یادداشت مهمان

نقدی بر تاتر موزیکال بینوایان به مناسبت پایان اجرای آن/ وقتی که جیب پر پول فقط مهمه!

کدخبر: 2301421

آنچه از نمایش دریافت می شود نه عدالتخواهی که قانون گریزی است و مشخصا با دیالوگ های آوازگون که از زبان تمامی شخصیت های داستان تازه پردازش شده ی پارسایی شنیده می شود. فقر، نکبت، نومیدی، رذالت، دزدی و تن فروشی و میخواری است.

نسیم آنلاین *: خوشحالم که تاتر بینوایان را دیدم تا از رنگ، نور، فرم، حرکت، میزانسن، صحنه و بازی، تبلیغات و استقبال عظیم مردم از آن لذت بردم. بیش از این نیز از آقای حسین(منصور) پارسایی در سال های دور با دیدن آثاری قوی، فاخر، تاثرگزار و آرمانی چون کانال کمیل و خواهرانه به وقت خیزران لذت برده بودم. امروز نیز با دیدن تئاتر عظیمی با بیش از 300 فرمر و آوازه خوان و نوازنده و 8 بازیگر چهره ی سینما و تئاتر دچار شعف شدم.

120 هزار تومان برای نشستن در بالکن و تماشای چنین اثر پر زحمتی، مبلغ هنگفتی نبود. خصوصا که گروه ارکست تمام ساعت اجرا در حال نوازندگی و آوازخوانی و تلاشی هنرمندانه بودند. و در واقع این اثر یک کنسرت ئتاتر بحساب می آمد با دکور صحنه ای غول آسا و چندمنظوره برای استفاده در حداقل 7 صحنه ی متفاوت. خصوصأ که به نظرم با توجه به شرایط فعلی جامعه ی هنر، نیاز به شکل گیری اقتصاد هنری به معنی کامل، شدیدا احساس می شود و این خود هنرمند است که می بایست برای خودش تولید اثر و تولید درآمد کند برای بقا! و البته اشکالی هم نمی بینیم که جذب تماشاگرانی که تماشاگر تراز نیستند و نامشان در نقد ها و تحلیل ها با عنوان تماشاگر کاذب خطاب می شود صورت پذیرد. اصلأ مگر تماشاگر تئاتر باید ویژگی خاصی داشته باشد و مگر هنر جز به جذب تمام اقشار جامعه وظیفه دارد.

آفرین باید گفت به پارسایی که توانست در عصری که مردم برای نان و معاش روزانه دچار تنگدستی و تنگنا هستند، تئاتر بسازد، برای هنرمند تئاتری درآمدزایی کند و تئاتر را در سبد خانواده ها قرار دهد. اقشار مختلفی از جامعه را چون دانش آموز، دانش جو، بی سواد، باسواد، پیر، جوان، غنی و فقیر به سالن تئاتری لاکچری چون رویال های تهران بیاورد و این یعنی توانمندی منحصر به فرد جناب پارسایی و عوامل سرمایه گذار و تهیه کننده!

از بی عدالت به عدالت یا از عدالت به بی عدالتی؟

در خلاصه داستان تئاتر موزیکال بینوایان چنین آمده بود:

موزیکال بینوایان فرآیند حرکت شر به خیر، بی عدالتی به عدالت، بطلان به حقیقت، شب به روز، جهنم به بهشت و از هیچ به خداست

اگرگفته کارگردان این نمایش را پاسخ به سؤال شفاف سازی منابع مالی بینوایان بپزیریم و باور کنیم که علت اصلی فراز قیمت های بلیط این نمایش استفاده از سرمایه بخش خصوصی و عدم استفاده از سوبسید و سالن دولتی بوده و هدف رونق تئاتر کشور بوده، نمی توان پذیرفت که تئاتر بینوایان پیام آور همان پیامی بوده است که در خلاصه داستان از سوی عوامل تئاتر بینوایان عنوان شده است:

فرآیند حرکت شر به خیر، بی عدالتی به عدالت، بطلان به حقیقت، شب به روز، جهنم به بهشت و از هیچ به خدا.

به گفته ی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در اختتامیه سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر:" تئاتر ما روز به روز خصوصی تر و از اتکا به فضاها و حمایت های دولتی فاصله ی بیشتری می گیرد و این امید های بیشتری برای آینده زنده می کند"

و نمایشی که پله های خصوصی شدن تئاتر را با حمایت صاحبان قدرت بخوبی بالا رفته قطعا یکی از امیدهای زنده برای آینده! تلقی خواهد شد. و من اینرا اجرایی کردن برنامه نئورئالیستی خصوصی سازی و کالایی شدن فرهنگ و هنر نمی دانم اینرا موفقیت تحسین برانگیز صاحبان سرمایه و قدرتی میدانم که می دانند چگونه باید بر قلب و روح و اندیشه ی جامعه تاثیر گذارد.

جامعه ای معترض، خسته، بیمار رنج کشیده و هراسان از آینده اقتصادی خود به دنبال آرامش هرچند کوتاه، موفقیت تحسین برانگیز صاحبان قدرت و سرمایه که با سیاست های کلانی همراه است و در صورت عدم رضایت مادی و معنوی دولت قطعا موفق تر خواهدبود.

و اما استفاده خلاقانه ی پارسایی از نمایشنامه ی شاهکار ویکتور هوگو با عنوان اصلی cesmiserables بینوایان، رمنی که به معنای واقعی کلمه غذای کاملی برای روح انسان است. کتابی که به صورت شخص سوم روایت می شود و درآن نویسنده زمان را به جلو و عقب می کشد و ماجراهای مختلفی را روایت می کند.

این اثر هر آنچه را که لازم است درباره فرانسه قرن نوزدهم بیان کرده و یک اثر تاریخی، روانشناسانه، اجتماعی و عاشقانه محسوب می شود.

رمانی که با داستان زندگی مسیو بی ین ونو میری یل، اسقف شهر ذنی آغاز می شود. پیرمرد 75 ساله ای که ویکتور هوگو در وصف مهربانی و خوبی هایش تقریبا 100 صفحه ای می نویسد و همین خوبیهاست که جریان داستان را تا به انتها تغییر می دهد و پیش می برد و شخصیت ها را رستگار می کند و البته جامعه فرانسه را نیز! با گفته هایی چون اسقف: ژان والژان، برادر من، شما ازاین به بعد دیگر به بدی تعلقی ندارید. بلکه متعلق به خوبی هستید. این جان شماست که من از خود شما می خرم و از انکار سیاه، از جوهر هلاکش می رهاند و به خدا تقدیمش م یکند(کتاب بینوایان جلد اول- صفحه 360)

و پس از این ویکتور هوگو ، خواننده را به سمت یک ماجرای عاشقانه می برد، ماجرایی که درآن فانتین وارد داستان شود.

و از آن به پردازش خانواده ی تناردیه به عنوان نمادی از طبقه پست جامعه دارای همه فساد اخلاقی، بدون حمیت جوانمردانه کارگری، در ذات این زن و مرد و گدایی و میل فراوان به زشتی و بدی دیده می شود که پیوسته به قهقرا بسوی ظلمت می روند(کتاب بینوایان، جلد اول، صفحه 428)

ویکتور هوگو در کتاب بینوایان تمامی مفاهیم قرن نوزدهم از جمله بی عدالتی، فقر، نکبت، سیاست، اخلاقیات و ضد اخلاقیات، مذهب و ...را مورد نقد قرار می دهد و داستانی شگفت انگیز، امید بخش، عبرت آموز، غم انگیز، اجتماعی و روانکاوانه خلق می کند.

اما آیا در نمایش موزیکال حسین(منصور) پارسایی نیز چنین مفاهیمی ما را به چنین هدایتی رهنمون می کنند؟

وقتی که جیب پر پول فقط مهمه!

آیا نمایش موزیکال منصور پارسایی نمایش ما، عیار جامعه ی ایران است و جامعه ی ایرانی را به سوی حرکتی انسانی رهنمون میکند؟

آیا پارسایی چون ویکتور هوگو برای انتقال پیام انقلاب خویش به نسل آینده شاهکاری مورد تحسین و تقدیر خلق کرده است؟

در نمایش پارسایی حضور کوتاهی از اسقف هدایت بخش و کرامات انسانی می بینیم و حضور پررنگی از رقاصان، می خوارگان، فاحشه گان و حرامزادگان که در پایان نمایش ما را به انقلابی جمهوری خواه دعوت می کند با آوازی جان سوز از سوی اشکان خطیبی و فریاد شورشی نقش در آن جلراس.

آنچه در بطن و صورت نمایش موزیکال بینوایان به سرایندگی میشل کلود شوئنبرگ ما صدایی مبهم و بی کیفیت و گوشخراش می شنویم و می بینیم اشعاری است انتقادی، غالبا بی وزن و قافیه با نشانه گیری قلب قانون دولتمردان و مردان حکومتی.

آنچه از نمایش دریافت می شود نه عدالتخواهی که قانون گریزی است و مشخصا با دیالوگ های آوازگون که از زبان تمامی شخصیت های داستان تازه پردازش شده ی پارسایی شنیده می شود. فقر، نکبت، نومیدی، رذالت، دزدی و تن فروشی و میخواری است.

فقیر و غنی، پیر و جوان، ژاندارم و مردم کارگر، همه و همه اعلام نفرت، اعتراض، رنج و خشم خوی را از قانون و قانون گذار اعلام میکنند و حتی شروع نمایش با چنین مضامینی آغاز می شود.

فضای غالب بر پیام حاکم بر نمایش، فراگیری زشتی و بدی است و تن دادن بر آنچه موجب تکه ای نان می شود و از حلقوم زنان هم خوان و فرمر یکصدا شنیده مش سود:"جیب پر پول فقط مهمه، واسه اونی که مجبوره چاره ای نداره جز فروختن تن"

حس گیری های عمومی زنان فرمر در سراسر نمایش بیانگر رقصی، فاحشگی، تن فروشی و بد مستی است برای لقمه ای نان که اینرا صراحتا بارها تنها راه حل درآمد زنان جامعه معرفی می کند و مردان نیز بدان رضایت و اعتقاد دارند.

برخلاف رمان ویکتور هوگو که 100 صفحه اختصاص به نمونه های رفتاری انسانی و دینی یک انسان داده شده برای ایجاد الگویی زیبا و برای حلول کرامت انسانی به عنوان اسقف در نمایش تازه پردازش شده ی بینوایان بر آنچه تایید می شود فقر و فحشاست که در میان زنان بیش از مردان رواج دارد و این تنها راه حیات انسانی معرفی می شود.

و باز زنان بارها و بارها چه در فضای کارگاه کارگران، چه در محله ی فاحشه گان، چه در کافه رستوران و غیره می خوانند:

"باید فاحشه باشی! محکومیم به زندگی راهی نیست جز فروختن تن"

این مضامین نه تنها در طراحی دیالوگها بلکه در طراحی پرفورمنس نیز دیده می شد. وقتی که زنان در میان صحنه ی مردی را باصطلاح برهنه می کنند و او همچنان با لباس زننده در کنار میز بار، می خوارگی میکند و میرقصد و تکمیل کننده ی این پرفرمنس آواز مردانی است که میخواندد: خونه ی من...... دونه ی هرزه هاست.

برخلاف داستان اخلاقی اجتماعی ویکتور هوگو، داستان پارسایی کاملا ضد اخلاقی است و زنان و مردان جامعه را نه به عدالت مداری و کرامت انسانی بلکه برای رسیدن به جامعه ای بی قید وبند و پر پول با عنوان جامعه آزاد جمهوری خواه دعوت میکند و دستورالعملش برداشتن مانع اصلی یعنی قانون و قانون گذار است.

زنان ومردانی بی هویت و هرزه که با همراه داشتن انواع رذایل اخلاقی مداما یادآوری می شود که " با نون خشک زندگی کنیم، نداریم حق آزادی، تو این بدبختی دنبال چی هستیم؟ کجا هستن دولتمردا ،نمی شنون حرف ما" غالب صحنه ها را از فرماندهی و تسلط ژان والژان خارج می کردند و همچنان هستند که برای نجات مردم "تماشاگر" تصمیم به انقلاب میگیرند. سنگر می سازند و به ما نوید انقلابی را می دهند که به زودی فرا خواهد رسید. ادعا می کنند ما برای شما خون خواهیم داد و همراهی شما را نیاز مندیم و با آواز خوانی زنان و مردان می خوار تاثیر آنرا دو چندان می کنند وقتی که میخوانند:

"بزودی می میریم، بزودی می میریم، بزودی می میریم، بسازیم سنگرهارو، حالا فقط ما میجنگیم تا از بدبختی نمیریم"

و با کشته شدن کودکی که در سنگر است عواطف انسانی را متاثر می کند.

و همه ی اینها باآرمان های یک انقلاب جمهوری خواه متناقض است.

آنچه از سرتاسر نمایش پارسایی در میان آوازهای مبهم و ناموزون و حرکات رقصان دریافت می شود چیزی جز اسارت در فضای تیره و تار که بر واسطه ی قانون به فلاکت رسیده است، نیست و حتی عشق پاک ماریوس و کزت نیز متاثر از زذالتها و تنوع طلبی ها و جاه طلبی هاست.

جوانمردی و تحول شخصیت ژان والژان نیز متاثر از حضور پررنگ و حرکت زنان و مردانی است که پیامی غیر از جوانمردی و مهربانی و همدوستی دارند و حس گیری های ضعیف و زبان بدن نامناسب که به واسطه ی آواز و ارکست هم پوشانی می شد، علت دیگری بر عدم تاثیر گذاری شخصیت های مثبت داستان هوگو بود.

در پایان گروه جمهوری خواه نمایش با وحدت و همفکری برای برپایی حکومت جمهوری اقدام به کشتن مامور دولت می کنند هر چند که مامور دولت به دلیل رنج وجدان و اعتقاد به حقانیت جمهوری خواهان و بی عدالتی ها و ظلم های خود و قانون، خود را از کشتی به دریا افکند.

تغییر وضعیت جامعه با مرگ مامور دولت و باصطلاح پیروزی جمهوری خواهان متصل می شود به نواخن نت سرود ملی ایران که سریعا تغییر و تبدیل به نتی غیر ایرانی می شود و این تغییر و تبدیل سرود جمهوری به ریتمی دیگر از دید نماد و نشانه شناسی حس خوبی را به تماشاگر ایرانی منتقل نمی کند جز تغییر جمهوری اسلامی به حکومت جمهوری

طراحی و ساخت اثر

جالب توجه است که پارسایی برای ساخت این اثر و آهنگسازی آن به دنبال فیلم سینمایی ساخته تام هوپر رفته است نه نسخه های برادوی این اثر.

و اینکه چگونه کپی رایت به تولید کننده ی این اثر تنفیذ شده است و درباره آن پاسخی شفاف داده نمی شود را بررسی نمیکنیم و به این مسئله نیز نمی پردازیم که منصور پارسایی خود را طراح این نمایش معرفی کرده است در حالی که شواهد نشان می دهد کلیه کار نیز چون موسیقی این اثر، کپی از فیلم تام هوپر است(خبرگزاری تسنیم)

حتی میزانسن های مشابه فیلم، طراحی دکور، لباس و رنگ لباس ها در بسیاری از صحنه های اثر پارسایی به چشم می خورد و حتی تعقیب و گریزها دقیقا شبیه نسخه ی سینمایی است.

تمام این عناصر را که کنار یکدیگر بگذاریم ثمره ی هنری این اثر از حیث معنا و تکنیک نه آنها حائز نمره ی عالی نمی شود بلکه نمره ی اخلاق و وفاداری این هنرمند در عصری که کشور نیازمند روحیه، امید و راهبردهای انسانی و شرافتمندانه هنرمندان است، نمره ای زیر حد قبولی هنرمند ایرانی اسلامی است.

امروز که این تحلیل را می نویسم خوشحال نیستم بلکه اندوهگینم برای فرزندم و برای فرزندان این کشور که پس از گذران روزهای جنگ و تحریم و مقاومت، ریشه های امید و روحیه و انقلاب توسط هنرمند نمایانی تیشه می‌خورد با نام جمهوری‌خواه‌ها.

در آخر باید گفت: تاتر موزیکال بینوایان با سرمایه گذاری و استفاده از بازیگران سوپراستار فرآیند خیر به شر، عدالت به بی عدالت، حقیقت به بطلان، روز به شب، بهشت به جهنم و از خدا به هیچ است.

*-کارگردان تئاتر/مریم شعبانی

ارسال نظر: