«شاه آباس»؛ فرزندکشی در مکتب تبریز

کدخبر: 2309458

حسین نوشیر تلاش می‌کند اسلوب‌های نگارگری را در نمایش خویش به کار گیرد؛ اما نتیجه کار در نهایت تئاتری است تا نگارگرایانه. تئاتر زنده و متحرک است و خطای دید جای چندانی در چیدمان تئاتری ندارد.

- اخبار فرهنگی -

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

نخست مکتب تبریز طبق آنچه در تاریخ نگارگری به ثبت رسیده است، دو مرحله دارد. مرحله نخست، می گوید تبریز اولین مکتب نگارگری ایران است. زمانی که جنید و احمد موسی بر کلیله و دمنه یا شاهنامه دموت نگاره ها می آفریدند. دورانی که رنگ و بوی چینی در تصویرگری ها نمودار می شد تا شاهان ایلخانی مغول را خوشحالی عاید شود.

اما مکتب تبریز با آمدن کمال الدین بهزاد از هرات احیا می شود و از دلش نگارگرانی چون سلطان محمد, میرک نقاش و میر سیدعلی ظهور می کنند. مکتبی که محصول تمایلات فرهنگی و هنری شاه اسماعیل و طهماسب صفوی بود برای برجسته سازی قدرت آن روزهای صفویه. قدرت که می خواست شکوه و غنا را در ساحت نگارگری و کتاب سازی جلوه گر کند. پس عجب نیست پروژه عظیمی چون شاهنامه طهماسبی رقم می خورد. شاهنامه ای که تا به امروز به عنوان بخشی مهمی از تاریخ نگارگری ایران مورد مداقه و بررسی قرار می گیرد و بازگشت چند برگش به ایران، به رویدادی ملی بدل می شود.

کمدی - تراژدی حسین نوشیر: یک اپیلوگ

دوم در تعریف مکتب تبریز تمایل دارم به جای ادعاهایی از خویش به سراغ دو کتاب مرجع نگارگری بروم. کتاب نخست «نقاشی ایران: از دیرباز تا امروز» نوشته روبین پاکباز است. وی در باب مکتب تبریز می نگارد: «نگارگران مکتب جدید تبریز به پیروی از سنت بهزاد علاقه ای وافر به تصویر کردن محیط زندگی و امور روزمره داشتند. آنها می کوشیدند بازنمودی کامل از دنیای پیرامون را در نگاره ای کوچک اندازه بگنجانند و از این رو سراسر صفحه را با پیکره ها، تزئینات، معماری و جزئیات منظره پر می کردند ولی در رویکرد واقع گرایانه به جهان هیچگاه روش طبیعت نگاری را به کار نمی بردند. در نگاره های متعلق به این مکتب نشانی از ترفند های سه بعد نمایی به چشم نمی خورد. سنت فضاسازی مفهومی نیز به قوت خود باقی است. به سخن دیگر فضا همچنان با نشانه های انتزاعی از جهان واقعی تعریف می شود اما اکنون به سبب کثرت روابط و تعدد وقایع ساختار فضای تصویر پیچیده تر شده است. این ساختار متشکل است از: ترازهای متعدد که از پایین به بالا و اطراف امتداد یافته است و غالبا از مرزهای تصویر بیرون رفته اند. تراز ها به سبب جلوه های شکل و رنگ دور یا نزدیک به نظر می رسند. بدین سان فضا هم دوبعدی است و هم عمق دارد. هم یکپارچه است و هم ناپیوسته. هر بخش فضایی مکان وقوع رویدادی خاص و مستقل است امور و وقایع مختلف پیوستگی زمانی و مکانی ندارد؛ اما گویی ناظری آگاه همه چیز را در آن واحد می بیند. این نوع فضاسازی چند ساحتی که بی شک متاثر از بینش عرفانی است اوج کمال و انسجام نظام زیباشناسی نگارگری ایشان را نشان می دهد.»

کتاب دوم اثر مشهور شیلا کن بای با عنوان «نقاشی ایرانی» است. وی در این اثر به اختصار در ذیل مکتب تبریز می نگارد «آثار سلطان محمد و شاهنامه شاه طهماسبی تلفیقی است از رنگ های درخشان، شاد و پرتحرک مکتب نگارگری ترکمانان تبریز و ساختار بسیار پیچیده مکتب نگارگری هرات... میان انسان و طبیعت توازن ایجاد شده است و سلطان محمد بیش از دیگر هم عصرانش می تواند حالت و معانی داستان را در قالب شکل صخره ها، گیاهان و آسمان ها بنماید... در شاهنامه شاه طهماسبی با وجود استفاده بسیار از فضا و فرم صخره ها درخت ها و آسمان اندازه اندام ها را در نگاره ها اندکی بزرگ و در عوض تعدادشان را خلاصه کرده است. اندام ها حالت درونگرایی به خود گرفتند؛ ولی از نظر حالت و بیان کم از نگاره های قبلی وی نیستند.»

سوم حسین نوشیر در دومین پروژه خود، در حوزه ادغام نگارگری ایرانی و نمایش، به سراغ مکتب تبریز رفته است و آن را در دل ماجرا شک شاه عباس صفوی به فرزندش، صفی میرزا مبنی بر تصمیم به قتلش قرار داده است. عباس، مستأصل از وضعیت ذهنی خویش، در هراس است، صفی میرزا او را در خواب غافلگیر کند و جانش را بستاند. او نمی تواند بخوابد و به پیشکار دلقکش پناه می برد. خواجه معتمدش هم مدام او را با مسکرات گیج می کند و بسترش را در کاخ شاهی جابه جا می کند؛ اما سایه صفی میرزا همواره بر شاه سنگینی می کند. در نهایت شاه دستور زندانی کردن فرزند خویش می دهد و او را به قتل می رساند تا از این کابوس خلاص شود.

نوشیر پیشتر نمایش با موضوع شاه اسماعیل و مکتب قزوین تدارک دیده بود که تنها به فجر 36 خلاصه شد و هنوز فرصت اجرا بر صحنه را پیدا نکرده است. با اینکه آن نمایش از منظر تاریخی بر «شاه آباس» تقدم دارد و با توجه به پروژه بودن ماجرا، این گونه به نظر می رسد می بایست در یک سیر تکوینی آثار دیده شوند؛ اما جالب آن است که از منظر تاریخ هنر مکتب تبریز بر مکتب قزوین متقدم است. به عبارتی گویی ما با یک شیطنت تاریخی روبه روییم. در حالی که ریشه مکتب تبریز به اواخر دوره پادشاهی اسماعیل بازمی گردد و ریشه مکتب قزوین به آغاز دوره پادشاهی عباس، به نظر می رسد ما با یک شیطنت تاریخی روبه روییم. شیطنتی که من آن را رویه های دارماتیزه کردن تاریخ به نفع اجرا می نامم.

همواره انتظار بر آن بوده که تاریخ را همان گونه که نگاشته اند به باید به تصویر درآورد؛ اما هیچ گاه به این نکته پاسخ داده نمی شود کدامین تاریخ. مثل این است ما درباره یک واقعه تاریخی با چند تاریخ ثبت شده مواجهیم. در ادامه هنرمند در مواجهه با رویداد هنری، همواره خلع سلاح می شود. او را از هر گونه قضاوت نسبت به رویداد برحذر می دارند. از او می خواهند راوی صرف باشد و دریچه نگاهش را به آن واقعه مسدود کند. در سال های اخیر، در حوزه تئاتر این وضعیت دگرگون شده است. نسل جوان کمی عصیان گر به موضوع نگاه کرده و تاریخ را به نفع چشم انداز و دیدگاه خویش روایت کرده است.

حسین نوشیر نیز تلاش می کند تاریخ را از منظر خویش بنگرد؛ پس نمایش را با مجموعه ای از شخصیت های خیالین و واقعی می سازد و با جریان درام به پیش می برد. با این حال شیوه روایتش آنچنان در قید و بند روایت های جاری تاریخی نیست. آن را در بستر مکتب تبریز قرار می دهد و می خواهد با همان سبک و سیاق هنری، روایتگری مشهود در نگارگری های مکتب تبریز - به خصوص شاهنامه طهماسبی - پیش برد. این ویژگی را می توان در اثر پیشین نوشیر، مکبث جستجو کرد که او قصد داشت بازیگر را به مثابه پیکره بر صحنه تجسم کند. بازیگران جموداتی بودند دست ساز که قرار بود در فُرم حرکتی تعیین شده، بر صفحه محدود صحنه حرکت کنند. حرکت پاها، دست ها، گردن و کرنش های سر همگی دلالت بر ویژگی هایی داشت که شاید می توانستیم در تابلوهای سبک نئوکلاسیسم و الگوهای منریستی بیابیم.

چهارم همان طور که در تعریف مکتب تبریز گفته شد، نگارگران این سنت تمایل به تصویر کشیدن زندگی روزمره را داشتند و دنیای تصویری خود را از پیکره ها و تزئینات پر کنند. با نگاهی به نمایش «شاه آباس» می توان دریافت حداقل در حوزه طراحی صحنه و صحنه پردازی چنین نگرشی در اجرا جاری و ساری نیست. کلیت نمایش به چند پرده آویخته نازک - که در حکم ترازهای بصری عمل می کنند -، فرش هایی که کف صحنه را پوشانده واندکی وسایل رفاهی شاه در قالب ظروف مسی است. در مقابل توجه نوشیر به خلق مفهوم پرسپکتیوی نگارگران تبریز بوده است. استفاده از پرده ها به شکل موازی و تقسیم صحنه به چند لایه، دقیقاً چیزی است که می توان در نگاره های تبریز جستجو کرد.

به واسطه لایه بندی صحنه و چیدمان پیکره ها در این لایه ها به نوعی پرسپکتیو و سه بعدنمایی از بین می رود و همین مسئله قرار است در «شاه آباس» هم تداعی شود. کافی است به چیدمان ها دقت کنیم. حذف عناصر صحنه نیز به نظر برای همین است. دکور می تواند پرسپکتیو خلق کند و خطوط فرضی بر صحنه بیاراید. پس حذفشان به تخت شدن نمایش کمک می کند، هر چند تئاتر به سبب حقیقت روی صحنه اش چندان چشم را درگیر و دار خطاهای بصری نمی کند. پس صرفاً میزانسن ها ادای دینی به مکتب تبریز می شود و نوشیر به سوی گان بعدی می رود، یعنی دور شدن از روش طبیعت نگارانه ای که از در تئاتر محبوب است. روشی که همه چیز بسان همان مدلول های بیرونی است. راه رفتن ها و حرف زدن ها قرار است با اصل خویش برابری کند و در «شاه آباس» چنین نیست. طبیعت به نفع اغراق فیزیکی کنار نهاده می شود.

شیلا کن بای درباب اندام ها در مکتب تبریز نوشته است «اندام ها حالت درونگرایی به خود گرفتند». چندان نمی توان گفت منظورش از این درون گرایی چیست؛ اما با نگاهی به نگاره ها و پیکره ها می شود دریافت که نگاه نگارگران به برجسته کردن شکل فیزیکی شخصیت های خلق شده است. دست ها برخاسته و از بدن جدا شده هستند. گویی نگارگران می خواهند به پیکره های جامدشان حرکت دهند. این شکل دست و پاها به نوعی در تصویرسازی نوشیر نیز ورود می کند. افراد برای حرکت هایشان یک وجه فیزیکی می آفرینند. می توان هر شخصیت را با شکل و فُرم دست و پایش مجزا کرد. همانند آنچه در نگارگری مکتب تبریز رخ داده است. این تمایز موجب می شود ما شخصیت ها را از فُرم فیزیکیشان بازشناسیم. هر چند در نگارگری چهره ها قابل تمییز نیستند و موقعیت پیکره در تصویر و فُرم بدنیش تمایزگر است. پس کمی این مسئله در نمایش به فاکتوری نه چندان کارآمد بدل می شود. همه چیز به یک تصویرسازی تبدیل می شود که بیش از نگارگرانه بودن، تئاتریکالیته است.

باز به مکبث بازگردیم. آنجا هم نوشیر قصد داشت بدن را برجسته کند و روایت را با فیزیک مخدوش کند. او می خواست عوامل بصری را بیش از ماجرای مکبث - به عنوان داستان آشنا و تکراری- بر طرح داستانی چیره کند. در آنجا شخصیت پردازی هم چندان محلی از اعراب نداشت و شخصیت ها مدام در هم ادغام می شدند و بازیگری ایفاگر یک نقش ثابت نمی بود. در اینجا چنین نیست؛ چون با تاریخ روبه روییم و داستانی نه چندان تکراری؛ اما هنوز روایت گری در وهله دوم قرار می گیرد. فُرم رجحان می یابد و تصویرسازی بصری، بدون اتکا به دکور هدف می شود. پس اگر نگارگری هم ملاک نبود، نوشیر بدن را برای این تصویرسازی هزینه می کرد. به نوعی مکتب تبریز یک بهانه است. اگرچه فُرم فیزیکی وارد اثر می شود؛ اما باز تئاتر باقی می ماند.

منبع: تسنیم

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

ارسال نظر: