی و مذهبی را آشکار ساخته است.»

[۱۱] - «اریک مولار»، منتقد (LAPRESS) کانادا: «او (فرهادی) سنت‌هایی که در کشورش جریان دارد را بررسی می‌کند، بی‌خود نیست که روایتی موازی با مرگ فروشنده آرتور میلر ایجاد می‌کند.»

۱۲] - فرهادی در کنفرانس مطبوعاتی فیلم در فیتسوال کن می‌گوید: «یک خشونتی است که حاصل یک عصبانیت است ولی یک زمانی خشونتی داریم که برایش دلیل داریم و برای این دلیل هم ایمان داریم که حاصلش می‌شود همان رفتارهای تروریستی که در دنیا وجود دارد و آن‌ها بر این خشونت باور دارند. شخصیت اصلی فیلم در کل فیلم در حال دلیل جمع کردن برای اعمال خشونت هستند.»

[۱۳] - «ترانه علیدوستی» در کنفرانس مطبوعاتی فیلم در فستیوال کن می‌گوید: «این‌که مرد فیلم در مقابل عرف جامعه سرخم می‌کند و به جای دفاع از عشقش، که قربانی شده بود، کاری کرد که زن بار دیگر قربانی شود، از نکات اصلی این فیلم است. این چرخه غلطی است و اگر فیلم از این سمت، دیده شود حرف‌های زیادی در خودش دارد.»

[۱۴] - چرخه‌ای که فرهادی در مصاحبه با «بی‌بی‌سی فارسی» این‌گونه ترسیم می‌کند: «در فیلم فروشنده مسیری را می‌بینیم که یک آدم (عماد) از یک انسان مهربان با محیط؛ به یک انسانی که به حریم دیگران تجاوز می‌کند و خشونت نشان می‌دهد؛ طی می‌کند.»

[۱۵] -بدیهی است که انتخاب این اسم از سوی فرهادی، تنها مربوط به نمایشنامه «مرگ فروشنده» است و نه اکران فیلمی شبیه به نام فروشنده در فرانسه.

منبع: نقد سینما

ارسال نظر: