پرویز امینی استاد دانشگاه و کارشناس جامعه‌شناسی سیاسی نوشت:

احمدی‌نژاد چه رؤیایی در سر دارد؟

کدخبر: 2094076

این وضعیت نارضایتی اجتماعی از احمدی‌نژاد، وی را به مهمترین نماد وضع موجود بدل کرد و همین مسئله، ظرفیت مهمی در اختیار روحانی به عنوان پذیرفته‌ترین چهره تغییر وضع موجود برای پیروزی انتخابات، در کنار ناتوانی رقبای روحانی در سیاست‌ورزی قرار داد.

به گزارش « نسیم آنلاین » پرویز امینی در کانال تلگرامی خود با اشاره به ثبت نام محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری نوشت:

احمدی‌نژاد چه رؤیایی در سر دارد؟

برای پاسخ به این پرسش ناگزیر به بیان سه مقدمه هستیم:

اول: حیات سیاسی اجتماعی احمدی‌انژاد به ادواری قابل تقسیم است:

دوره ماقبل ۸۴ که در سطح یک بازیگر میانی سیاسی درون ساخت قدرت مثل فرمانداری و استانداری و نیز عضویت در چند مجموعه سیاسی مثل جامعه اسلامی مهندسین و ایثارگران فعالیت دارد.

دوره پسا ۸۴ که وی در عالی‌ترین سطوح حاکمیتی و سیاسی فعالیت دارد و قطبی قدرتمند در برابر قویترین بازیگران سیاسی، نظیر هاشمی است.

دوره پسا ۸۸ که احمدی‌نژاد در حال فاصله‌گذاری با حاکمیت و نیز تخلیه پایگاه ایدئولوژیک خود است و توأمان با سپری شدن دوره هشت ساله و ظهور نارضایتی‌های اجتماعی گسترده نسبت به او، وضعیت رو به افولی را نیز تجربه می‌کند. بطوریکه عامل اصلی بازسازی اجتماعی هاشمی به عنوان ضداحمدی‌نژادترین نماد کشور می‌شود و هاشمی بعد از بیست سال «طرد اجتماعی» از سال ۷۲ تا ۹۲، می‌تواند بازگشت مثبت به جامعه کند که تحت عنوان معجزه احمدی‌نژاد باید از آن یاد کرد.

این وضعیت نارضایتی اجتماعی از احمدی‌نژاد، وی را به مهمترین نماد وضع موجود بدل کرد و همین مسئله، ظرفیت مهمی در اختیار روحانی به عنوان پذیرفته‌ترین چهره تغییر وضع موجود برای پیروزی انتخابات، در کنار ناتوانی رقبای روحانی در سیاست‌ورزی قرار داد.

احمدی‌نژاد با هدف بازگشت به سطح سابق سیاسی، دوره بازسازی خود را در پسا ۹۲ آغاز کرد. این بازسازی در سه سطح انجام می‌شد. سطح اول حاکمیت، سطح دوم بدنه ایدئولوژیک اجتماعی و سطح سوم در پایگاه اجتماعی که با گفتمان عدالت قابل فراخوان شدن بودند. یعنی طبقات ضعیف از نظر اقتصادی و در حاشیه از نظر جغرافیایی و سیاسی.

احمدی‌نژاد در دوره بازسازی در سطح سوم، به دلیل رویکرد ضد عدالت دولت یازدهم و گسست آن به لحاظ نمادی و عاطفی با این بدنه اجتماعی و موقعیت بالفعل احمدی‌نژاد در این طبقه بزرگ اجتماعی، توانست در بخش بزرگی از آنها بازسازی شود اما در سطح بدنه ایدئولوژیک این موفقیت در سطح توده‌ای محدود شد و وی هرگز نتوانست فضای بزرگی از این بدنه را با خود همراه کند بطوریکه در دفاع از وی و در مقابله با رقبای او به میدان بیایند. کنش‌های دوره جدید او نیز نشان می‌دهد که بازسازی خود در حاکمیت را نیز ناموفق و شکست خورده می‌داند و بنابراین انگیزه و عزمی برای بازی در قاعده و میدان بازی تعریف شده حاکمیت ندارد و حتی تمایل به تقابل با آن دارد.

درواقع احمدی‌نژاد در دوره «پایان بازسازی» است و نمی‌توان دیگر کنش‌ها و مناسبات وی را در چارچوب بازسازی فهمید. اعلام کاندیداتوری بقایی و بعد به صحنه آوردن مشایی و نیز پررنگ کردن ادبیات ایران‌گرایی و کورش‌گرایی و... و سپس کاندیداتوری خود بر خلاف گفته‌های پیشین، همگی نشانه‌های تازه از میدان جدید و فارغ از ملاحظات حاکمیت برای احمدی‌نژاد در سپهر کنونی سیاست ایران است.

دوم: بنظرم کلید بسیاری از رفتارها و کنش‌های احمدی‌نژاد که بعضا پارادوکسیکال و نامتعارف و حتی هنجارشکن نیز هست، یک ویژگی شخصیتی او یعنی «اعتمادبنفس فوق متعارف» وی است. به همین جهت ادعای مدیریت جهان از سوی او را نباید شعار تلقی کرد درحالیکه او واقعا به چنین توانایی در خود باور دارد. پیروزی‌های نامتعارف او بر هاشمی در ۸۴ و نیز همه جریان مقابل از خاتمی تا هاشمی تا موسوی و... در ۸۸ و حضور پر بازخورد و پربسامد او در فضای جهانی و مسائلی از این دست، بر اعتمادبنفس او افزود و هرگونه امر ناممکن را برای او در صحنه سیاست بی‌معنا کرد. بنابراین اعتمادبنفس افراطی امر نامتعارف بی‌معناست و بازی در چارچوب‌های تعریف شده از سوی حاکمیت نیز بی‌معناست. درواقع در هر مرحله‌ای، این احمدی‌نژاد و خواسته‌های اوست که چارچوب‌ها را تعریف می‌کند و او در قاعده‌ای که دلخواهش نباشد، محدود نخواهد شد.

سوم: چرخش معرفتی احمدی‌نژاد در این سال‌ها که بیش از همه به نظرم تحت تأثیر وقایع و اتفاقات دوران ریاست جمهوری او از سال ۸۴ تا ۹۲ شکل گرفته است. تقابل او با مراجع و روحانیون طراز اول از جوادی آملی تا مصباح، مسئله معاون اولی مشایی، مسئله وزارت اطلاعات مصلحی و مسئله یکشنبه مجلس و نمایش فیلم مرتضوی و فاضل لاریجانی و مسائلی از این دست و نتایج آن، تأثیر عمیقی بر فهم او از جمهوری اسلامی گذاشت و احمدی‌نژاد را کم‌کم به لحاظ معرفتی مستعد کرد تئوری‌ها و آرایی را پذیرا شود که آن اتفاق‌ها را به نفع او تفسیر و تحلیل کند. بنده البته به درخواست خود احمدی‌نژاد در دو سال گذشته با وی ملاقاتی داشتم که عمده بحث‌ها حول و حوش علوم انسانی بود و بنده را که کم و بیش با این بحث‌ها آشنا هستم، به این جمع‌بندی رساند که احمدی‌نژاد با تعریف پذیرفته شده و متعارف جمهوری اسلامی، بطور مبنایی دچار مسئله و چالش است و تنگنای شرایط اجازه ظهور کامل و شفاف آن را نمی دهد.

بنا بر بررسی تاریخی (پایان بازسازی) و نیز ویژگی روانشناختی (اعتمادبنفس فوق متعارف) و چرخش معرفتی احمدی‌نژاد (عبور از تعریف متعارف جمهوری اسلامی)، احمدی‌نژاد را می‌توان بازیگری تلقی کرد که اکت و عمل سیاسی خود را با قواعد و هنجارها و چارچوب‌های پذیرفته شده حاکمیت تنظیم نخواهد کرد و با اصرار و عمد، به دنبال فاصله‌گذاری بین خود و حاکمیت جمهوری اسلامی خواهد رفت.

رؤیای احمدی‌نژاد؛ تبدیل شدن به قطب اصلی نمایندگی پایگاه‌های اعتراض اجتماعی نسبت به جمهوری اسلامی و کلان حاکمیت، برای روزهای مبادا در آینده است که این امر مستلزم جدا کردن خود البته به طور باورپذیر و در موقعیت‌های حساس اجتماعی مثل انتخابات ریاست جمهوری است. بنابراین احمدی‌نژاد خود می‌داند که وی و بقایی و هرکسی در این چارچوب، شانسی برای عبور از شورای نگهبان ندارد. به نظر حتی حرکت احمدی‌نژاد را نباید در چارچوب انتقام از اصول‌گرایان با تقویت روحانی محدود کرد. دغدغه انتخاباتی در بهترین حالت، فرع بر این هدف‌گذاری اصلی است و باید بین «هدف» احمدی‌نژاد و «نتایج» حرکت او تفکیک قائل شد. هدف احمدی‌نژاد، اجتماعی کردن فاصله خود با حاکمیت است تا بتواند در آن روزهای مبادا در آینده، خود را به عنوان دردسترس‌ترین پاسخ و آلترناتیو به جامعه عرضه کند.

اما تجربه جمهوری اسلامی از بازرگان تا بنی صدر تا منتظری تا موسوی تا کروبی و تا خاتمی، نشان می‌دهد دو شرط لازم اما نه کافی، برای هر بازیگر. برای ایفای نقش در سطح اول سیاسی ایران پسا انقلاب اسلامی وجود دارد: یکم؛ حرکت در چارچوب جمهوری اسلامی ولو در مرز جمهوری اسلامی و نیز ولو در ظاهر. دوم؛ برخورداری از یک پایگاه قابل توجه ایدئولوژیک و باثبات. و احمدی‌نژاد با فاصله‌گذاری با حاکمیت و نیز احیانا تقابل با آن، هر دو را از دست می‌دهد. چرا که پایگاه ایدئولوژیک قابل جذب توسط احمدی‌نژاد، همان پایگاه ایدیولوژیک حاکمیت است که به نوعی تکرار تجربه بازرگان و بنی صدر و منتظری است که آنها نیز با خروج از چارچوب حاکمیت، هرگز نتوانستند بازیگری موثر در سطح اول سیاسی ایران به شمار آیند.

این شیفت مناسبات در احمدی‌نژاد تنها به تغییر کیفیت بازیگری او از یک بازیگر درون نظام به بیرون آن منجر نمی‌شود بلکه عملا به بازیگری او در سطوح درجه اول سیاسی خاتمه می‌دهد و او را به بخشی از تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل خواهد شد.

حتی تجربه امثال خاتمی نیز که یکی از دو شرط را یعنی بهره‌مندی از پایگاه ایدئولوژیک را داراست نیز نشان می‌دهد شرط نخست برای بازیگری موثر، نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. خاتمی با فرض موقعیت فارغ از حاکمیتش، به همراه بدنه ایدئولوژیکی که وی آنها را نمایندگی می‌کند، در بهترین شرایط برای تأثیرگذاری، می‌توانند در حکم آپاندیس دولت روحانی باشند یا فهرست امید را به مجلس بفرستند که بهره‌اش به لاریجانی برسد یا با تکرار می‌کنم، فهرستی روانه مجلس خبرگان کند که نتیجه‌اش ریاست جنتی بر خبرگان گردد. این وضعیت چندان قابل تحمل و لااقل برای میان مدت و بلند مدت قابل تداوم نیست. بنابراین خاتمی بیش از هرکس تمایل و تلاش دارد که بتواند در درون حاکمیت پذیرفته بشود و در این سالها به انحای مختلف تلاش کرده است راهی برای بازگشت به درون حاکمیت پیدا کند. حوادث سال ۸۸ شرایطی را به وجود آورد که خاتمی را ناگزیر کرد تا در موقعیت کنونی‌اش بایستد وگرنه او هیچ‌گاه گزینه خروج از حاکمیت را انتخاب نمی‌کرد.

احمدی‌نژاد در خارج از چارجوب حاکمیت و در بهترین حالت، تأثیری در حد خاتمی نیز نخواهد داشت و مثلا حداکثر می‌تواند در همین انتخابات بخشی از آراء متمایل به خود را مانند سال ۹۲ به سمت روحانی هدایت کند که در این چهار سال دائما زیر بار طعنه و کنایه و تمسخر او بوده است و نه چیزی بیش‌تر! درواقع احمدی‌نژاد بازیگری است که هر قدم فاصله‌گذاری او با حاکمیت، یک گام پیشروی به سوی مرگ سیاسی اوست. همانطور که پیش‌تر بیان کردم، کنش احمدی‌نژاد یک کنش غریزی و نوعی خودزنی سیاسی است که البته با این شیب و سرعت به انتحار و خودکشی سیاسی او می‌انجامد. بنابراین این تصور که احمدی‌نژاد خواهد توانست در آینده خود را به عنوان آلترناتیو حاکمیت تثبیت کند، همانقدر واقع‌بینانه است که توانایی او در مدیریت جهان واقع‌بینانه است.

ارسال نظر: