بازخوانی مهر؛

همراه کاروان عشق در شعر آئینی/ ای سر! هنوز رهبری از روی نیزه‌ها

کدخبر: 2127178

این روزها از ماه محرم را به‌عنوان روز حرکت دادنِ دوباره کاروان عشق از کوفه به شام دانسته‌اند؛ روزی که یادآور مصائب عظیم این قافله عاشورایی ست.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ: در چنین روزهایی از ماه محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری و به نقل مشهور، کاروان به جای مانده از کربلا و عاشورا را از کوفه به شام منتقل کردند؛ روزهایی که جمعی از خاندان رسالت و ولایت و در رأس آنان امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س)، در نهایت مظلومیت، آزادگی کردند و پیام عاشورا را منزل به منزل به همگان رساندند تا اتمام حجّت اباعبدالله الحسین (ع) کامل شده باشد.

حرکت این کاروان البته در شعر آئینی ایران زمین هم، مرثیه‌های منظومی‌را پدید آورده که شعر زیر از عارفه دهقانی، از آن جمله است؛ شعری که مصراع دومِ بیتِ سوم آن اشاره به یکی از اشعار استاد موسوی گرمارودی و البته مصراع نخستِ بیتِ آخرش نیز، تضمینی از شعر حافظ است:

سلام حُسنِ زمین و زمان، سلام حسین سَرت سلامت و ماهِ رُخ ات تمام حسین

چقدر دور سَر ات آفتاب می‌گردد ستاره‌ها همه محوِ تو، صبح و شام، حسین

تو سروری و عجب نیست پیشِ پای سَر ات بِایستند درختان به احترام، حسین

سَر ات به نیزه بلند است در برابرِ من چنان بلند که شد رَشکِ خاص و عام حسین

اسارتِ سَر و داغِ فراق و از طرفی غمِ اهانتِ پسکوچه‌های شام، حسین

دلم که تنگ تر از دستِ مردمانِ شب است شکسته مثل سَر ات بین ازدحام، حسین

خدا اگر بپذیرد، قشنگ خواهد شد هرآنچه بر سَرم آمد در این قیام، حسین

« سَر ام خوشست و به بانگِ بلند می‌گویم» همیشه درد، حسین است و التیام، حسین.

این بانوی شاعر البته اشعار دیگری هم درباره این مصیبت و از زبان حضرت ام المصائب، زینب کُبری (س) دارد:

خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزه‌ها لبخند می‌زند سَری از روی نیزه‌ها دل برده است از تنِ بی جانِ خواهری صوت خوشِ برادری از روی نیزه‌ها آه ای برادرم چقدر قد کشیده ای با آسمان، برابری از رویِ نیزه‌ها نه! آسمان مقابل تو کم می‌آوَرَد از آسمان فراتری از روی نیزه‌ها گرچه شکسته می‌شوی و زخم می‌خوری از هرچه هست، خوشتری از روی نیزه‌ها گیسو رها مکن که دلِ شهر می‌رود از یوسفان همه سَری، از روی نیزه‌ها تا بوسه ای دهی به نگاهِ یتیمِ خود، خم شو به سویِ دختری از روی نیزه‌ها

قرآن بخوان؛ بگو که مسیرِ نجات چیست ای سر! هنوز رهبری از رویِ نیزه‌ها

اکنون نوبت به شعری از جواد حیدری می‌رسد؛ آنجا که شاعر از غم این مصیبت بزرگ، ناله سر می‌دهد:

به سوی شام و کوفه ام، چه دل شکسته می‌برند ببین که زینب تو را، غریب و خسته می‌برند همان وجود نازنین، خدای صبر در زمین تمام رکن قامتش، ز هم گسسته می‌برند زیارت تو آمدم؛ سرت نبود یا حسین مرا برای دیدنِ، سرِ شکسته می‌برند تو در تنور و کودکان، میان آتش حرم غم تو و یتیم تو، به دل نشسته می‌برند ببین که یک شبه شده، جمال ما همه کبود ز قتلِگاهِ تو مرا، به دست بسته می‌برند سر امیر لشکرت، به نیزه‌ها نمی‌نشست ولی ز بغض و کین سرش، به نیزه بسته می‌برند برای کودکان خود، ز گوش کودکان تو تمام گوشواره‌ها، به دست بسته می‌برند

و این هم شعری از یوسف رحیمی‌درباره این موضوع که باز هم از زبان حضرت عقیله بنی‌هاشم (س) روایت شده است:

نسیم و نیزه و آن گیسوی سبکبالت سر تو قافله سالار و من به دنبالت چه کرد با جگرت ماتم علی اکبر که شد کنار تنش مثل مُحتضر، حال ات و عمّه گفت که بعد از عموی لب تشنه شکست نخل امیدت؛ دلت، پر و بالت بهار تیغ به باغ تن تو لاله دواند خزان نعل ولی حیف کرد پامالت گرفته زلف سیاه تو رنگ خاکستر دمیده بین تنور، آفتاب اقبالت چه کرد با لب تو چوب خیزرانش که شکفته مثل گل لاله زخم تبخالت هنوز خون بهار از نگاه من جاری ست به یاد تک تک مرثیّه‌های گودالت برایم از تو چه مانده؛ حسین می‌دانی میان قلب دو دستم کبود تمثالت در این سفر همه ی دلخوشیّ من این است سر تو قافله سالار و من به دنبالت

« شکسته شدن کمر فاصله‌ها » در حرکت قافله عشق هم نکته ای است که در شعر علی اکبر لطیفیان دیده می‌شود:

ای آنکه شکستی کمر فاصله‌ها را بگذاشته ای پشت سرت مرحله‌ها را از برکت چشمان مسلمان تو داریم سوگند به سجاده ی تو نافله‌ها را ای آنکه کشیده ست بیابان به بیابان رد قَدَم ات زحمت این آبله‌ها را بگذار به جای تو در این قافله باشم شاید بتوانم بکشم سلسله‌ها را یک لرزه بیانداز بر این معجر سبزت تا اینکه ببینم گذر زلزله‌ها را غیر از تو کسی همت اینگونه ندارد پایان برساند همه ی غائله‌ها را آن روز که پابوس حریم تو بیاییم احرام ببندیم تن قافله‌ها را

مجید لشکری هم در شعر خود از صبوری‌های امام زین العابدین (ع) و عمه اش، حضرت زینب (س) می‌گوید و می‌آوَرَد:

با تو تمام حادثه تقدیر می‌شود بی تو فضای روضه چه دلگیر می‌شود زنگارِ قلب خسته ی آلوده ای چو من با اشکهای ناب تو تطهیر می‌شود آتش به جان گریه کُنان شعله می‌کشد وقتی حدیث محمل و زنجیر می‌شود در اوج رنج‌های اسارت به هر زمان ذکر مدامتان، همه تکبیر می‌شود در شام و کوفه، خطبه ی جانسوز تو عجیب بر قلب دشمنان تو شمشیر می‌شود امروز رمز زندگی شیعه بی دریغ با آن توجّهات تو تعبیر می‌شود عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین با صبر بی نظیر تو تصویر می‌شود هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر در حیرتم چه زود زمان دیر می‌شود

و باید گفت که پیروزِ حقیقی این کارزار، کاروان عشق بود؛ نکته ای که در شعر علی اکبر لطیفیان مورد توجه است:

در آسمان فراق ات، هلال را دیدم نمردم و سرِ نیزه، هلال را دیدم منی که روی تو را بی بهانه می‌دیدم به صد بهانه فراق و ملال را دیدم صدای قاری من از تنور می‌آمد چه شد که بر سر نی این محال را دیدم دلم ز رأس تو جویای شام هجران شد ز عطر یاس، جواب سؤال را دیدم بدون شرح و بیان، وصف حال تو گویاست به زخم ابروی تو شرح حال را دیدم اگر چه گیسوی خاکستری کبابم کرد ز جلوه ی تو شکوه و جلال را دیدم به من چو از سر نیزه نظاره می‌کردی نگاه ملتمس خردسال را دیدم تمام داغ و فراق تو داشت زیبایی چرا که در رخ تو ذوالجلال را دیدم مرا به مجلس ابن زیاد سنجیدی ز هیبتم به رخ ات وصف حال را دیدم چنان غم تو به ایراد خطبه ام وا داشت که خود صلابت یک سرو دال را دیدم منم معلّم تفسیر سوره ی مریم که پاره پاره کتاب زلال را دیدم مرا به سُخره گرفتند، پشت دروازه به پایتخت علی، ابتذال را دیدم ببین که دست خدا با سپاه کوفه چه کرد در این سپاه شکست و زوال را دیدم

و این هم شعری از غلامرضا سازگار و باز هم از زبان حضرت زینب (س) که از قیامت کردن آن سر بریده بر بالای نیزه می‌گوید :

هلالِ از مه و خورشید، زیباتر! برادر جان بتاب از نوک نی به محمل خواهر! برادر جان

جمال بی‌ مثال کبریا! وجه‌ الله اعظم چرا بستی نقاب از خون و خاکستر؟ برادر جان

فراموشم نکردی ای تن ات افتاده در صحرا به استقبال خواهر آمدی با سر، برادر جان

به جبران عنایات امیرالمؤمنین، کوفه تصدّق می‌دهد بر آل پیغمبر، برادر جان

به روی داغهایم تا نبینی داغ دیگر را تکلّم کن؛ به اشک دخترت بنگر؛ برادر جان

تو می‌گردی به دور محمل خواهر؛ یقین دارم که می‌گردد در اطراف سرت مادر، برادر جان

اگر بالای نی یاد رسول ‌الله افتادی نگه کن بر گل روی علی‌ اکبر، برادر جان

تمام داستان کربلا را مادرم گفته نمی‌ کردم سرت را روی نی باور، برادر جان

تو با " قد قامتِ " خود بر فراز نی قیامت کن من از تفسیر قرآنت کنم محشر برادر جان

زبان من کند در پهن‌ دشت کوفه اعجازی که دست و تیغ حیدر کرد در خیبر، برادر جان

کنار نیزه ‌ات بر قلب " میثم " آتشی ریزم که عالم را بسوزاند در این آذر، برادر جان

شعر وحید قاسمی‌هم، پایان بخشِ این روضه منظوم است؛ روضه ای در مظلومیت حضرت امّ المصائب (س) که به تعبیر نقل شده از معصوم (ع)، بزرگترینِ مصیبتهای قیام حسینی است:

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب مرور متنِ کتاب شرافت زینب

وجود معجری از نور، پرده در پرده دلیل محکم حکم قداست زینب

مسیر دین خدا را نشانمان داده چراغ روشنِ برج هدایت زینب

رموز جمله ی " من را دعا نما خواهر " نهفته در ثمراتِ عبادت زینب

نماز سینه زنان رو به کعبه ی گودال غروب روز دهم با امامت زینب

برای قتل حسینش دیه به او دادند کلوخها شده سهمِ غرامت زینب

سکوت محض جَرَسهای لشکر دشمن نشانِ معجزه ای از رسالت زینب

به پیشِ کعب نی و سنگ، راست قامت بود رقیه درس گرفت از صلابت زینب

لغات خطبه ی زینب، لغات قرآن بود ملائکه همه ماتِ بلاغتِ زینب

نهیب حیدری اش کاخ ظلم را لرزاند یزید شوکه شده از شهامت زینب

صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت نگاهها برود سمتِ ساحت زینب

منبع: مهر

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

ارسال نظر: