زوال امر سیاسی در مواجه با فائزه هاشمی‌ها

بینندگان عزیز! از نمایش سیاسی لذت ببرید

کدخبر: 2305495

منظومه به ظاهر سیاسی که «فائزه هاشمی» در آن مهم قلمداد می شود متکی بر چند عنصرِ اساسی است: «پول»، «نژاد و خون»، «قبیله گرایی»! من این منظومه را «صحنه نمایشی» می دانم که حاضرانِ در آن نه «کنشگرانِ سیاسی» بلکه «بازیگران»ی هستند که در حال «نمایشِ سیاسی» اند و با هر پرده اجرای به ظاهر مهم و موثرِ خود موجباتِ زوالِ بیشترِ «امرِ سیاسی» در کشور را فراهم می آورند.

نسیم آنلاین : سحر دانشور: «فائزه هاشمی» سوژه مستندی به نام «مثل یک زن» می شود، کارگردانِ مستند در توضیح چرایی ساختِ فیلم می گوید: «یکی از مهمترین دغدغه های من ساخت مستند از شخصیت های سیاسی است که در حال حاضر فعالند و تاثیرگذاری دارند و در سرخط خبرها هستند.» او در پی فهمِ زندگیِ فائزه هاشمی است و قصد دارد «کلیدِ فهمِ فائزه» را به مخاطبان خود نیز بدهد. اما سوال اساسی این است که «آیا به واقع- و طبق ادعای کارگردان- فائزه هاشمی شخصیتی سیاسی، اثرگذار و مهم است به گونه ای که هم موضوعِ یک مستند باشد و هم مخاطب ایرانی در پیِ دستیابی به کلیدِ فهم و شناختِ او باشد؟!» در سطحی بالاتر می توان پرسید: «آیا تاریخِ ایرانِ معاصر نیازمند شناختِ افرادی چون فائزه هاشمی است؟! اگر اینگونه است از چه زاویه ای می توان به فائزه هاشمی و امثالِ او نگریست؟!» برای پرداختن به این سوالات بازگویی چند خاطره ضروری است:

«یادگار امام آمد»، «نام سید حسن، نام خانوادگی: خمینی»، «خمینیِ جوان آمد»، «نوه امام آمد»، «یادگار خمینی آمد» این جملات برخی از تیترهای روزنامه های صبحِ روزِ پس از ثبت نامِ «سید حسن خمینی» در انتخابات خبرگان 94 است. می توانید تیترهای بیشتری که سایت ها و خبرگزاری ها پیش از ثبت نام و هنگام گمانه زنیِ حضور سید حسنِ خمینی و همچنین آنها که حین و پس از ثبت نام وی منتشر می کردند را هم تصور کنید. سوال این است: چرا رسانه ها اینگونه پرحرارت و هیجان زده به این موضوع می پرداختند؟! آیا این میزان از حرارت و توجه به علت توانایی خاصِ سید حسن خمینی در عرصه سیاسی بوده است؟! پاسخ در همین چند تیتر نهفته که نه، آشکار است. اکثر این تیترها و تیترهای دیگر-در همان ایام و حتی همیشه و همواره- بر یک چیز تاکید داشتند: «خون»! بله، آنچه توجه رسانه ها و کنشگرانِ به ظاهر سیاسی را به خود به جلب می کرد و می کند، نژادِ سید حسن خمینی و انتصابِ او به امام خمینی است.

درباب بی‌کلمگی بیشتر بخوانید:

استرسِ «فانِ» ما ایرانی‌ها

«توهم عمل‌» یا فعالیت موثر در شبکه‌های اجتماعی

تحلیلی بر وضعیت جامعه در ماجرای حمله سگ‌ها به یک کودک در لواسان

آیا با تکیه بر هم قبیلگی می توان خود را کنشگر سیاسی دانست؟!

پس از انتخاباتِ مجلسِ شورای اسلامیِ 1394، مستندِ « جمهوریت در جمعه بازار » را با موضوع «خرید و فروش رای در انتخابات» ساختیم. مناطق، شهرها، روستاها و محله های زیادی را برای گفتگو با مردم و ضبط و ثبتِ مشاهداتشانِ پشت سر گذاشتیم! یک چیز خروجی تمام آن رفت و آمدها بود: «پول می دادند، رای می خریدند!» همین یک جمله اما مدل های مختلفی داشت. «کدخدا پول گرفته بود و توی ده می گشت و به هر خانواده مقداری پول می داد و رایشان را صاحب می شد.»، «آمد سراغم و گفت 5 میلیون رای خودت و خانواده ات.»، «روز رای گیری، توی محوطه مدرسه هفت، هشت زن ایستاده بودند و سراغ آدمهای مختلف می رفتند، سراغ من هم آمدند، گفتند دانشجویی؟ گفتم آره! گفت کدام دانشگاه؟ به کی می خواهی رای بدهی؟ بچه های خوابگاهتان به کی رای می دهند؟ اگر بتوانی چند نفرشان را بیاوری بابت هر رای 50 هزار تومان می دهم و به خودت هم بیشتر!»، «جلوی درِ خوابگاه اتوبوس اتوبوس بچه ها را سوار می کردند و می بردند سرِ صندوق هایی که هماهنگ بودند، همانجا هم به هرکدام نقدی پول رایشان را می دادند!»، «گفتند پسرت را می بریم سرِکار، شناسنامه های همه مان را بردند، ولی آخرش پسرم را هم سرکار نبردند!»، «خودِ من 40 میلیون دادم به آنهایی که معرفی شده بودند تا پخش کنند!».... این بخشی از حرفهایی بود که شنیدیم و دیدیم! قصه خرید و فروشِ رای، درازدامنه ترین قصه ای است که سالهای سال است در گوشمان زمزمه می شود، در استان هایی که بافتِ عشایری دارند و به تعبیرِ رسانه ها و نخبگان «محرومند!». همین قصه منجر به ورودِ کسانی به مجلس شورای اسلامی می شود که اگر حرفِ زیادی برای گفتن در عرصه سیاست ندارند، در عوض یک چیز دارند: «پول» و این چرکِ کفِ دست گه گاه جای همه چیز را می گیرد.

لیست های انتخاباتی تهران در سال 94 جمعی ترین خاطره همه ماست! اسامی، چهره ها و افرادی که چندان آشنا نبودند، سابقه، توان و نقش آفرینی خاصی هم در عرصه های سیاسی نداشتند، اما دو چیز داشتند: «امکانِ قرار گرفتن در کنار برخی نام آشنایان و هم قبیلگی با ایشان» و «امکانِ همراهیِ رئیس قبیله!». در استانهایی که هنوز امکانِ تنفس در بافتِ عشیره ای و طایفه ای وجود دارد، یکی از مهمترین شیوه ها برای جلب رای تکیه بر «طایفه» و «قبیله» است! در گفتگو با مردم حینِ ساخت مستندِ جمهوریت، عامل قبیله و طایفه یکی از عوامل مهم در تعیین سرنوشت انتخابات بود. سوال اینکه آیا با تکیه بر هم قبیلگی، چه هم قبیلگیِ نژادی و چه هم قبیلگیِ سیاسی می توان خود را کنشگر سیاسی دانست؟!

دچار «بی کلمگی سیاسی» در ایران معاصر شده‌ایم

بازگردیم به سوال اولِ این سطور: «آیا به واقع- و طبق ادعای کارگردان- فائزه هاشمی شخصیتی سیاسی، اثرگذار و مهم است به گونه ای که موضوع یک مستند باشد؟!» قرار گرفتنِ خاطراتِ بالا در کنار یکدیگر، به علاوه خاطراتِ بسیاری که همه ما داریم و نمونه های بسیار زیادِ دیگر، منظومه ای را شکل می دهد که در آن «فائزه هاشمی» برای تبدیل شدن به موضوع یک فیلم، نیاز چندانی به کنشگریِ حقیقیِ سیاسی، اثرگذاریِ واقعی و هوش بالای سیاسی ندارد، او «دخترِ مرحوم هاشمی رفسنجانی» است، شاخصه ای که در افکارِ عمومی بدان شناخته می شود، کمتر کسی او را به عنوان نماینده مجلس و یا کنشگرِ سیاسی می شناسد، شاخصه مهم او «هاشمی» بودن است و اینگونه در منظومه ای قرار می گیرد که حتی برای جنجال بیشتر و مورد توجه قرار گرفته شدنِ برنامه ای چون «رودرو»-که از مخالفانِ فائزه محسوب می شود- نیز در نقشِ اولین میهمان برنامه ظاهر می شود. مجری آن برنامه خوش خیالانه «فائزه» را به چالش می کشد تا به خیالِ خود واقعیتِ میهمان را برای مخاطب آشکار کند، غافل از اینکه خودِ برنامه وارد زمینی شده است که محکوم به شکست است و عملا در ساحتِ «امرِ سیاسی» فاقد معنا بوده و مبتذل است! باید بگویم آن برنامه و دیگر برنامه هایی که به فائزه و امثال او می پردازند وارد گودِ «زوالِ امرِ سیاسی» و «بی کلمگیِ سیاسی» در ایرانِ معاصر شده و می شوند.

منظومه به ظاهر سیاسی که «فائزه هاشمی» در آن مهم قلمداد می شود متکی بر چند عنصرِ اساسی است: «پول»، «نژاد و خون»، «قبیله گرایی»! من این منظومه را «صحنه نمایشی» می دانم که حاضرانِ در آن نه «کنشگرانِ سیاسی» بلکه «بازیگران»ی هستند که در حال «نمایشِ سیاسی» اند و با هر پرده اجرای به ظاهر مهم و موثرِ خود موجباتِ زوالِ بیشترِ «امرِ سیاسی» در کشور را فراهم می آورند. البته صحنه نمایش به تماشاچی هایی نیز نیاز دارد و چه کس بهتر از مردمی که این روزها در حد همان تماشاچی باقی مانده و مشغولِ پرداختن به بازیگرانِ نمایش اند، عده ای مخالف و عده ای نیز موافق! مهم صحنه ای است که برقرار است و همه را به خود مشغول کرده و می کند. دقت به فضای تاکسی ها، آرایشگاه ها و صفحاتِ مجازی بافتِ تماشاچی ها را به خوبی نشان می دهد.

آیا عدالت‌خواهی در «کلمه» محصور شده است؟

در چنین منظومه ای کنشگریِ سیاسیِ تماشاچیان به انتقال پیام های مجازی و افشاگری های مختلف در خصوص رانت ها و بده بستان های پشت پرده بازیگران خلاصه شده و عدالتخواهی نیز در «کلمه» محصور است و کنشی را برنمی انگیزد. «بی کلمگیِ» غالب بر عرصه سیاست را می توان در فراوانیِ کلماتِ سیاسی در سطحِ جامعه، اظهارنظرهای مختلف و نگاههایی جست که جز به صحنه نمایشِ سیاسی و بازیگران، به جای دیگری خیره نیستند. در فراوانی و غلبه کلمات و نمایش سیاسی، این «امرِ سیاسی» است که به محاق رفته است و تولید و انتقالِ فراوانِ کلمات هیچ تاثیر عمیقی بر جامعه نمی گذارد و تنها بر عمقِ «بی کلمگی» می افزاید.

مقایسه چنین صحنه ای با روزهای آغازین انقلاب، دفاع مقدس و امرِ سیاسی در بیان انقلاب و انقلابیون با شما.

در پاسخ به سوال دومِ سطورِ ابتدایی این نوشته نیز باید گفت توجه به فائزه هاشمی، امثالِ او، مثال های پیش گفته و رسانه های کنشگر در صحنه نمایش فعلی ضروری است. آنها در شکل گیری تاریخِ ایرانِ معاصر مهم اند، چه اینکه مثال های بارزی از زوالِ امر سیاسی در کشور و آغازِ عصر «نمایش سیاسی» در دوران انقلاب اسلامی ایشان و فضای موجودند.

ارسال نظر: