«نسیم آنلاین» با بررسی اقدامات منافقین و فتنهگران، گزارش میدهد
محللی به نام "آشتی ملی" و چند سوال بیپاسخ
پس از فوت ناگهانی آیت الله هاشمی و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، اصلاحطلبان تندرو تلاش میکنند مرزهای ورود خود به حاکمیت را با حفظ مواضع گذشته از جمله اقدامات سال ۸۸، کم رنگ کنند.
گروه سیاسی « نسیم آنلاین »- کمال لطفی:
* پرده اول :سرگذشت سازمان مجاهدین خلق یا طبق آنچه که از 30 خرداد 1360 مردم به آن «سازمان منافقین» میگویند از داستانهای عبرت آموز و خواندنی معاصر ایران میباشد .
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق به حقانیت اسلام و شیعه اذعان داشته و سازمان خود را یک سازمان اسلامی و اعضای خود را به تعبیر قرآن، حزبالله مینامیدند که با انگیزههای مذهبی وارد عرصه مبارزه با رژیم طاغوت شدهاند ؛ اما برداشتهای غلط و التقاطی از دین سبب انحرافاتی در حرکت سازمان شد که هر چه از تولد سازمان میگذشت آن را نمایانتر و خطرناکتر میکرد. نگاه تیزبین حضرت امام و برخی روحانیون انقلابی چون آیتالله مصباح یزدی در سالهای دهه چهل و پنجاه آن انحرافات را تشخیص داده بود وعلی رغم اصرار بسیاری از انقلابیون آن زمان و چهره های روحانی و دینی مانند حسینعلی منتظری و اکبر هاشمی رفسنجانی مبنی بر حمایت و تایید سازمان از سوی ایشان، هیچ وقت این اتفاق عملی نشد .
در سال ۱۳۵۴ بعد از در دست گرفتن عنان این جریان توسط «تقی شهرام» و «بهرام آرام» و اقدام به ترور مجید شریف واقفی و حذف نیروهای مذهبی سازمان در بیرون زندان، سازمان رسما بیانیه اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام به کمونیسم را منتشر کرده و راه خود را جدا کرد و با انتشار این اعلامیه تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، مجاهدینِ مارکسیست با حفظ آرم سازمان و تغییر علائم و نشان گذشته، حذف آیات قرآن و تاریخ پیدایش سازمان و نیز افزودن مشت گره خورده به نشانه وابستگی به طبقه کارگر آرم جدیدی را برای خود تهیه کردند .
با پیروزی انقلاب اسلامی، برخی رهبران این سازمان چون مسعود رجوی، موسی خیابانی و... که در با نقاب «نفاق» هنوز توانسته بودند جایگاه خود را در میان انقلابیون حفظ کنند حضور جدی در عرصه سیاسی داشته و به یارگیری بسیار گسترده از میان جوانان و اقشار مختلف میپرداختند تا روزهای پر حادثه خردادماه 1360 بویژه روز 30ام آن از راه رسید .
روزهایی که ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت به دلیل عدم کفایت سیاسی و آشکار شدن روابط وی با کشورهای متخاصم و دشمن مردم ایران توسط مجلس شورای اسلامی از کار برکنار شده و سازمان مجاهدین خلق به عنوان حامی تمام قد وی در روز 30 خرداد وارد فاز نظامی شده و به درگیری مسلحانه و کشتار مردم در کوچه و خیابان دست میزند .
اعضای سازمان مجاهدین از این روز به بعد توسط مردم با عنوان «منافقین» نامگذاری شده و عملا پس از دستبوسی صدام و کمک به رژیم بعثی به عنوان منفورترین گروه در افکار عمومی تبدیل گردید .
در تابستان 1367 و به دنبال عملیات کاریکاتوری «فروغ جاویدان» توسط منافقین به ایران و قلع و قمع آنها در عملیات مرصاد توسط رزمندگان سپاه اسلام، تعدادی از وابستگان به این گروه تروریستی که در زندان بوده و آماده پیوستن به آنها بودند اعدام گردیدند .
* پرده دوم :اکنون با یک گذر 30 ساله از 30 خرداد 1360 به 30 خرداد سال 1388 میرویم. روزی که پس از ادعای تقلب در انتخابات ریاست جمهوری توسط اصلاحطلبان و لیدر آنان یعنی محمد خاتمی به یکی از خونینترین روزهای پس از انقلاب اسلامی تبدیل گردید . پس از آنکه روز جمعه 29 خرداد 88 رهبر انقلاب اسلامی در خطبه های نماز جمعه خواستار پایان اردوکشی خیابانی شد، مجمع روحانیون مبارز [که محمد خاتمی رئیس شورای مرکزی و محمد موسوی خوئینیها دبیرکلی آن را بر عهده داشته و دارد] ظهر روز شنبه ۳۰ خرداد حاضر نشد تا اعلامیه دعوتش از هواداران موسوی به راهپیمایی را لغو کند . زیرا موسوی، کروبی و اعضای پشت پرده مجمع روحانیون بویژه محمد خاتمی تصمیم قطعی برای آشوب در روز ۳۰ خرداد گرفته بودند. در واقع پس از اظهارات قاطع رهبر انقلاب مبنی بر پایان اردوکشیهای خیابانی و اغتشاش، سران فتنه تصمیم داشتند به هر نحو ممکن قطعیت سخنان رهبری را بشکنند تا راهی برای ادامه فتنه داشته باشند. از همین رو با هدایت ماهوارهها و سایتهای جریان فتنه، جمعیتی حدود 15 هزار نفر در خیابانهای مرکزی تهران به صورت پراکنده تجمع کردند و به آشوب و اغتشاش پرداختند. آشوب و اغتشاشی که پربرخوردترین روز در تاریخ جمهوری اسلامی را در پی داشت .
اما آشوبهای آن دوران تا 25 بهمن ماه 1389 ادامه داشت تا اینکه در این روز پس از دعوت سران فتنه به حضور اراذل و اوباش در خیابان و براه انداختن کاریکاتوری از انقلاب مردم در کشورهای عربی، با حکم اعضای شورای عالی امنیت ملی از جمله حجتالاسلام حسن روحانی به حصر خانگی محکوم شده و چندی بعد نیز محدودیتهایی برای محمد خاتمی به عنوان یکی از عناصر تاثیرگذار در اغتشاشات سال 88، تصویب گردید .
آنچه به راحتی در این بازخوانی محسوس و ملموس میباشد اینست که اصلاحطلبان تندرو همچون منافقین یک گذر تاریخی از «نفاق» به «محاربه» داشتند. یعنی در دوران مستی حاکمیت دوم خرداد با همه توان به هجوم علیه مبانی دینی، نظام اسلامی، حمله به ساحت مقدس امام حسین، حمله به حادثه عاشورا و هر آنچه مانعی بر سر راه آنان در تغییر ماهیت نظام اسلامی بود انجام دادند و با بر چهره انداختن نقاب نفاق و ادعای « خط امامی» بودن به «خط و راه امام» تاختند و آنگاه که نتوانستند به اهداف شوم خود دست یابند به «شورش» و «اغتشاش» و هدایت آشوب و کشتار مردم پرداختند .
* پرده سوم :این روزها که نزدیک به یکماه از درگذشت ناگهانی آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان عنصر پر قدرت و تکیه گاه اصلاح طلبان در حاکمیت میگذرد و فاصله آنها با حاکمیت در آستانه انتخابات، تنها حسن روحانی است، ناگهان ابراز ارادت و تقاضا برای ارتباط و گفتگو! با رهبر معظم انقلاب به دفعات از سوی برخی عناصر اصلاحطلب در رسانههای مختلف تکرار میشود و در آخرین اقدام نیز محمد خاتمی خواستار «آشتی ملی» با محوریت رهبر معظم انقلاب گردید ! در حالی که اولین سوال این است که بیان ناگهانی «علاقه به رابطه و گفتگو با رهبر انقلاب» چه علتی دارد و مگر آغوش رهبری تاکنون به سوی علاقهمندان واقعی نظام اسلامی و مردم بسته بوده که اکنون این جریان تقاضای از سرگیری رابطه و گفتگو را دارد؟
سوال دوم اما به گذشته این جریان مربوط میشود و آن این است که چه کسانی بودند که با تکیه بر حمایت غرب و صهیونیستها 8 ماه تمام سخنان ناصحانه رهبر معظم انقلاب در سال 88 را نشنیدند و خود اصرار به پیاده شدن از کشتی انقلاب با لگد زدن به قانون و مردم کردند؟
سوال سوم در خصوص همان ظلم بزرگ است. چه کسانی بودند که با دروغ «تقلب» آن همه هزینه بر نظام تحمیل کرده و آبروی نظام مظلوم را در دنیا بردند؟
سوال چهارم اینکه از سال 88 تا کنون چه تغییری در رفتار این جریان ایجاد شده است که حال بدون پذیرش و اقرار به جرم بزرگ خود و طلب بخشش از سوی مردم، طلبکارانه تقاضای آشتی کنند و به میدان برگردند؟ آنوقت تکلیف دروغ بزرگ «تقلب» چه خواهد شد؟
حال باید به پاسخ این پرسش پرداخت که چرا نمیتوان شعار «آشتی ملی» خاتمی را پذیرفت؟ پشت این ادعای دروغین چه نقشهای نهفته است؟
برای پیدا کردن این سوال باید به ماجرای عبرتآموز گروهک منافقین برگردیم. براستی تاکنون به این نکته فکر کردهاید که چرا در تمام این سالها گروهک «منافقین» را با عنوان «منافق» مطرح کردند؟ مگر نه این است که «نفاق» آنان در زمانی بود که با نقاب اسلام و در واقع با عقائد کمونیستی فعالیت داشتند و پس از ورود به «فاز نظامی» از مرحله «نفاق» عبور کرده و به «محاربه» رسیدند؟
یعنی اگر پیش از آن نمیشد آنان را به جرم «نفاق» پای محکمه کشاند اما با بدست گرفتن اسلحه و تبدیل شدن به «محاربین» دیگر حتی توبهشان پس از تسلط بر آنان پذیرفته نیست و باید کشته شوند و بر همین اساس بوده که اعضای آنها در زندانها پس از اقرار به باقی ماندن بر سر مواضع خود و گفتن اینکه اگر آزاد شوند باز هم به کشتن مردم ادامه خواهند داد، به حکم قضات وقت اعدام شدند .
اکنون همین وضعیت درباره برخی فعالین فتنه هم صدق میکند. آنها زمانی منافقانه با نقاب اسلام به جنگ اسلام آمدنده بودند و پس از ناکامی در آن، به بهانه انتخابات 88 وارد جنگ با نظام اسلامی شدند و اکنون اگر قرار باشد به بهانه «آشتی ملی»، از گناه و جرم بزرگ آنها از گذشت، به واقع این سوال مطرح میشود که چرا نظام اسلامی و مردم از مسعود رجوی نگذرند اگر او دست دوستی به سمت مردم دراز کرد به گرمی نفشارند؟
پرده پایانی :چند سال پیش سعید حجاریان در گفتگو با یکی از رسانهها ماجرائی را از برخورد شهید سید اسدالله لاجوردی با وی و دیگر عناصری که بعدها از سرکردگان اصلی جریان اصلاحات گردیدند نقل کرد .
این تئوریسین اصلاحطلبان که خود در جریان فتنه 88 از عناصر اصلی حاضر در میدان آشوب و شورش بود، ماجرای خود با شهید لاجوردی را اینگونه بیان کرد: «لاجوردی به خود من همواره میگفت که شما (اعضای سازمان مجاهدین انقلاب ( از منافقین هم بدتر و خطرناکترید. میگفت رجوی دوراندیش نبود و خیلی زود دست خودش را رو کرد اما شما سازمانیها دوراندیش هستید و خودتان را برای آینده آماده کرده اید و منتظر فرصت هستید تا شرایط به نفعتان مهیا شود. واقعا اعتقاد قلبی لاجوردی این بود که خطر سازمان مجاهدین انقلاب از سازمان مجاهدین خلق بیشتر است. لاجوردی هر گاه مرا میدید میگفت تو و بهزاد و خسرو از رجوی خطرناکترید .»
امروز برخی فعالین سال 88 با دست پیش گرفتن و تقاضا برای «آشتی ملی» به دنبال آن هستند که باز هم خود را «دلسوز» نظام و مردم نشان دهد اما به نظر می رسد مردم و نظام عاقلتر از آن هستند که فریب بخورند زیرا با اتام محاربه آنهایی که در سال 88 امید صهیونیست ها شده بودند راهی برای بازگشت به حاکمیت وجود ندارد زیرا هنوز جرم بزرگ سال 88 را انکار میکند و در عین حال ژست دلسوزی میگیرد و چه تضمیمنی است که باز هم فردا با دروغی دیگر فتنه ای دیگر بپا نکرده و مردم بی گناه قربانی شهوت قدرت آنها نگردند؟