یادداشت حجت‌الاسلام پناهیان از ملاقات شهید محمد قبادی

مقاومتش در چشمانم عظمت داشت/در برابر رضایتمندی‌اش حقیر بودم

کدخبر: 2154706

در اتاق مجاور، جانباز قطع نخاعی از آشنایان دوران نوجوانی بستری بود که در حال شیمی درمانی بود و مرا به گذشته برد. به زیارتش رفتم؛ چقدر در برابر لبخندهایش و رضایتمندی‌اش از زندگی سی ساله بر روی ویلچر، کوچک و حقیر بودم.

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، جانباز شهید محمد قبادی، پس از سی و پنج سال تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت، به شهادت رسید.

سردار شهید حاج محمد قبادی درعملیات والفجر یک در سن نوزده سالگی وبر اثر انفجارمین، قطع نخاع شد و باقی عمر با عزتِ خود را روی ویلچر گذراند. این شهید در دوران جانبازی با وجود محدودیت های جسمانی، شخصیتی فعال و اجتماعی داشت و با راه اندازی شبکه های اجتماعی و گروه ها و کمپین های ویژه جانبازان و ایثارگران دفاع مقدس، پیگیر مسائل و مشکلات این قشر از جامعه بود. وی از سال گذشته، با بیماری سرطان رو به رو شد و پس از تحمل رنج بیماری و جانبازی، عصر جمعه 22 دی ماه در بیمارستان تریتا، به شهادت رسید. گفتنی است؛ شهید محمد قبادی در سال 41 در تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا کارشناسی حقوق ادامه داد. وی پس از مجروحیت و جانبازی 70 درصد، در آسایشگاه ثارالله بستری شد.

حجت الاسلام پناهیان که در دوران سخت بیماری این جانباز عزیز خود در همان بیمارستان بستری بود به ملاقات او رفته و یادداشتی از این دیدار منتشر کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم

بیماری های جسمی تا حدی تیمار شد و از بیمارستان نتایجی حاصل شد ولی با بیماری های فراوان روحی چه کنیم که در درمانگاه رمضان تیمار نشد و باقی ماند؟ اطباء روح می گویند اگر یک بیماری در رمضان اصلاح نشود، پس از آن ممکن است آثارش به صورت بدخیم ظاهر شود.

قبل از خروج از بیمارستان، گذشته و آیندۀ مرا اسکن کردند و مبهوتِ از دست رفته ها و مقهور دست نیافتنی ها شدم. در اتاق مجاور، جانباز قطع نخاعی از آشنایان دوران نوجوانی بستری بود که در حال شیمی درمانی بود و مرا به گذشته برد. به زیارتش رفتم؛ چقدر در برابر لبخندهایش و رضایتمندی اش از زندگی سی ساله بر روی ویلچر، کوچک و حقیر بودم، و چقدر مقاومتش در چشمانم عظمت داشت. چهره اش دیگر هیچ شباهتی با دوران نوجوانی نداشت، دوست ندارم چهرۀ هیچ جانبازی را پیر ببینم. برای من او هنوز همان نوجوان باحیا و بی ادعایی بود که بود، و چقدر راحت از خودش گذشت ولی چقدر سرمایه دار شده بود. گذشته های از دست رفته ام را به یاد آوردم و خاطرات همۀ شهیدان و جانبازانی را که در همین بیمارستان چند صباحی با آنها همنشین بودم برایم تازه شد. آدم چقدر در پایان ماه رمضان تازه دلش برای خوب بودن تنگ می شود.

نالۀ دو نوجوان که بر بالین مادرشان اشک می ریختند و از اتاق روبرو به گوش می رسید مرا به آینده برد. پزشکان دیگر نمی توانستند کاری برای مادرشان انجام دهند. آینده ای که بی تردید همۀ ما به نوعی با آن مواجهیم و به آن بی توجهیم. (قَدْ تَناوَلَ الاَقْرِبآءُ اَطْرافَ جنازَتی ...) یقیناً در آن زمان، بیش از هر وقت دیگری دلمان برای تمام رمضان های از دست رفته تنگ خواهد شد.

ما از آن گذشته و دیونی که خوبان به گردن ما دارند نمی توانیم رها بشویم و به این آینده که معلوم نیست دور باشد به سرعت نزدیک می شویم. این معمّا ظاهراً هیچ گاه حل نمی شود که چرا حرکت بی رحمانه و مقتدرانۀ زمان را که از روی ما عبور می کند متوجه نمی شویم. ما همانطور که حرکت زمین را متوجه نمی شویم، عبور زمان را هم درک نمی کنیم. معلوم نیست چرا ما این توهّم را داریم که همه چیز ثابت است. ما تنها پس از مرگ، صدای غرش مهیب حرکت زمین و زمان را احساس خواهیم کرد و تنها پس از خروج از این جهان عظمت کائنات را درخواهیم یافت؛ اگر دریابیم.

هم اکنون راه نجات از رنج تمام آسیب هایی که به خودمان زده ایم، پناه بردن به همین خدایی است که در لحظات آخر ماه مبارک رمضان در مهربان ترین حالت خود قرار دارد. از همۀ دوستانی که برای شفای برادر کوچک خود دعا فرموده اند تشکر می کنم و برای این لحظات پایانی التماس دعای بیشتر دارم و دعاگوی همۀ دوستان هستم.

خدایا ما را ببخش که خاطرات خوبی را در این ماه مبارک خلق نکردیم. تنها دست مایۀ ما از این ماه رمضان تهی دستی ماست و اینکه از خود راضی نیستیم. ای خدایی که ازخودراضی بودن را دوست نداری، از ما بی دلیل راضی باش و از فضلت به ما ببخش و ما را در آغوش رحمت خود بگیر و رها نکن.

علیرضا پناهیان سی اُم ماه مبارک رمضان 96

شهید قبادی در جمع هم هیئتی ها

منبع: فارس

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

ارسال نظر: