تحلیل "فارین پالیسی" از سکوت معنادار جمهوریخواهان و دموکراتها؛
چرا افغانستان در مبارزات انتخاباتی آمریکا مطرح نمیشود؟
فارین پالیسی نوشت: هر دو حزب آمریکا در افغانستان شکست خوردند، و نه بوش و نه اوباما نتوانستند در این کشور به پیروزی دست یابند، از همین رو در مبارزات انتخاباتی کلمهای درباره افغانستان نمیشنویم تا افکار عمومی از مسائل مهم منحرف شود.
گروه بین الملل « نسیم آنلاین »- نشریه فارین پالیسی در گزارشی نوشت: نگاهی به مبارزات انتخاباتی آمریکا نشان میدهد که هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ به عنوان نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری این کشور حتی یک بار هم کلمه "افغانستان" را به زبان نیاوردهاند. سوال اساسی این است که 8400 پرسنل نظامی آمریکا که هنوز هم در طولانیترین جنگ خارجی آمریکا درگیر هستند، چه احساسی نسبت به این بیتفاوتی دارند.
هنگامی که نظر دو نامزد که درحال رقابت برای فرمانده کل قوا شدن هستند، درباره جنگی که هنوز هم ایالات متحده در آن درگیر است، پرسیده نمیشود و خودشان هم احساس نیاز نمیکنند که درباره این موضوع صحبت کنند، مشخص میشود که چه مبارزات سیاسی عجیبی در آمریکا جریان دارد. از سویی دیگر، این مسائل نشان میدهد که چگونه افکار عمومی مردم آمریکا از مسائلی که باید به آنها فکر کنند، منحرف میشود.
احتمالاً زمانی که تاریخ شناسان آینده نگاهی به جنگ افغانستان بیاندازند، کیفرخواستی سخت برای پرسنل امنیت ملی ایالات متحده در نظر بگیرند. اگر بخواهم بیپرده حرف بزنیم، ایالات متحده در جنگ افغانستان پیروز نشد و حتی راهکاری عاقلانه برای بیرون رفتن از آن نیز پیدا نکرد.
نکته جالب اینکه، هر دو حزب مهم ایالات متحده (جمهوریخواه و دموکرات) در جنگ افغانستان شکست خوردند، به طوریکه جورج بوش و باراک اوباما هیچکدام نتوانستند در این کشور به پیروزی دست یابند. قصور ایالات متحده در جنگ افغانستان همزمان توسط رهبری نظامی ایالات متحده، سرویسهای اطلاعاتی، دیپلماتها، سرویسهای کمکرسانی و کشورهای بینالمللی رخ داده است. اغلب اوقات بسیاری از کشورهایی که در جنگ افغانستان با ایالات متحده همکاری کردند دچار شک و تردید شدند، امّا، نمیخواهند قبول کنند که آنچه تلاش دارند که در افغانستان به آن دست یابند، نه شدنی است و نه ارزش تلاش دارد.
جنگ چندین ساله در افغانستان بی نتیجه بودبرای درک بهتر موضوع بهتر است گزارشی را که تحت عنوان " درسهایی از ائتلاف: تجربیات بینالمللی برای بازسازی افغانستان" منتشر شده است را بخوانید. این مقالهای است که از کنفرانس "درسهای آموخته شده" اخذ و توسط مؤسسه صلح ایالات متحده (USIP) تدوین شده و به وسیله دفتر بازرس مخصوص بازسازی افغانستان (SIGAR) در آوریل دوباره منتشر شد. این گزارش نتایج تحقیق مجموعه متنوعی از محققان خارجی و آمریکایی را که در مبارزه طولانی درگیر بودند، به تصویر میکشد. انتشار این گزارش قابل تقدیر است و طی آن باید به این سوال اساسی پاسخ داده شود که بعد از 15 سال جنگیدن در افغانستان و تلاشهای بینالمللی عظیم که شامل 40 کشور میشود و صرف صدها میلیارد دلار چه چیزی برای ارائه وجود دارد؟ از سویی دیگر باید مشخص شود که چه درسی میتوان از شکستهای بسیار و موفقیتهای بسیار کم در افغانستان گرفت؟
متاسفانه تنها قصور کشورهای عضو ائتلاف در افغانستان تنها به انواع عدم انطباقهای استراتژیک، سازمانی و سیاسی تقسیم شده است. در این گزارش آمده است که هرگز یکپارچگی واضح و روشنی درباره اهداف کوتاه مدت و بلندمدت نظامی در افغانستان وجود نداشته است. از سویی دیگر، تنها تعداد کمی از شرکای توانا و قابل اعتماد محلی باقی مانده بودند که بتوان با آنها کار کرد و رهبران خارجی و مقامات کمکرسان معمولا فاقد اطلاعات کافی از اوضاع محلی بودند.
همچنین یکی دیگر از مشکلات که در بدتر شدن شرایط افغانستان نقش داشت این بود که عوامل دخیل در جنگ بعد از مدت زمانی تعویض میشدند و همین موضوع بر آگاهی نداشتن از اوضاع دامن میزد. طرحهای امنیتی در افغانستان بدون تکنیکی که امنیت و استقامت را در طولانی مدت تضمین کند - که نیازمند توقف حمایت پاکستان از طالبان است- و بدون توافقنامه صلحی که این تقاضای گسترده برای آزادی قومی در داخل کشور را برآورده نماید در افغانستان مفید نخواهند بود.
گرچه تعداد کمی از آمریکاییها در آن زمان به این موضوع پی بردند، امّا، واقعیت این است که جنگ افغانستان از همان ابتدا با شکست روبرو شد. به یاد داشته باشیم که ایالات متحده بعد از حادثه یازده سپتامبر به قصد دستگیری اسامه بن لادن و همکارانش به افغانستان حمله کرد و به تعقیب طالبان پرداخت، زیرا که آنها از تسلیم کردن رهبران القاعده سرباز میزدند. کابل بسرعت سقوط کرد، اما اشتباهات در فرمان در جنگ تورابورا و در عملیات آناکوندا به بن لادن و دیگر جاسوسان اجازه داد تا به پاکستان فرار کنند،
جایی که برای هشت سال در آن مخفی باقی ماندند. در نتیجه، از همان ابتدا عملیات نظامی در افغانستان در رسیدن به هدفش شکست خورد. علاوه بر این، گرچه تکیه بر فرماندهان نظامی محلی (به اصطلاح اتحاد شمال) سرنگونی طالبان را ممکن ساخته بود، در همان شرایط به نیروهایی که سیاست افغانستان را در دهه ی 1990 آلوده و تلاشهای بازسازی را از سال 2002 متوقف کرده بودند، اجازه فعالیت داده شد.
قانون اساسی غرب محور افغانستان با تاریخ و سنتهای این کشور ناسازگار استدر مرحله بعدی نیز باید گفت که تلاش غرب برای ایجاد یک دولت جدید در افغانستان از همان ابتدا به اندازه تدوین قانون اساسی جدید یک دولت متمرکز به سبک غربی در کابل غلط بود. این قانون اساسی در تقابل با سنت ها و تاریخ افغانستان بود. همچنین سطحی از شایستگی اجرایی و مبنای درآمد را معرفی کرده بود که بیشتر از ظرفیت افغانستان بود. با اینحال به نظر میرسد که هیچ یک از شرکتکنندگان بینالمللی که این نتیجه را پذیرفتهاند، متوجه این مساله نشدهاند که آنها فشاری نامعقول و نامحدود را متحمل میشوند و دولت جدید افغانستان به حمایت خارجی بی حد و اندازه برای مدتی نامعلوم وابسته شده است.
تلاشها در افغانستان ممکن است موفق شده باشد که توجه دولت بوش را بخود جلب کند و به همین دلیل تمرکزها بر روی افغانستان و القاعده متمرکز شدند. افسوس که بوش و شرکایش نیروهای ایالات متحده و قابلیتهای اطلاعاتی را بجای افغانستان به عراق سوق دادند و مجبور شدند منابع بیشتر و بیشتری را با طولانیتر شدن اشغال، گسترش قیام و افزایش خشونت به آنجا بفرستند. حمله به عراق و سقوط افغانستان به بازسازی مجدد طالبان و سرعت یافتنش کمک کرد، بنابراین آمریکا مطمئناً نه یک جنگ بلکه هر دو را خواهد باخت.
در مرحله بعدی، باراک اوباما نیز طعم شکست را در افغانستان چشید. نامیدن افغانستان به عنوان "جنگ خوب" طی مبارزات ریاست جمهوری در سال 2008، پذیرش اینکه رهبری نظامی مصمم به نباختن است و نگرانی از اینکه وی به عنوان شخصی سازشگر مطرح نشود، باعث شد که وی با بیمیلی نظر جنگطلبان را در سال 2009 بپذیرد.
اوباما طرحهای جنگی در افغانستان را به عنوان یک ضرورت برای جلوگیری از اینکه افغانستان دوباره به پناهگاهی امن برای تروریستها تبدیل شود، بیان کرد. این مسائل در حالی مطرح میشد که افراطیهای اسلامی تهدیدی محسوب نمیشدند و از سویی دیگر پناهگاههای بهتری هم برای آنها وجود داشت.
ماندن نیروهای آمریکایی در افغانستان بی فایده استاما ماندن نیروهای آمریکا در افغانستان توجیه شدنی نیست. به این دلیل که میلیونها دلار در یک کشور فقیر (افغانستان) هزینهبر است و حتی مقدار کمی نتیجه مثبت هم ایجاد نشده است. مشکل اینجاست که دستاوردهای اندک جنگ افغانستان، در غیاب موسسات سیاسی تاثیرگذار و برحق و موقعیت امنیتی باثبات، گذرا هستند. به جای ایجاد افغانستان دارای صلاحیت که به تنهایی میتواند روی پای خود بایستد، ایالات متحده و متحدانش کشوری وابسته را بوجود آوردند که نمیتواند بدون کمکهای خارجی مداوم زنده بماند.
مهمتر از همه اینکه، ایالات متحده و متحدانش با تناقضات استراتژیک در افغانستان مواجه نشدند. گفتنی است که "پناهگاه امن" در افغانستان هیچگاه با عقل جور در نیامد و بخصوص بعد از داعش در خاورمیانه، افراط گرایان اسلامی پناهگاههای جدیدی یافتند. شکست شورشیان انعطافپذیر از آن جایی که امکان فرار طالبانها به پاکستان وجود داشت و اسلامآباد نیز از آنها حمایت میکرد، آنطور که لازم است امکان پذیر نبود.
از سویی دیگر، باید گفت که مبارزات ضد شورش هم زمانی که شریکان قابل اعتماد نداشته باشی با شکست مواجه میشود و تا سال 2008 روشن شده بودکه ایالات متحده و متحدانش حتی یک نفر طرفدار هم در کابل نداشتند. تلاشهای مکرر برای کاهش فساد نافرجام بود و جان کری، وزیر امور خارجه، مقدمات مشکوک و غیرموثر تقسیم قدرت را در سال 2014 (دوازده سال بعد از اینکه آمریکا به افغانستان حمله کرده بود)، بین رئیس جمهور اشرف غنی و رئیس اجرایی عبدالله عبدالله، فراهم کرد.
جنگ افغانستان باز هم ادامه خواهد داشتدر آخر باید گفت، همانطور که گزارشهای SIGAR/USIP مشخص کرد، تلاشهای چند ملیتی بزرگ و سخت برای پابرجا کردن افغانستان، تلاشی نادرست بود. دست داشتن چند کشور در افغانستان فضا را برای عدم پاسخگویی آنان بیش از پیش فراهم کرد.
همانطور که در این گزارش آمده است، ارائه کمکهای خارجی به افغانستان به شرط انجام اصلاحات داخلی در این کشور انجام میشود و به همین دلیل کمکها به افغانستان جنگزده کاهش یافته است.
با این حال، حرکت آهسته این قطار شکسته (جنگ افغانستان) ادامه یافت و تلاشهای اندکی انجام شد تا بیهودگی جنگ افغانستان را به گوش همگان برساند. درعوض، به شیوه ای که یادآور تلاشهای آمریکا در ویتنام بود، مقامات برتر مشتاق بودند تا تنها به اندازهای تلاش کنند که مطمئن شوند افغانستان در زمان آنها سقوط نخواهد کرد. بنابراین جنگ افغانستان هنوز هم در جریان خواهد بود تا زمانی که رئیس جمهور بعدی هم به ریاست برسد -گروههای مختلف را بهم پیوند دهد، هرساله میلیونها دلار خرج کند و اساسا به هیچ جایی نرسد.
سرانجام عواقب جنگ افغانستان برای افغانها استنکته آخر اینکه، برای آمریکا آسان خواهد بود تا تاسیسات جدیدش را در خشکیهای دور به راه بیاندازد و سپس زمانی که مشخص شد آنها گرانتر و یا سختتر از آن چیزی که فکر میکردند هست، آنها را رها کند. سیاستمداران آمریکایی تلاش میکنند ثابت کنند که آمریکا کشوری امن و ثروتمند است و میتواند هزینه جنگهایی مانند فغانستان را بدهد. گفتنی است، سرانجام ایالات متحده از افغانستان بیرون خواهد رفت و عواقب این جنگ را باقی خواهد گذاشت.
در مناظره بعدی کلینتون و ترامپ، شنیدن نظرات آنها درباره افغانستان مفید خواهد بود. آنها فکر میکنند که افکار عمومی همچنان باید منتظر شنیدن درباره جنگ افغانستان باقی بماند و واقعاً دلیل این موضوع چیست.
مردم باید بدانند که هر کدام از آنها چه اشتراتژیای را در آمریکا دنبال خواهند کرد. باید مشخص کنند که آیا تمایل دارند که جنگ افغانستان را پایان دهند و یا به ادامه آن بپردازند. هر کدام از نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا که در ماه نوامبر پیروز شود باید تصمیمش را درباره افغانستان بگیرد، بطور حتم مردم آمریکا -و هزاران سربازکه هنوز مشغول جنگ در آسیای میانه هستند- مستحق دانستن این هستند که بدانند تصمیم او درباره افغانستان چیست.