نگاهی به کتاب‌های سال ۹۵؛

روایت داستان یک دیده‌بان/ حاجی‌ فیروز از جنگ می‌گوید

کدخبر: 2092229

کتاب "حاجی فیروز" خاطرات فیروز احمدی از روزهای دفاع مقدس که توسط میثم رشیدی مهر‌آبادی تدوین شده و تا به حال به چاپ پنجم رسیده است.

گروه فرهنگی « نسیم آنلاین »؛ «زلال است. وقتی کنارش می‌نشینی حس خوبی داری. نه خودش را جای پدرت می‌گذارد که حرف‌هایش پر بشود از نصیحت و اندرز، نه موهای سفیدش می‌گذارد جای برادرت حسابش کنی. حست به او می‌شود چیزی بین پدری و برادری؛ حسی خاص که با هر کسی نمی‌توانی تجربه‌اش کنی. پای حرف‌هایش که بنشینی گاهی اوقات شکی می‌کنی به حافظه‌اش، ولی وقتی عکس همان اتفاق را می‌گذارد مقابلت، دهانت بسته می‌شود. اساسا وقتی پای جنگ می‌شود، بلد است از چیزهایی صحبت کند که دهانت بسته شود و همه وجودت بشود گوش!

حاجی فیروزِ داستان ما برعکس همه حاجی فیروزها، همیشه صورتش سفید بوده؛ چه آن روزهایی که در جنگ بود و پس از آن سپاه رفت و چه روزهایی که پشت تنور نانوایی بربری ایستاد و عرق ریخت. کارگری برای نانوایی پدرش به رغم بدن تکه پاره به جای خود، اما مشکل اصلی این بود که چند انگشتش قطع شده بود و نمی‌توانست نان‌ها را به خوبی پهن کند. نان‌های فیروز را می‌شد از دور تشخیص داد؛ ولی این‌ها باعث نمی‌شود از کیفیت نانش کم بشود.

کتابی که پیش روی‌تان است هم، به زلالی حاجی فیروز آماده شد. می‌شد خاطرات او از کودکی تا امروز را ثبت و ضبط کرد تا به کتابی قطور تبدیل شود، اما همین چند خاطره هم آن قدر خواندنی و مفید بود که بیارزد به خاطرش، کاغذها را به زیر غلتک‌های ماشین چاپ فرستاد.

حاجی فیروز در جنگ، یک دیده‌بان بود؛ یعنی چیزی فراتر از یک رزمنده پیاده و کمی پایین‌تر از یک فرمانده. نگاه او به روزهای جنگ به همین خاطر خواندنی و خاص شده و گاهی چیزهایی گفته است که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی‌شود.

فیروز احمدی که در همان روزهای آغازین جنگ با پیوستن به گردان ۹ سپاه و آموزش در پادگان امام حسین(ع) به جبهه‌های غرب و جنوب رفت، پس از مدتی در رسته دیده‌بانی دارای مهارت شد.

او در لشگر ۱۰ سیدالشهدا (ع) و تیپ ۱۱۰ خاتم الانبیا (ص) مشغول فعالیت بود و بجز روزهایی که به دلیل مجروحیت قادر به جنگیدن نبود، در همه عملیات‌های دفاع مقدس حضور داشت .

کتاب «حاجی فیروز» خاطرات فیروز احمدی از روزهای دفاع مقدس که توسط میثم رشیدی مهر‌آبادی تدوین شده و تا به حال به چاپ پنجم رسیده است.

بخشی از این خاطرات به صورت پراکنده توسط جانباز احمدی نوشته شده و برخی دیگر نیز حاصل گفت‌وگوی میثم رشیدی مهرآبادی با اوست .

راوی «حاجی فیروز» بعد از جنگ به رغم رنج‌ها و زخم‌های فراوانش به پشت تنور نانوایی پدرش برگشت و تا امروز در حال فعالیت و کار است .

فیروز احمدی آنقدر خاطراتش جذابیت دارد که نمی توان کتاب خاطراتش را کنار گذاشت.

احمدی درباره این کتاب می گوید: پس از اینکه از سپاه جدا شدم کار خاصی انجام نمی‌دادم و در مواقعی هم که دعوت می‌شدم می‌رفتم سخنرانی می‌کردم و به خانه برمی‌گشتم و به فرزندانم می‌گفتم هر چیزی را از جنگ می‌خواهید بگویید تا برایتان روایت کنم. آن‌ها هم روی سینه من می‌نشستند و من عملیات‌های درخواستی آن‌ها را برایشان روایت می‌کردم به گونه‌ای که احساس می‌کردم فیلمی را نگاه می‌کنند چون سعی می‌کردم تمام صحبت‌هایم تصویری و قابل هضم و درک برای آن‌ها باشد .

وی می گوید: در ابتدا خاطراتم را در ۱۰۰ صفحه نوشته و به بسیج محله‌مان دادم تا بخوانند و نظرشان را اعلام کنند اما متأسفانه این خاطرات گم شدند و پس از اینکه با آقای میثم رشیدی مهرآبادی آشنا شدم این کتاب شکل گرفت. امیدوارم توانسته باشم بخشی از دین خود را به فرهنگ دفاع مقدس، شهدا، آزادگان، جانبازان و همچنین مردم ایران ادا کرده باشم .

رشیدی هم درباره نوشتن کتاب می گوید: صبح یک روز تابستان که در جمع پرسنل ادوات لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) بودیم و قرار بود با اتوبوس به جایی برویم و آنجا تنها کسی که برای اولین بار مرا تحویل گرفت آقای فیروز احمدی بود و به این ترتیب آشنایی بنده با ایشان و نوشتن کتاب آغاز شد. بخشی از خاطرات در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده بود و من پس از ویرایش آن‌ها را رسانه‌ای کردم و نهایتا پیشنهاد کردم که این خاطرات به کتاب تبدیل شوند. پس از تکمیل این خاطرات از طریق مصاحبه با آقای احمدی نهایتا کتاب «حاجی فیروز» چاپ شد .

روایت مستند و دقیق فیروز احمدی از وقایع و تلاش نویسنده به حفظ لحن او در بیان خاطرات، «حاجی فیروز» را به کتابی روان تبدیل کرده که می‌تواند تصویر متفاوتی از جنگ برای خواننده‌اش ترسیم کند .

« حاجی فیروز» در انتها حاوی عکس‌هایی از حضور راوی در مناطق مختلف و در کنار شهدا است که به صورت رنگی ارائه شده است. این کتاب در ۱۱۲ صفحه از سوی نشر نارگل منتشر شده و چاپ چهارم آن با قیمت ۷۰۰۰ تومان در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت .

ارسال نظر: