"بررسی منش مبارزاتی آیتالله سیدعبدالله شیرازی" در گفتگوی تفصیلی با سیدصادق موسوی شیرازی:
همکلامیامام و آیتالله شیرازی،سفر هویدا به نجف رامنتفیکرد/ بدخواهان هرگز نتوانستند آن دو را جدا کنند
مبارزه با رژیم پهلوی، در خون و سرشت ایشان بود و به همین دلیل هم از شیراز خوش آب و هوا و دلپذیر به عراق گرم و عقبافتاده هجرت کردند و مصائب بسیاری را متحمل شدند. از اینرو با هر حرکتی که از سوی یک چهره دینیِ مورد اعتماد آغاز میشد، همراهی میکردند .
گروه تاریخ « نسیم آنلاین »- حجت الاسلام سید صادق موسوی شیرازی،فرزند مرحوم آیت الله سید محمدباقر شیرازی ونواده بزرگ مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی است.از سوی دیگر وی از یاران دیرین امام خمینی درنجف بوده ودرطریق مبارزات منتهی به انقلاب نیز،فعالیت های گسترده ای داشته است.
درگفت وشنودی که درپی می آید،وی به مناسبت سالروز ارتحال نیای بزرگوار خویش،خاطراتی از زندگی مبارزاتی ایشان را روایت کرده است.
در ابتدای گفتگو اشاره ای کنید به سوابق خانوادگی خود و نسبتی که با مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید عبدالله موسوی شیرازی دارید؟بسم الله الرحمن الرحیم. اینجانب سید صادق موسوی شیرازی محقق کتاب «تمام نهجالبلاغه» و نخستین نواده پسر ارشد مرحوم حضرت آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی (رحمه الله) هستم. مرحوم والد بنده، آیت الله العظمی سید محمد باقر شیرازی(رحمه الله) در تمام دوران مبارزه، تنها فرزند مورد اعتماد کامل پدر ارجمند خود بودند و از نظر جایگاه علمی کافی است اشاره کنم ایشان در غیاب جد بزرگوارمان، درس خارج ایشان را به بهترین وجه اداره و به نیابت از ایشان، نماز جماعت باشکوهی را در صحن حضرت رضا(ع) در مشهد برگزار میکردند.
از جد بزرگوارتان چه خاطراتی را به یاد دارید؟طبیعتاً من هم که فرزند ارشد ذکور مرحوم والد هستم، از کودکی در رکاب حضرت آیتاللهالعظمی عبدالله شیرازی بودم. یادم هست در سن هشت یا نه سالگی در صحن حضرت امیر(ع) در نماز مغرب و عشا و گاهی هم در نماز صبح، مکبّر ایشان بودم و طبیعتاً در ایاب و ذهابها ایشان را همراهی میکردم، از جمله بارها همراهشان به اولین مدرسه علمیه ایشان در شارع الخامس و مدرسه علمیه دوم ایشان می رفتم وشاهد فعالیت های علمی ومدیریتی ایشان در این مدارس بودم.
از چه سنی دروس حوزوی را شروع کردید؟
از نه سالگی و چون اشتیاق بسیاری به تحصیل داشتم، اولین کتاب جامعالمقدمات را با پولی -که فلس به فلس جمع کرده بودم- خریدم. مرحوم پدر نخستین مدرسِ این کتابم بودند و به همین دلیل، به فضای ایشان و جد بزرگوارم بسیار نزدیک بودم و به صورت مستمع آزاد، در جلسات بحث آنها شرکت میکردم . با اینکه سن بسیار کمی داشتم، به بحثهایی که بین فضلا و طلاب و این دو بزرگوار در میگرفت، با دقت گوش میدادم.
نخستین بارقههای مبارزاتی جد بزرگوارتان را از چه زمانی درک و احساس کردید؟مرحوم جد بزرگوار و مرحوم والد، مبارزه با رضاخان را- که مأمور ریشهکن کردن فرهنگ اسلامی در ایران بود- از شیراز و مشهد شروع کردند و آن را به تهران هم کشاندند، لذا تمام زندگی این دو بزرگوار، با مبارزه علیه ظلم در آمیخته بود و بنده هم از کودکی در جریان این مبارزات قرار گرفتم. هر دو از سختیها و فشارهایی که در دوران سیاه رضاخان متحمل شده بودند داستانهای زیادی را بیان میکردند، از جمله سختیهای طاقتفرسایی که هنگام هجرت خود و خانوادههایشان در مسیر فرار از ایران به عراق متحمل شدند و خطراتی که در بیابانهای ایران و عراق و هنگام عبور از نخلستانهای مرکزی، متوجه آنان شد. مادر خود بنده نیز، داستانهای زیادی را در این زمینه بیان میکردند که چگونه، مخصوصاً هنگام عبور از شطالعرب (اروند)، نزدیک بود که خود ایشان و چند تن از اعضای خانواده از دست بروند!
بنابراین از کودکی در جریان ظلم و ستم خاندان پهلوی قرار داشتم و نفرت از این سلسله منحوس در ذهنم حک شده بود. محیط مساعد خانوادگی و آگاهی بر جور و ستم سلسله پهلوی، سبب شد بنده از همان سنین نوجوانی -که مقارن با ورود مرحوم حضرت امام به ترکیه و سپس نجف بود- به راه و خط ایشان اعتقاد پیدا کنم.
اشارهای هم به فعالیتهای علمی و مبارزاتی جد و والد بزرگوارتان در عراق داشته باشید؟مرحوم جد معظم ما از هنگام هجرت به نجف اشرف در کنار دایر کردن دروس خارج فقه و اصول که مرحوم والد هم به ایشان پیوسته در رکاب ایشان بودند، لحظهای از مبارزه با رژیم منحوس پهلوی غافل نبودند. ایشان تا مدتها در کشور عراق، اقامت قانونی نداشتند و پناهنده بودند! با این همه، همچنان به مبارزه خود ادامه میدادند. در عین حال از جریانات و مسائل سیاسی سایر کشورهای اسلامی نیز غافل نبودند و در مورد مسائل فلسطین و لبنان و مخصوصاً اعدام سید قطب توسط جمال عبدالناصر در مصر، موضعگیریهای قاطعی داشتند. بنده چون همواره در کنار ایشان و مرحوم والد بودم، این صحنههای مقابله شجاعانه با نمایندگان و مقامات عالیرتبه عراق و سایر کشورها را شاهد بودم و در جریان بسیاری از امور قرار میگرفتم. این برخوردهای شجاعانه، عمیقاً روی من تأثیر داشت و ساختار شخصیتی مرا شکل میداد. این پیشینه خانوادگی در بسیاری از فراز و نشیبهای دینی و مبارزاتی در ایران و عراق، چه قبل و چه پس از انقلاب، بسیار به من کمک کرده است.
در این باب به خاطراتی هم اشاره داشته باشید؟
اولین بار که دژخیمان بعثی به حوزه علمیه حمله و پیر و جوان را یکجا بازداشت کردند و به مقصد نامعلومی بردند، در منزل پدرم بودم که این خبر رسید و طلاب حوزه نجف را در بهت شدیدی فرو برد. مراجع نجف تلاش کردند و پس از ساعاتی، آن افراد آزاد شدند. گفته میشد عدهای از طلاب را از داخل حجرهها و بدون اینکه فرصت بدهند لباسشان را عوض کنند، برده بودند و قرار بود با همان لباس هم رها کنند که آنها ناچار باشند فاصله فرمانداری تا حوزه علمیه را، با آن سر و وضع نامناسب طی کنند و موجبات شماتت و تمسخر آنها از سوی افراد ضد روحانیت فراهم شود. این قضیه بسیار برای طلاب و روحانیون اسباب نگرانی و ناراحتی شد. با اینکه سیزده چهارده سال بیشتر نداشتم، قبول کردم بقچهای را که در آن لباس روحانیت بود، زیر عبای خود پنهان کنم و هر جور بود خود را به زیرزمین ساختمان فرمانداری که پر از سربازان مسلح و نیروهای بعثی بود برسانم و لباسها را به طلاب که بسیاری از آنها در کوچه و خیابان بازداشت شده بودند و خانوادههایشان از آنها خبر نداشتند، تحویل بدهم و بعد هم بروم و به خانوادههایشان خبر بدهم. البته همه آنها فردای آن روز با تلاش جد بزرگوار و پیگیری والد ما آزاد شدند.
خاطراتتان در باره حمایت آیت الله العظمی شیرزازی از نهضت اسلامی از ابتدا تا تبعید امام به نجف را بیان بفرمایید؟مبارزه با رژیم پهلوی، در خون و سرشت ایشان بود و به همین دلیل هم از شیراز خوش آب و هوا و دلپذیر به عراق گرم و عقبافتاده هجرت کردند و مصائب بسیاری را متحمل شدند. از اینرو با هر حرکتی که از سوی یک چهره دینیِ مورد اعتماد آغاز میشد، همراهی میکردند .به همین دلیل بود که مثلا از حرکت شهید نواب صفوی علیه کسروی و حرکت آیتالله کاشانی درنهضت ملی حمایت کامل کردند. بدیهی است حرکت حضرت امام در 15 خرداد هم مورد تأیید و پشتیبانی کامل ایشان بود و بهرغم فضای غیر سیاسی حوزه علمیه نجف و فضایی که تحت این القا که «شاه تنها حامی شیعه در دنیاست» به سمت حفظ رژیم پهلوی گرایش داشت، ایشان همین که از حضور امام در عراق پس از تبعید به ترکیه با خبر شدند، با این احساس که در راه مبارزه با رژیم پهلوی همراه و همفکر پیدا کردهاند، بهرغم تنگنای مادی، برای ترغیب طلاب به استقبال از امام، تعداد زیادی وسیله نقلیه- که در آن ایام در نجف بسیار نادر بود- کرایه کردند. این حرکت سبب شد مراجع دیگر هم به اقدام مشابهی دست بزنند و لذا استقبال بینظیری از امام صورت گرفت و تا یک کیلومتری نجف، پر از جمعیت بود و برای اولین بار حرم امیرالمؤمنین(ع)، برای فردی غیر از پادشاهان، رؤسای جمهور و مقامات بلندپایه کشورها قرق شد.
مرحوم جد معظم ما در همان ساعات اولیه ورود حضرت امام به نجف اشرف، به دیدار ایشان رفتند و از آن پس ارتباط نزدیکی بین آنها برقرار شد، از جمله آثار این صمیمیت و نزدیکی این بود که یک بار هویدا میخواست به بهانه زیارت حرم حضرت علی(ع) و اهدای قرآن آریامهری به مراجع عظام، به نجف اشرف بیاید و مرحوم آیتاللهالعظمی شیرازی و مرحوم امام بهشدت با این امر مخالفت کردند واین حرکت هماهنگ تأثیر خود را گذاشت و مراجع دیگر هم مخالفت کردند.
ملاقاتهایی که به آن اشاره کردم، در مناسبتهای مختلف وجود داشت و مرحوم امام، والد ما را برای مشورت مورد وثوق میدانستند و هر وقت پیامی برای مرحوم جد ما داشتند، توسط مرحوم والد منتقل و جواب را هم توسط ایشان دریافت میکردند.
حضرتعالی در دیدار خداحافظی جد بزرگوارتان با امام در هنگام عزیمت به ایران حضور داشتید. از آن ملاقات برایمان بگویید؟ایشان همراه فرزندان برای خداحافظی به دیدار حضرت امام رفتند. پس از پایان ملاقات امام به مرحوم والد فرمودند: با شما کار خصوصی دارم! بعدها مرحوم والد میفرمودند:« ایشان به بنده توصیههای مهمی کردند و گفتند: رژیم شاه معمولاً سعی میکند از اطرافیان مراجع سوء استفاده کند. اجازه چنین کاری را به آنها ندهید». اتفاقاً پیشبینیهای حضرت امام دقیقاً درست از کار در آمدند. مرحوم والد توصیههای ایشان را به کار بستند و رژیم شاه هرگز فرصت پیدا نکرد از اطرافیان جد معظم ما در ایران سوء استفاده کند.
پس از هجرت آیتاللهالعظمی شیرازی به مشهد از تعاملات ایشان با دیگر روحانیون و مبارزین، از جمله رهبر معظم انقلاب چه خاطراتی دارید؟
پس از وفات آیتاللهالعظمی میلانی، حوزه علمیه مشهد از داشتن یک چهره مبارز مرجعیتی محروم شده بود، لذا حضور مرحوم آیتاللهالعظمی شیرازی که غیر از جایگاه والای علمی، سابقه مبارزه با رضاخان را هم داشتند، موجبات خشنودی همه مبارزین و متدینین را فراهم آورد .درآن دوره و با تلاش فراوان، مجموعهای متشکل از حضرت آیتالله خامنهای(دام ظله)، مرحوم آقای طبسی، شهید هاشمینژادو والد معظم ما حرکت بسیار مؤثری را در مشهد آغاز کردند و با پشتوانه بزرگی چون جد بزرگوار ما توانستند نهضت را با قدرت هر چه تمامتر درشهر مقدس مشهد تداوم دهند.
تحلیل حضرتعالی در باره انتقادات آیتاللهالعظمی سید عبدالله شیرازی نسبت به بعضی از رویههای جاری در کشور پس از انقلاب اسلامی چیست؟ایشان از سالها قبل در میدان مبارزه بودند و لذا تجربههای زیادی در این راه داشتند و از آغاز نوجوانی، زندگی و سپس خانواده خود را وقف راه مبارزه کرده بودند. ایشان از آغاز نهضت امام چه در دوره تبعید ایشان به ترکیه و چه در دوره اقامتشان در نجف و چه پس از پیروزی انقلاب، همواره بهترین حمایت ها را کرده بودند.مرحوم والد ماهم در همین مسیر قرار داشتم وبه خاطر دارم کاروانی از مشهد مقدس به سرپرستی ایشان برای اعلام حمایت از حضرت امام، از طریق شمال- که در آن روزها به دلیل حضور گروهکها امنیت هم نداشت- به سمت قم حرکت کرد که در دوران خودش اقدام پر خطری بود، اما از نظر ایشان برای تقویت شوکت انقلاب و شکستن فضای پر از رعب و وحشتی که دشمنان اسلام ایجاد کرده بودند، ضرورت داشت. متأسفانه بعضی از بدخواهان تلاش میکردند بین ایشان و خط امام فاصله ایجاد کنند که البته مرحوم والد نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از این امر میکردند. بعضی از افراد ناآگاه تصور میکردند بدخواهان در این امر موفق شدهاند و این فاصله ایجاد شده است، در حالی که بارها پس از رحلت جد معظم در کنار مرحوم والد در ملاقاتهایی که ایشان با حضرت امام کردند، حضور داشتم و با گوش خود از امام، مخصوصاً در باره استقبال باشکوهی که جد معظم ما در هنگام ورود ایشان به نجف ترتیب داده بودند، تقدیر و تشکرشان را شنیدم. رابطه بین بیت والد مکرم با بیت امام تا آخرین روزهای حیات ایشان به احسن وجه ادامه داشت.
و سخن آخر؟مردم عقیده دینی خود را تحت تأثیر منطق ربانی بزرگان و عالمان دین میگیرند و قطعاً فقدان آنها لطمه بزرگی به جامعه اسلامی میزند. جایگاه علمی و مبارزاتی آیتاللهالعظمی شیرازی و تلاشهای شاگردان و مریدان ایشان قطعاً آثار ارزنده خود را به جا خواهد گذاشت و یاد و خاطره مبارزات ایشان با ظالمان زمان هرگز از خاطرهها زدوده نخواهد شد.