مروری بر فیلم غلامرضا تختی، آخرین ساخته بهرام توکلی

«تختی» کشی با «تختی»

کدخبر: 2323638

فیلم، از نظر شخصیت پردازی، چندان موفق نبوده است. هر چند که فیلم از نوع زندگی نامه است اما تلاش نویسنده و کارگردان در شخصیت پردازی از یک قهرمان ملی تنها به خرده اطلاعات روزنامه ها تکیه می کند و مردی سرد، دورن گرا و تنها را به تصویر می کشد که فقط به دیگران کمک می کند و از خانواده خود غافل است.

نسیم آنلاین ؛ اعظم علی اصفهانی : غلامرضا تختی، فیلمی در ژانر زندگی نامه و ورزشی، آخرین ساخته بهرام توکلی است که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر در ۱۰ رشته کاندید دریافت سیمرغ بلورین شد و از این میان توانست در دو بخش بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه سیمرغ بلورین را از آن خود کند .

داستان فیلم، روایت فراز و فرودهای زندگی غلامرضا تختی کشتی گیر، قهرمان و پهلوان ایرانی است که در ابتدا با سکانسی تماشایی از وصیت نامه وی آغاز می شود. تختی که برای ثبت وصیت نامه اش به دفترخانه ای رفته است بعد از رسمی کردن آن به هتل آتلانتیک بر می گردد و همه داستان فیلم از همین هتل و اتاق شماره 23 شروع می شود. جایی که تختی با هم زدن قرص در لیوان آب برای خودکشی تماشاگران را به چاله آب سیاه در محله خانی آباد جنوب تهران می برد.

فیلم به خوبی وضعیت زندگی خانوادگی، فقر، بی خانمانی و ناامیدی بچه های جنوب تهران را در خانه تختی به تصویر می کشد. به سرعت وارد دوران نوجوانی و قهرمانی غلامرضا می شود. کودکی که از، نه شنیدن مربیان ناامید نمی شود، مبارزه می کند و در پستی ها، پلشتی ها، محرومیت ها و رنج های جنوب شهر رشد می کند و خلق و خوی پهلوانی را به جامعه ترزیق می نماید و در ناامیدترین دوران تاریخ معاصر ایران می شود امید یک ملت.

توکلی در غلامرضا تختی، قهرمانی را به تصویر می کشد که بغض ها، حسادت ها و کینه های دوستان نزدیکش و حکومت او را منزوی می کند و تا مرگ می برد. تختی تنهاست. تختی از همان سکانس ابتدایی فیلم تنهاست...

از نظر ساختاری در ابتدا، فیلم از عنوان(غلامرضا تختی) قابل قبولی برخوردار است و بین محتوای اصلی و عنوان هماهنگی وجود دارد و اصرار کارگردان به بی طرفی در قضاوت از تختی را بیشتر نمایان می کند.

توکلی مانند دیگر آثارش، در این فیلم نیز به‌خوبی از عناصر بصری و فضاسازی بهره گرفته است. تصویربرداری سیاه و سفید و به خصوص و لانگ شات ها و گلوزآپ های زیبا و به موقع از تختی و استفاده از تکنیک دوربین روی شانه در نمایش مسابقات، در کنار آن استفاده از فیلم های مستند و آرشیوی در تدوین به خصوص در جریان مسابقات و استقبال مردم از بازگشت تیم المپیک کشور و همچنین در مراسم تشییع جنازه تختی، به خوبی مخاطب را مجذوب فضای فیلم می کند و او را به دهه سی و چهل می برد.

حسن سلیقه کارگردان در انتخاب قاب، نورپردازی ها و موسیقی هماهنگ با تصویر و همچنین صحنه پردازی و طراحی لباس بی نظیر بر جذابیت های بصری آن برای مخاطبان افزوده است. گویی این فیلم نمایشگاهی از عکاس های ورزشی، اجتماعی و چهره(پورتره) است و از همان سکانس آغازین تصاویر مانند شات های یک عکاس حرفه ای کنار هم قرار می گیرد و صحنه هایی بی نظیر را خلق می کنند.

در کنار آن در وجه ورزشی فیلم، کارگردان به خوبی توانسته است حال و هوای ورزشی و قهرمانی به فیلم ببخشد و شور و هیجان دیدن مسابقات المپیک ملبورن را برای مخاطب تداعی کند.

توکلی در این فیلم تلاش کرده است بازیگرانی را انتخاب کند که شباهت زیادی به تختی داشته باشند و از این نظر موفق بوده است، اما بازی ها چندان قوی نیستند و تختی در هیبت یک مرد سرد و بی روح به نمایش در آمده است. حتی لبخند معروف تختی نیز به دل نمی نشیند و مخاطب نمی تواند به عنوان یک قهرمان با او ارتباط برقرار کند.

به نظر می رسد فیلم، از نظر شخصیت پردازی، چندان موفق نبوده است. هر چند که فیلم از نوع زندگی نامه است اما تلاش نویسنده و کارگردان در شخصیت پردازی از یک قهرمان ملی تنها به خرده اطلاعات روزنامه ها تکیه می کند و مردی سرد، دورن گرا و تنها را به تصویر می کشد که فقط به دیگران کمک می کند و از خانواده خود غافل است. شاید همین نوع برداشت کارگردان از شخصیت تختی است که حس ناشناخته بودن تختی را بیشتر برای مخاطب تداعی می کند. گویی ورود به این شخصیت و شناخت او غیر ممکن است چراکه تختی در این فیلم خیلی حرف نمی زند گرم نمی گیرد منزوی، گوشه گیر و تنهاست.

با همه اینها، توکلی از نظر ساختاری موفق عملکرده است و فیلمی تحسین برانگیز خلق کرده است.

از نظر محتوایی کارگردان، هوشمندانه در سرتاسر فیلم بار محتوایی قصه را بر دوش راوی که یک خبرنگار است می گذارد و محتوایی ژورنالیستی از لا به لای اخبار و تیترهای روزنامه درباره غلامرضا ارائه می دهد. گویی این اثر روایتی از عکس ها و تیترهای روزنامه هاست. برای مثال ملاقات تختی با آیت الله طالقانی که از قاب یک عکس بیان می شود.

به نظر می رسد توکلی حساب شده از بین اطلاعات و اخبار دست به گزینش می زند و روایت خود را از تختی بیان می کند. ورزشکاری که برای اولین قهرمانی می ترسد و ورزشگاه را ترک می کند و با اصرار مربی کشتی می گیرد و قهرمان می شود. تختی ای که برای کمک به زلزله زدگان بویین زهرا وارد گود می شود. از حکومت متنفر است، نماز می خواند، مشروب نمی خورد، به دختر همسایه که دل به او دارد حتی نگاه نمی کند، دستگیر محرومین است، با زنی غیرمذهبی ازدواج می کند و در نهایت خودکشی می کند.

در حقیقت، توکلی از نظر محتوایی در این فیلم ژورنالیستی سه بعد از زندگی تختی را به نمایش گذاشته است. تختی و کشتی (دوران کودکی، نوجوانی و جوانی)، تختی و خانواده، تختی و جامعه.

بعد اول یعنی تختی و کشتی در سراسر داستان جاری و ساری است. از همان سکانس آغازین فیلم دعوا بر سر کشتی و برنده شدن است. تختی مبارزه می کند، می جنگد، زمین می خورد، بلند می شود. آنقدر بلند می شود که دیگران تحمل او را ندارند و حتی نزدیک ترین دوستانش به او خیانت می کنند و از یک جایی به بعد این کشتی است که تختی را زمین می زند.

در بعد دوم یعنی تختی و خانواده، در کودکی با یک خانواده ای مواجیهم که در فقر و فلاکت به سر می برند. پدر که بیکار شده است و از هم محلی ها پول دستی می گیرد و انگشت نماست. در جوانی، تختی که برای کار به مسجدسلیمان رفته است بنا به درخواست مادرش تقاضای مرخصی می کند و با آن موافقت نمی شود، اما تختی اطلاعات امر مادر را ترجیح داده، استعفا می دهد و به تهران بر می گردد و در باشگاه پولاد تبدیل به قهرمان ملی می شود و نه ناجی خانواده. در نهایت در زندگی زناشویی با همسری مقروض و ناتوان مواجهیم و پدری که هیچگاه در فیلم ارتباطش را با همسر و فرزندش نمی بینیم. در واقع، کشتی برای خانواده تختی ره آوردی ندارد و حتی خانواده به خاطر تختی به دردسر افتاده اند و هر روز پاپوشی برایشان درست می شود.

در بعد سوم، تختی و جامعه، با قهرمانی را می بینیم که در ابتدا و در کودکی مضحکه همسالان است، در نوجوانی مضحکه مربیان آنجا که مربی(سیاوش طهمورث) به دیگران می گوید:«به این نگاه کنید، می خواهید موفق شوید هر کاری که این می کند، نکنید.» اما در جوانی کسی را می بینیم که محبوب دلهاست. مردم دوست است و هوای آنها را دارد، یک فعال سیاسی است، به جریان قدرت وصل نمی شود و همین امر است که او را منزوی می کند و تا پای مرگ می برد. در این بعد تختی یک مرام است، مرامی برای قهرمانان و کسانی که به عنوان رهبران فکری نمادین در جامعه ایفای نقش می کنند که در این فیلم ذبح شد.

فیلم قهرمانی را به تصویر می کشد که از همان کودکی تنهاست، دوستی ندارد، نه تنها در زندگی خانوادگی با هیچ یک از اعضای خانواده ارتباطی ندارد بلکه در جامعه نیز جز یک نفر که در گلفروشی اش شریک است با کسی رفاقت ندارد.

توکلی در این فیلم تلاش کرده است که به خط قرمزهای تختی وارد نشود، مثلاً زندگی زناشویی، نحوه ازدواج و ... را به تصویر نکشد و اطلاعات مبهم را از از زبان روزنامه ها بگوید و حتی در زاویه دوربین و فاصله گذاری آن با قهرمان داستان هنرمندانه اقدام می کند و آنجا که اطلاعات مبهم هست دوربین با تختی فاصله دارد و برعکس.

با همه اینها، درباره یک موضوع اصرار دارد و آن هم خودکشی قهرمان داستان است که در سکانس ابتدایی و پایانی آن را نشان داده است و یکی از نقاط قوت فیلم از نظر ساختاری همین ارجاع سکانس پایانی به سکانس آغازی آن است و از یک جایی به بعد آنچه روایت می شود قهرمان کشی است. به نظر می رسد توکلی با به تصویر کشیدن خودکشی تختی در تلاش است تا کلیشه های ذهنی رایج مخاطب را از او بشکند و پاره اطلاعات روزنامه ای را در کنار هم می گذارد تا یک تختی با زبان خبر بگوید. آنقدر درباره خودکشی تختی مطمئن است که حتی دوربین با او در صحنه خود کشی نزدیک ترین فاصله را دارد.

در مجموع می توان گفت، بهرام توکلی در غلامرضا تختی، از نظر ساختاری، فیلمی بدیع و نو در سینمای ایران و در ژانر زندگی نامه و آن هم از نوع ورزشی اش خلق کرده است و از این بعد کاملاً موفق است. اما از نظر محتوایی چندان موفق نیست و در این فیلم قهرمانی را به تصویر می کشد که رمز و رازهایی دارد و به خاطر همین رمز و رازهاست که نمی شود به او نزدیک شد. او برای مردم قهرمان است اما به خودش که می رسد در حد یک فرد معمولی توانایی ندارد. قهرمانی که از پس خودش هم برنمی آید، خودکشی می کند و می میرد.

ارسال نظر: