«چه خواهد شد؟» در گفت و گو با سید مجید امامی

گفتمان امید به خارج و تنش‌زدایی مرده است

کدخبر: 2258803

۲۲ بهمن بزرگ‌ترین حوزه عمومی تخصصی انقلاب اسلامی است. در آنجا جمهوری اسلامی می‌تواند خودش را رفرش کند و یک انقلاب در انقلاب رخ دهد. اما ما فرمالیته کردن راهپیمایی و با دخالت نابه‌جا آن را مخدوش کردیم. قبلاً هر محله و مسجد خودشان به نوع خاصی در راهپیمایی حضور پیدا می‌کردند و نهایتاً همه آن‌ها یک سیمرغ را تشکیل می‌دادند. این سیمرغ را به تریبون و بیانیه‌هایی تبدیل کردیم که هیچ‌کس از فرایند نشر و تدوین آن‌ها اطلاعی ندارد. در ۲۲ بهمن وفاداران و معترضان باید حضور داشته باشند و معترضان اعتراض خودشان را

نسیم آنلاین :‌ «چه خواهد شد؟» این پرسشی است که این روزها از عموم مردم بسیار شنیده می‌شود. وضعیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، وضعیت «امید» را به مخاطره انداخته است. در گفت‌وگو با دکتر سید مجید امامی، عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق؟ع؟ تحلیل وضعیت اجتماعی کشور و آینده نظام و انقلاب را به بحث گذاشتیم.

با اتفاقاتی که در شرایط فعلی افتاده، ‌ افق پیش‌رو برای ما مکدر شده است و همه می‌پرسند که قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ حتی افرادی انقلابی تبدیل به تئوریسین فروپاشی و تئوریسین بن‌بست شده‌اند. در این اوضاع چطور می‌شود براساس امید به امکانات‌مان تئوری‌پردازی کنیم؟

اول این توضیح را بدهم که طبعاً در شاخص‌های سرمایه اجتماعی در جامعه ایران در یک قرن گذشته فراز و فرود داشته‌ایم و الزاماً نه تبیین بومی از آن شده است و نه راه‌حل و راهبرد و مسیر دقیقی برای حفظ و نگه داشت آن‌ها وجود داشته است. بحث رضایت و اعتماد و امنیت و یک‌سری مسائل مثل ایثار و امدادگرایی برآیندی رو به افول و توقف دارد. از طرف دیگر می‌دانیم که در این شاخص‌های سرمایه اجتماعی ما از ظرفیت‌ها و زیر‌ساخت‌های انقلاب استفاده بهینه‌ای نکردیم. من می‌خواهم در قسمت اول درباره سه تیپ شخصیتی و شرایط آرمانی و شرایط تیپیکال صحبت کنم: یکی تیپ ناامید مطلق است. الان در جامعه ناامیدی نسبی به سمت ناامیدی مطلق رفته است که خیلی خطرناک است. چون ناامیدی مطلق به این معناست که هیچ فرصت و رویشی در جامعه برای بهبود و درمان و نجات آن وضعیت فروریخته جامعه توسط فرد تصور نمی‌شود و در ناامیدی مطلق فقط منتظر احوال و اخبار شرایط بدتر است. در این شرایط جامعه ما حتی وزیر و وکیل هم داریم که به ناامیدی مطلق رسیده‌اند چه رسد به اقشار فرودست جامعه. اصلی‌ترین دلیلی که این افراد را به این وضعیت رسانده است ناکارامدی است و به‌دلیل اینکه جمهوری اسلامی ایران آلترناتیوی ندارد این ناکارآمدی نظام سیاسی نه الزاماً به سلب مشروعیت از نظام بلکه به ناامیدی مطلق رسانده است. ناامیدی فزاینده و مطلق می‌تواند تبعات مختلف اجتماعی از جمله بی‌عملی اجتماعی‌، نفی اصلاح اجتماعی، مقاومت در برابر بهبود اجتماعی را به ارمغان بیاورد. البته این مسأله در مسائل اجتماعی معروف است که این شرایط اقتضای یک فرد مقتدر را دارد که می‌تواند مستقل از همه فروپاشی‌ها قهرمان‌مابانه یک سری تغییراتی ایجاد کند.

در افرادی که حتی غیر مذهبی‌اند من دیده‌ام که یک نوع نظامی‌خواهی وجود دارد که می‌خواهند دست دزدها را قطع کند!

البته این حرف عمومیت ندارد در جامعه. نام تیپ دوم را امیدوارِ امیدسوز یا به تعبیر دقیق امیدوار کاذب می‌گذارم در مقابل ناامیدی مطلق. از ابتدای انقلاب از این دسته افراد داشته‌ایم بعضی از بچه‌های انقلابی که بیشترین هزینه را داده‌اند این ویژگی را داشته‌اند. امیدواری این افراد امیدساز نیست بلکه امیدواری‌شان یک امیدواری موهوم است به آن چیزی که وجود ندارد و الزاماً عافیت‌طلبانه نیست. اما تیپ سوم امیدوارِ امید ساز یا امیدوارِ اندیشناک هستند. افرادی هستند که به اصلاح و تغییر و درمان امید دارند. لذا از امید و نجات و مفید بودن خسته نمی‌شوند حتی موانعی که در حد قانون اساسی وجود دارد باعث نمی‌شود که ناامید شوند. ما در هر نظام سیاسی و اجتماعی به تعبیر «هیرشمن» یک وفادار، یک خروج و یک اعتراض داریم. او در کتابش می‌گوید که اگر در شرایط نابسامانی و فزاینده شدن ناکارامدی اجتماعی سیاسی نتوانید معترضان را تحمل کنید ‌یا نهاد و شخصیت اعتراض را زنده نگه دارید وفاداری وفاداران ولو از نظر کمیت بالا باشد به درد نظام نخواهد خورد و این معترضان به سمت خروج از نظام حرکت خواهند کرد و وفاداران بی‌خاصیت خواهند شد. اگر وفاداران به معترضان کمک نکنند و حتی جایگاه خود را عوض نکنند عدم اعتراض در میان‌مدت منجر به خروج از نظام می‌شود.

یک رابطه جامعه‌شناسانه بین امید و آزادی وجود دارد. غیر از این بین امید و اراده هم رابطه وجود دارد. اگر می‌بینیم رهبری می‌گویند به فردای بهتر جامعه امید دارم بخشی از آن به‌دلیل این اراده است که ما می‌توانیم اصلاح کنیم و از همین زندگی شخصی شروع کنیم و به خانواده و شهر و محله برسیم. این اراده‌گرایی است که باعث می‌شود یک کارآفرین در همین شرایط موفق باشد. یک نسبت جدی هم بین امید و عدالت وجود دارد. در واقع عدالت این شرایط را ایجاد می‌کند که اگر من دچار محرومیت و عدم دسترسی به حقوق خود هستم ولی چون مسیر جامعه را عادلانه می دانم این وضعیت را ظالمانه مطلق نمی‌دانم. پیوند آخر مسأله شفافیت است که یکی از روابط مفهومی سازه امید است. اگر مردم ببینند‌ همان چیزی که می‌بینند مسوولان هم می‌بینند و به آن توجه دارند چون از طریق سامانه‌های اطلاعاتی، مشخص است که کشور به چه چیزهایی نیاز دارد و اجازه و تعرفه آنها چقدر است. هر چه شفافیت در جامعه افزایش پیدا کند شرایط امید در عین عدم بهره‌مندی می‌تواند احیا شود.

ما یک عدالت داریم و یک احساس عدالت و همین‌طور در مسائل مختلف مثل آزادی و امنیت این موضوع وجود دارد. به نظر می‌رسد که در این فضای فراواقعی معادلات اتفاق می‌افتد و این باعث شده است که امید اجتماعی کم شود. یعنی ضعف ارتباطاتی و رسانه‌ای باعث شده که احساس عدالت و امید کم شود.

واقعیت این است که هر نظام اجتماعی-سیاسی یک سازمان توجیه‌کننده و به تعبیر بعضی‌ها شرایط اقناع را باید ایجاد کند. ما دستگاه توجیه‌گر و سازمان ارتباطی را نهادینه نکردیم و احساس کردیم که اگر در نماز جمعه به بعضی مسائل پاسخ دهیم جامعه پاسخ خود را گرفته است و توجیه شده است. این سازمان توجیه فراتر از رسانه است. ما سرمایه کلامی و در واقع سرمایه ارتباطی جامعه‌مان دچار خدشه شده است. رأس سرمایه ارتباطی در جامعه گفت‌و‌گو است. ما عملاً در موضوعاتی که بخش مهمی از اندیشه و نگرش ما را ایجاد می‌کند و به مسائل عمومی مربوط می‌شود، گفت‌و‌گو نمی‌کنیم، بلکه مونولوگ می‌کنیم. الان به‌شدت هزینه گفت‌وگوی دونفر که باهم متفاوت هستند بالاست.

ائمه جمعه و مسوولان تجربه گفت‌و‌گوی عینی با مردم را ندارند. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه خطاب به مالک می‌گوید یک جایی در میان مردم حرف بزند که لکنت زبان پیدا نکنند و افرادی را که باعث ترس مردم می‌شوند بیرون کن. منظورش این است که شرایط واقعی گفت‌وگو و مطالبه‌گری و عدم رعب را فراهم کن. ما در تلویزیون هم این گفت‌وگو را نداریم. ما از مجری‌ای که گفت‌وگو کند و علم دخالت را داشته باشد ایراد می‌گیریم و می‌گوییم تو فقط مجری و زمان‌سنج هستی.

در صورتی که اگر برنامه‌های قوی را ببینید به این شکل هستند که یک نفر امنیت سیاسی ندارد وقتی گفت‌وگو می‌کند. ائمه جمعه می‌آیند و می‌گویند صحبت‌های چند روز گذشته رهبری مسائل خیلی خوبی بود و فقط بیانات آقا را از رو می‌خوانند. در صورتی که باید با همان خطی که امام امت باز کرده بود با مردم صحبت می‌کردیم نه اینکه روخوانی کنیم.

‌مسأله‌ای که راجع به گفت‌وگو وجود دارد، گفت‌وگوی مسوولانه به معنایی است که در حوزه عمومی اتفاق می‌افتد. وقتی ما به طرف‌های گفت‌وگو رسمیت نمی‌دهیم آن‌ها گفت‌وگوی مسوولانه نمی‌کنند و به سمت پروپاگاندا می‌روند. عده‌ای هم پشت این ادعا پنهان می‌شوند که ما حرف‌های بسیاری داریم که اجازه نمی‌دهند بزنیم.

ببینید حوزه عمومی کارکردهای خودش را از دست داده است. ما نباید تصور کنیم که شبکه‌های اجتماعی مجازی می‌تواند حوزه عمومی ما باشد. البته خیلی تلاش شد که تلگرام حوزه عمومی شود و به نظر من حتی باعث بی‌‌کارکردی و انسداد حوزه عمومی هم شد.

تلگرام مخرب بود و نمی‌توانست مأموریت‌های حوزه عمومی را انجام دهد. در شبکه‌های اجتماعی مجازی الزاماً با مواجهه هویت‌ها روبه رو نیستیم بلکه با تصویر‌سازی‌ها و تظاهرها مواجه هستیم. تکنیک‌های جنگ روانی بسیار در حوزه عمومی تلگرامی بیشتر می‌شود. اگر حوزه عمومی بزرگ‌تر مثل دانشگاه‌ها و خانواده‌ها و حوزه‌های علمیه و سندیکاها احیا شود بخش مهمی از چالش‌های جامعه و ناکارآمدی اجتماعی قابل حل است. اساساً در دانشگاه‌ها کمتر از دیگر مراکز شاهد حوزه عمومی هستیم. در صورتی که دانشگاه باید محلی باشد برای مجادله و نگاه به مسائل پیچیده جامعه.

این اعتراض در حوزه عمومی باید چه ساز کاری داشته باشد که اجازه ندهیم معترضان تبدیل به خارجی‌ها شوند؟

بخشی از آن رسانه است. آزادی قبل از بیان رسانه‌ها باید افزایش پیدا کند. ما دست و پایمان را با الگویی که از انحصاری بودن و عمومی بودن و حاکمیتی بودن رادیو و تلویزیون از قانون اساسی برداشت کردیم، بسته‌ایم. من هم معتقدم قانون اساسی درباره رسانه‌های صوت و تصویری فصل‌الخطاب است اما معتقدم این باید در چارچوب رگولاتوری و حکم‌رانی محقق شود. ما می‌توانیم در مقام تولید و بخشی از پخش به سمت تنوع حقیقی برویم. البته ما تجربه خوبی از ایجاد تنوع کاذب در اقتصاد بعد از جنگ نداشتیم. تنوعی که فاسد و فسادزا بود. چون همان دولتی‌ها با رانت و سرمایه‌های کسب شده از بیت‌المال رسانه خصوصی کاذب راه می‌اندازد. من لیبرال نشدم و از منتقدان سرمایه‌داری هستم. ‌می‌گویم دست نهادهای خصوصی را برای داشتن رسانه‌های صوتی تصویری خیلی باز نکنیم. من طرفدار نهادهای عمومی و مردمی هستم نه رسانه و اقتصاد خصوصی؛ اما نهادهای عمومی می‌توانند شبکه داشته باشند. خانه کارگر باید شبکه داشته باشد. به محض اینکه قواعد یک نهاد عمومی را زیر‌پا گذاشتند تنبیه یا تعطیل کنیم. بسیج باید رسانه داشته باشد. اگر حاکمیت به معنای فرا قوا رسانه دارد و قانون اساسی هم مذاقش این است که همه قوا در این رسانه شریک باشند.

بعد از غائله چپ‌ها که خروج کردند از انقلاب، نظام خیلی سعی کرد در دامن خودش نگه دارد، چپ‌گرایی در نظام ما تعطیل شد. منظورم التقاط نیست. منظورم این است که ما برای مهار دولت مدرنی که سویه‌های لیبرال دارد، باید یک جریان عدالت‌گرا و چپ‌گرا داشته باشیم. جریان چپ در قالب روحانیون مبارز و مجاهدین دهه‌70 نتوانست این خلأ را پر کند و قلب ماهیت شدند و حتی لیبرال شدند.

حوزه عمومی‌ای که در آن سلبریتی‌ها حاکم باشند مفت نمی‌ارزد. چون نهایتاً به هوا و هوس مخاطبان برمی‌گردد. ما باید درباره منافع عامه گفت‌وگو کنیم.

امروز ما با مدل‌های مختلف عدالت‌خواهی و اعتراض مواجه‌ایم. چه مدلی به نظر شما برای جمهوری اسلامی مطلوب است و می‌توانیم آن را پیش بگیریم؟

جمهوری اسلامی هر سال مشروعیت خودش را به محک و آزمون می‌گذارد. کجا؟ 22 بهمن. 22 بهمن بزرگ‌ترین حوزه عمومی تخصصی انقلاب اسلامی است. در آنجا جمهوری اسلامی می‌تواند خودش را رفرش کند و یک انقلاب در انقلاب رخ دهد. اما ما فرمالیته کردن راهپیمایی و با دخالت نابه‌جا آن را مخدوش کردیم. قبلاً هر محله و مسجد خودشان به نوع خاصی در راهپیمایی حضور پیدا می‌کردند و نهایتاً همه آن‌ها یک سیمرغ را تشکیل می‌دادند. این سیمرغ را به تریبون و بیانیه‌هایی تبدیل کردیم که هیچ‌کس از فرایند نشر و تدوین آن‌ها اطلاعی ندارد. در 22 بهمن وفاداران و معترضان باید حضور داشته باشند و معترضان اعتراض خودشان را بکنند.

شعارهای آن‌ها به عنوان شعارهای انحرافی تلقی نمی‌شود؟

باید تحمل‌مان را بالا ببریم. باید بتوان به نهادها و سازمان‌ها اعتراض کرد. البته در برآیند باید نسبت به انقلاب اسلامی و قانون اساسی و ولی‌فقیه ابراز وفاداری کنیم. من نمی‌گویم تمام خلأها و معایب را در 22 بهمن جبران کنیم اما دست‌کم بخشی از آن را می‌توان در این فضا پوشش داد. نمادین‌ترین وضعیت آن 22 بهمن است.

پشت‌بند آن باید شرایط واقعی اعتراض و ابراز وفاداری وجود داشته باشد.

به همین دلیل باید حوزه عمومی بازسازی شود. ما باید بتوانیم مکان‌هایی در کنار رسانه‌ها و مجلس و سایر محیط‌های عمومی برای ابراز اعتراض داشته باشیم. باید در عین آزادی قبل از بیان محدودیت‌های عقلانی بعد از بیان داشته باشیم.

یعنی من باید بدانم که اگر خیابان را بستم و شاکی خصوصی از من شکایت کرد به این دلیل محاکمه می‌شوم. نه به این دلیل که از دولت مجوز نگرفتم. اینکه ما نفوذی داریم و می‌توانند مثل ماجرای دی 96 اعتراضات را به بیراهه ببرند شکی نیست اما نیروهای امنیتی باید این موضوع را تشخیص دهند نه اینکه جمعیت‌هایی را که برای اعتراض آمده‌اند جارو کنند.

در طول این 40سال به‌رغم ناباوری بعضی از تحلیلگران عواملی باعث بقای نظام شده است. تئوریسین‌های تجددی نتوانسته‌اند از عهده تحلیل این موضوع بربیایند. شاید اپوزیسیون شدن جناح چپ و راست تجدد در ایران به همین دلیل اتفاق افتاده باشد. چون آن‌ها معتقد بوده‌اند که این نظام به زودی فروپاشی خواهد کرد و به همین دلیل موضع پیش‌دستانه اتخاذ کرده‌اند و اعمالی انجام داده‌اند که از چارچوب نظام بیرون می‌زند و عقلانیت سیاسی ندارد. جریان تحجر هم همین‌طور. به نظر شما هنوز هم همان عواملی که باعث بقای نظام شده می‌تواند موجب تداوم نظام شود؟ یا اینکه باید تجدیدنظرهایی کنیم.

به نظر من علت مُحدثه انقلاب اسلامی، علت مُبقیه آن هم هست. علت محدثه رهبری و مردم بوده‌اند و علت تداوم هم همین است. مهم‌تر از آن روابط رهبری و مردم است. چیزی که شرایط را سخت کرده این است که به واسطه فقدان حوزه عمومی کارآمد و انقلابی رابطه رهبری و مردم کم و محدود شده است. منظورم از رابطه دیدار رهبری با مردم نیست. همین قضایای ارز باعث شد مردم به‌رغم نصیحت مشفقانه رهبری بیشتر به سفر خارجی بروند. چون واسطه‌ها طوری سیاست را تنظیم کردند که مردم ضد نصیحت عمل کنند. ما سه خلأ اساسی در حل مشکلات کشور داریم. یکی اینکه ما ایده جدیدی نداریم و نمی‌شنویم و بسامد ندارد. مثل ایده‌هایی که بعضی روسای‌جمهوری قبل داشتند. دولت دوم آقای روحانی کاملاً بدون ایده به پیروزی رسید. فقط به‌دلیل مخالفت با رقبا رأی آورد. دومین چیزی که نداریم گفتمان جدید و جایگزین است. گفتمان‌ها اساساً دیگری‌طلب و دیگری‌سوز هستند. گفتمان اعتدال و روابط خارجی پوسیده است. گفتمان امید به خارج و تنش‌زدایی مرده است.

به نظر شما مردم عبرت گرفته‌اند از ناکارآمدی این گفتمان یا اینکه می‌گویند باید باز هم مذاکره کنیم؟

طبق بعضی نظرسنجی‌ها بیش از 50 درصد مردم تا یک ماه بعد از ماجرای پاره کردن برجام توسط ترامپ می‌گفتند باید برجام را با اروپایی‌ها ادامه دهیم. اما الان مردم از آمریکا و گفتمان روابط خارجی منزجر شده‌اند اما چون گفتمان جدیدی روی این گفتمان پوسیده قرار نمی‌گیرد ما احساس می‌کنیم مردم با گفتمان قبلی موافق هستند در‌حالی‌که این‌طور نیست. مردم دری پیدا نمی‌کنند که خارج شوند. سومین خلأ این است که «عمل» جدیدی وجود ندارد. ما در این شرایط اگر بهترین نظام رسانه‌ای را هم داشته باشیم نمی‌تواند امیدبخشی کند. چون هیچ عمل و حل مساله جدیدی نداریم. شما یک کار را که در 6ماه گذشته درست انجام شده و به سرانجام رسیده را نشان بدهید. یک مشکل که واقعاً حل شده است.

چون عمل، ایده و گفتمان جدیدی نداریم همه این حرف‌ها درباره حوزه عمومی و سرمایه ارتباطی و ... بی‌نتیجه خواهد بود. آن‌چیزی که ناامیدی مطلق است من درماندگی اجتماعی نام‌گذاری می‌کنم نه فروپاشی. اگر راه‌حلی ظرف چند ماه آینده اتخاذ نشود یا اینکه خداوند متعال به‌واسطه نفحات ایام به ما رحم نکند، جریان جامعه به سمت ناامیدی مطلق خواهد رفت. ناامید مطلق رویای یک معجزه را هم دارد. اینکه دوباره گرایش به بخت‌آزمایی تلویزیونی زیاد شده است، نشان‌دهنده بیماری اجتماعی در حوزه امید است.

چقدر می‌توانیم امید داشته باشیم که فرج از جانب دشمن حاصل شود؟ رفتار دشمن را چگونه می‌توانیم تحلیل کنیم؟ چقدر می‌توانیم روی ضعف دشمن حساب باز کنیم؟ مثلاً عده‌ای معتقدند که ترامپ شخصی دیوانه است و تصمیمات اشتباهی می‌گیرد.

جهان در حال پیچ تاریخی است و این درد زایمانی است که باید 10 سال آن را تحمل کرد. جهان دارد از شرایط تک‌قطبی معطوف به چند قطبی، به سمت کاملاً چند قطبی می‌رود. چین، اتحادیه اروپا، برزیل، هندوستان، حتی کانادا، روسیه و دیگر کشورها در حال برآمدن هستند. اتفاقاً ترامپ می‌خواهد جلوی این موج را بگیرد اما نمی‌تواند مقاومت کند. اتحادیه‌ها و ائتلاف‌های منطقه‌ای در حال احیا شدن است.

امکان دارد که تحریم‌های آینده آمریکا به‌دلیل هزینه‌های بالایی که دارد ناکارآمد باشد؟

الان تحریم‌های چین و روسیه شروع شده است. علیه کشورهایی مثل ترکیه و آمریکای لاتین هم وجود دارد. آمریکا همه حیثیت خودش را روی میز گذاشته است. یا موفق می‌شود و دوباره جهان تک‌قطبی می‌شود که این خیلی بعید است؛ یا اگر موفق نشود آمریکا به سادگی تبدیل به یکی از 8 یا 10 قطب می‌شود. در این شرایط باید دید آیا استکباریت آمریکا هم تغییر می‌کند یا نه. مساله ما دلار نیست. مساله ما استکباریت آمریکاست. ما در این مقاومت در برابر استکبار تنها نیستیم. الگویی را هم ترک‌ها ایجاد کردند. البته سقوط ارزش پول داشتند اما کشور به هم نریخت و سرمایه اجتماعی ضعیف نشد. اگر ما واقعاً بتوانیم توبه کنیم و به سرمایه‌های داخلی برگردیم، حتماً جامعه بهتر تحمل خواهد کرد.

منبع: صبح نو

ارسال نظر: