میزگرد فارس با بازیگران کودک سریال «بچه مهندس»

از گریه واقعی برای مرگ مامان صدیقه تا پیش‌بینی نتیجه فوتبال جام‌جهانی/ می‌خواهیم بازیگر بمانیم!

کدخبر: 2225800

بازیگر سریال «بچه مهندس» گفت: پدر من چون مهندس عمرانه من از بچگی با او به سر کار می‌رفتم و به کارگرها دستور می‌دادم که چکار کنن و همه اونجا به من مهندس یونا می‌گفتن و واقعا هم بچه مهندسم چونکه بابام مهندسه!

خبرگزاری فارس- گروه رادیو و تلویزیون: شب های رمضان سریال «بچه مهندس» از شبکه دو سیما پخش شد. سریالی بدون حاشیه و موفق که شخصیت های اصلی آن ۳ بچه پرورشگاهی به نام های جواد جوادی، رسول و مژگان (مومو) بودند.

این اثر در زمان پخش خود مخاطبان بسیاری من جمله از قشر کودک و نوجوان داشت و این نشان از جای خالی آثار جدی در حوزه کودک و نوجوان است.

حالا با پایان فصل اول سریال «بچه مهندس» و همچنین بازی این ۳ بازیگر کوچک که بسیار موفق بودند، فارس گپ و گفتی با آنها به ترتیب یونا تدین (جواد جوادی)، آریا نرج آبادی (رسول) و نیوشا علیپور (مومو) انجام داده که این گفت وگو را با همان لحن کودکانه می خوانید.

** هر کدام از شما چطور وارد دنیای بازیگری شدید؟ و چطور شد که در سریال «بچه مهندس» بازی کردید؟

- نیوشا علیپور: من کلاس بازیگری می رم، بعدش مربی بازیگری ام گفت که تست بده تا بتونی توی یکی از سریال ها بازی کنی. من هم تست دادم و بین 500 تا بچه برای نقش مژگان یا همان مومو انتخاب شدم. من تو بچگی خیلی آرزو داشتم تا بازیگر بشم و الان وقتی 7 سالم شد به آرزوم رسیدم.

- آریا نرج آبادی: من کلاس بازیگری نمی رفتم، اما رفتم تست دادم و انتخاب شدم. تستم اینطور بود که گفتن بهم بازی کن.

- یونا تدین: از بچگی و زمانیکه یکساله و نیم داشتم در تیزرهای تبلیغاتی بازی کردم. بعد از آن برای حضور در «بچه مهندس» تست دادم و بین 700 نفر قبول شدم. قبلا کلاس بازیگری نرفته بودم اما در سریال «گسل» و فیلم سینمایی «نقطه کور» هم بازی کردم.

** روز اولی که مقابل دوربین قرار گرفتید، چه حسی داشتید؟ نمی ترسیدید؟

- یونا: من از همان روز اول هم استرس نداشتم. آقای کاسه ساز با یک دوربین کوچک از ما تست بازیگری و فیلم می گرفت. یادم هست می گفت با حالت عصبانیت، خوشحالی و یا ناراحتی بازی کن و من هم بازی کردم و بعد فیلمی که گرفته بود را به آقای غفاری (کارگردان) نشان داد و او هم قبول کرد.

- نیوشا: من هم زیاد دلشوره نداشتم، فقط وقتی داشتم می رفتم کمی بازیگوشی کردم.

- آریا: یادم نیست.

** کار با آقای غفاری برای شما سخت نبود؟

- یونا: نه، آقای غفاری در تمام مدت بازی ما در این سریال حامی ما بود و خیلی کمکمان می کرد. اگر یک کارگردان به بازیگرش استرس وارد کنه بازیگر نمی تونه کارش و انجام بده. اگر برخی سکانس ها خوب نمی شد با مهربانی از ما می خواست تا آن را تکرار کنیم و می گفت اشکالی ندارد. می خواهم همینجا از آقای غفاری، کاسه ساز، سعدی و نقدزاده تشکر کنم.

** بعد از اینکه سریال پخش شد، واکنش دوستان و هم کلاسی های شما در مدرسه چطور بود؟

- یونا: برایم ذوق می کردند و می گفتند یونا تو را در تلویزیون دیدیم.

- آریا: من که مدرسه نمی رم، اما مردم در خیابون وقتی منو می بینن می گن بیا باهامون عکس بگیر، اما خسته می شم.

- نیوشا: من فعلا مدرسه نمی رم و بعد از تعطیلات تابستان می رم کلاس اول.

** رابطه تون با آقای غفاری و بازیگرهایی که با اونها بازی داشتید، چطور بود؟

- آریا: همکاری با آقای غفاری را دوست داشتم و با بازیگرهای دیگر هم دوست بودیم.

- نیوشا: توی خیابون همه می گن بیا عکس بگیریم و منو با اسم مومو می شناسند و من هم خسته نمی شم که با من عکس می گیرن. اسم مومو رو یه کم دوست دارم. وقتی مردم رو در خیابون می بینم و با من عکس می گیرن اصلا خسته نمی شم. از بازیگران کار بیشتر از همه با بچه ها بازی داشتم و کمی هم با خانم رهنما.

** براتون پیش می اومد که دیالوگ هاتونو یادتون بره؟

- یونا: بله آقا رسول اغلب دیالوگ هاشو یادش می رفت. گروه کارگردانی متن هامونو می دادند می بردیم خونه و حفظ می کردیم.

** چطور دیالوگ هاتونو حفظ می کردید؟ کسی کمکتون می کرد؟

- نیوشا: آقای کاسه ساز با ما تمرین می کرد و ما توی خونه هم تمرین می کردیم.

- یونا: گروه کارگردانی متن هامونو می دادند می بردیم خونه و حفظ می کردیم.

** کدوم سکانس بیشترین برداشت رو داشت و چند بار تکرار شد؟

- نیوشا: سکانسی که مومو رفته بود خونه آقای عباسی.

- یونا: سکانس مرگ صدیقه از صبح تا بعد از ظهر طول کشید که اتفاقا اونروز روز تولدم بود. دلیلش هم این بود که دیالوگ هامون یادمون می رفت و کارگردان مجبور بود کات بده. اون روز من انقدر از مرگ مامان صدیقه ناراحت بودم که تو همه برداشت ها خودم گریه می کردم.

** یونا سکانسی که اتاق آتش گرفت، برایت سخت نبود؟

- یونا: تا حدی. برای طبیعی تر درآمدن آتش هایی که در این سکانس وجود داشت، از جلوه های ویژه بصری استفاده کرده بودند و آتشی که دیدید مصنوعی بود و دوستان از همه طرف حواسشان به من بود.اما اونجا که داشتم با پتو آتش رو خاموش می کردم، یک دفعه پتو آتش گرفت و آقا مهدی مدیر صحنه مثل تکاورها آتیش رو خاموش می کرد.

** در جریان قصه سریال بودید؟ یا فقط روزانه جلوی دوربین می آمدید؟

- یونا: بله من در جریان داستان کلی سریال بودم. این سریال کار سختی است چراکه کمتر کارگردانی به سمت کارهایی می رود که قرار است با کودکان سر و کار داشته باشد و کنترل بچه ها سخت است و بزگترها کارشان یه ذره راحت تره.

** کدام سکانس برایتان سخت تر از همه سکانس ها بود؟

- یونا: صحنه مرگ مامان صدیقه برایم خیلی سخت بود چونکه یکی از حامی هایش رو از دست داد.

- نیوشا: چون لحظه های احساسی زیادی نداشتم برایم سخت نبود. اما توی اون قسمتی که جواد را به زیرزمین انداختند و مومو رفت زیرزمین و برای جواد کتاب داستان می خواند، خیلی دلم برای خودم سوخت که باعث شدم جواد رو به زیرزمین بندازن.

- یونا: منظور اونجایی بود که دعوا کردیم.

- آریا: برای من هم سخت بود. من اون قسمت رو که بعد از اومدن جواد از مدرسه دعوایی راه افتاد خیلی ناراحت شدم.

** یونا، شما در قسمت پایانی راوی قصه شدی. چرا از اول راوی نبودی؟

- یونا: چند قسمت اول را راوی بودم اما به این خاطر که می خواستن عشق صدیقه به جواد رو بیشتر نشون بدن صدیقه راوی قصه شد و بعد از مرگش من راوی شدم.

** این سریال دو فصل دیگه هم داره، دوست داشتی خودت در نقش جوانی و نوجوانی جواد بازی می کردی؟

- یونا: بله خیلی دوست داشتم و دلم برای گروه تنگ می شه و بعضی وقتا می رم و به گروه سر می زنم.

** با بازیگری که نقش نوجوانی تو رو بازی می کنه دوست هستی؟

- بله با او دوستم و الان هم مشغول ضبط هستن.

** بازیگرهایی که نقش نوجوانی شما رو بازی می کنن، شبیه شما هستن؟

- یونا: بله هر سه آنها به ما شباهت دارن.

** خاطره بامزه ای از لحظه های بازی تون داشتید؟

- یونا: مثلا در سکانس آتش سوزی بچه ها منو می خندوندن و آقای شریف زاده لحظه ای که می خواست از پنجره بیاد داخل اتاق انقدر بامزه اومد که همه خندیدیم.

** جواد توی این سریال خیلی خرابکاری می کرد. یونا خودت هم به اندازه جواد بازیگوش هستی؟

- بله. کنجکاوی می کنم، اما آتیش نمی سوزونم.

** عینکی که در سریال می زدی برای خودت بود؟

- یونا: بله. اتفاقا قرار نبود جواد عینکی باشد و به خاطر اینکه من عینک می زنم، با کارگردان صحبت کردیم و موافقت کردند که در سریال هم عینک بزنم.

** یونا، شما در این سریال صحنه های احساسی زیادی داشتی که گریه هم می کردی. همه این گریه ها واقعی بود؟

- یونا: نه آقای غفاری و کاسه ساز برایم خاطره بد و غمگین تعریف می کردند و همین باعث می شد اشکم دربیای البته به جز مرگ مامان صدیقه.

** بعد از بچه مهندس پیشنهاد بازی نداشتید؟

- یونا، نیوشا و آریا: نه فعلا.

** شما به همان اندازه که در سریال کتاب می خواندید در واقعیت هم به کتاب خوندن علاقه دارید؟

- یونا: بله من بیشتر از نقشم کتاب می خونم. کتاب های علوم تجربی، داستان و علمی می خونم.

- نیوشا: منم کتاب ریاضی و داستان می خونم. اما چون هنوز مدرسه نرفتم بعضی کلمه ها رو نمی تونم بخونم و از مامانم کمک می گیرم.

- آریا: کتاب نمی خونم، اما نقاشی بلدم و ماهی و کوسه و تمساح هم خیلی قشنگ می کشم.

** شما انقدر که در سریال با هم دوست بودید در واقعیت هم با هم دوست هستید؟

- یونا: بله.

** آریا به همان اندازه که در سریال با معرفته، توی رفاقت تون هم با معرفته؟

- یونا: بله.

** آریا، شما نقش رسول را بازی می کردی و در جایی از قصه، این شرایط برات فراهم شد تا به جای جواد بری پیش خانم و آقایی که می خواستند پدر و مادرت بشن. اما نرفتی. چرا؟

- آریا: آخه نقشم بود. جواد دوستم بود و می خواستم پیش جواد بمونم.

** با کدامیک از بازیگرهای سریال رابطه خوبی داشتید؟

- یونا: با ساناز سعیدی (صدیقه) و بهناز جعفری (خانم جاهد) رابطه خوبی داشتم و خیلی با ما مهربون بودند.

- نیوشا: با خانم سعیدی، جعفری و رهنما دوست شدم.

- آریا: من فقط فوتبالیست ها رو دوست دارم!

-یونا: بگو ببینم کاپیتان تیم ملی ایران کیه؟

- آریا: من!

- یونا: مهدی طارمیه الان.

** کدومیک از فوتبالیست ها رو بیشتر دوست دارید؟

- آریا: رونالدو شماره 7 و بیرانوند رو بیشتر از همه دوست دارم.

- یونا: منم همینطور. البته طارمی، جهانبخش و بیرانوند را هم دوست دارم.

- نیوشا: من هم کمی به فوتبال علاقه دارم، فقط بازیکن ها رو زیاد نمی شناسم.

** توی زندگی شخصی تون به چه تفریحی بیشتر علاقه دارید؟

- نیوشا: گردش و سفر رفتن رو خیلی دوست دارم.

** تا حالا کجا رفتید؟

- نیوشا: تا حالا به کرمان، زنجان و شمال رفتم.

** کجا رو از همه بیشتر دوست داشتی؟

- نیوشا: زنجان رو از همه بیشتر دوست دارم. چیزای خیلی جالبی داره و از همه مهمتر اینکه من اونجا به دنیا اومدم.

- یونا: من هم تا حالا به شمال، کیش و مشهد رفتم. میدان هاشمی نژاد مشهد هم خیلی دوست دارم چون گل گلیه.

- آریا: من اردبیل و تهران رو دوست دارم.

** از بین بازیگران ایرانی کدام بازیگر رو بیشتر از همه دوست دارید؟

- آریا: بهناز جعفری.

- یونا: شهاب حسینی، محمدرضا فروتن، محمدرضا گلزار و رامبد جوان.

- نیوشا: ساناز سعیدی و بهناز جعفری.

** کدوم کارتون رو بیشتر می بینید؟

- یونا: شبکه پویا رو اغلب نگاه می کنم و عمو پورنگ رو دوست دارم. یکبار هم به برنامه عمو پورنگ رفتم اما یهو دل درد گرفتم و به ناچار از استودیو اومدم بیرون.

** با کدوم بازیگرها دوست هستید؟

یونا: با بازیگرهایی مثل ساناز سعیدی هنوز دوستم.

** می دونید آخر سریال چی می شه؟

- آریا: آخر سر خانم رهنما مومو رو می بره خونشون.

** بازی پرتقال و ایران و پیش بینی می کنید؟

- آریا: پرتقال می بره.

- یونا: ما می بریم.

- نیوشا: من طرفدار اسپانیام.

** دوست داری در آینده چیکاره بشید؟

- یونا: خلبان، مهندس عمران، بازیگر و پیانیست. پدر من چون مهندس عمرانه من از بچگی با او به سر کار می رفتم و به کارگرها دستور می دادم که چکار کنن و همه اونجا به من مهندس یونا می گفتن و واقعا هم بچه ی مهندسم چونکه بابام مهندسه!

- آریا: دوست دارم بازیگر و پلیس بشم.

- نیوشا: دوست دارم بازیگر و دندونپزشک بشم.

** کدوم سکانس و بیشتر از همه دوست داشتید؟

- آریا: سکانسی که عروسی کریم و آسیه بود خیلی خوش گذشت.

** خودتون سریال را هر شب نگاه می کردید؟ و دوست داشتید؟

- یونا: بله.

** احساس نکردید شاید در جاهایی بازی تون خوب نبوده؟

- آریا: بله و اگر خوب هم نبود باز هم دوستش داشتم.

- یونا: از بازی خودم راضی بودم.

- نیوشا: من هم می دیدم و بازیمو دوس داشتم.

** از صورت زخمی نمی ترسیدید؟

- یونا: نه لنز الکی داشت و همه ترسناکیش به خاطر گریمش بود.

- آریا: من بعضی وقتا می ترسیدم.

- نیوشا: منم نترسیدم.

** زمان هایی که قرار بود در پشت صحنه استراحت کنید، چه خوراکی بیشتر از همه دوست داشتید بخورید؟

- آریا: خیلی خوراکی دوست داشتم و از همه بیشتر شیرینی. قرمه سبزی دوست ندارم و برنج و ماست و پیتزا دوست دارم.

- یونا: چیپس و پفک، شکلات و بستنی.

- نیوشا: چیپس و پفک و بستنی.

** یونا، زمانیکه سر کار آفیش می شدی، به درس و مدرسه ت لطمه نمی خورد؟

- یونا: روزهایی که سر کار بودم بابام مشقامو می نوشت و روزهایی که به مدرسه می رفتم درس های جدید رو از معلمم می پرسیدم.

منبع: فارس

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

ارسال نظر:
  • ایلیا

    حتی جواد جوادی رو خیلی دوست دارم