چگونه راست‌گرایی در قاره سبز گسترش یافت؟

کدخبر: 2329891

در سال‌های اخیر، جهان غرب شاهد ظهور و بروز جریان‌های راست‌گرای افراطی بوده‌ است. این امر البته با برگزیت (رأی مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا) کلید خورد و با ظهور دونالد ترامپ به اوج خود رسید و طبعاً تمام عرصه سیاست بین‌الملل را دچار تلاطمی بی‌سابقه کرد. بنابراین برای کسانی که علاقه‌مند به حوزه سیاست خارجی هستند، واجب است شناختی هر چند مختصر از پدیده راست افراطی پیدا کنند.

شناخت پایگاه مردمی و رویکرد اقتصادی جریان‌های سیاسی و ریشه‌های بروز آن، از ارکان فهم سیاست امروز جهان است. قبل از بررسی و پرداختن به ریشه‌های بروز جریان راست افراطی به‌طور مختصر پهنه گسترش راست افراطی را مرور می‌کنیم. نباید فراموش کرد که گرچه تمرکز اصلی رسانه‌های جهان، بروز راست افراطی در غرب اروپا، مانند ظهور نایجل فاراژ با حزب استقلال بریتانیا (یوکیپ UKIP) یا قدرت گرفتن فرانس ناسیونال (حزب ملی فرانسه) به رهبری مارین لوپن است. اما به نظر می‌رسد بهتر است به قدرت رسیدن راست افراطی در اروپا را از شرق به غرب بررسی کنیم، چون کشورهای شرق اروپا چندین سال قبل از کشورهای غرب اروپا در دام احزاب و رویکرد راست‌گرای افراطی افتاده‌اند. مرکز این نوع افراط‌گرایی را می‌توان در کشورهایی از قبیل لهستان، مجارستان، چک و اتریش یافت.

گستره راست‌گرایی افراطی در شرق اروپا

پرداختن به شرق و مرکز اروپا از این حیث مهم است که آنچه در بسیاری از موارد، آدمی در لایه‌های زیرین فرهنگی در غرب می‌بیند، در مرکز و شرق اروپا برایش به‌وضوح قابل رؤیت است. کشورهای مرکز و شرق اروپا گرچه از منافع اقتصادی عضویت در اتحادیه اروپا سود فراوان برده‌اند و می‌برند، اما مهم‌ترین مخالفان سیاست‌های اتحادیه اروپا نیز به حساب می‌آیند. یکی از شاخص‌ترین مخالفان اتحادیه اروپا، ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان است که در عین اینکه کاملاً از کمک‌های اتحادیه اروپا سود می‌برد، به همان شدت هم مخالف سیاست‌های آن است. برای مثال در سال‌های اخیر، اسامی‌ای برای میادین شهر انتخاب شده است که متعلق به دوره مابین جنگ جهانی اول و دوم بوده‌اند. اسم‌هایی که جامعه یهودیان مجارستان که از قضا گروهی بسیار پرنفوذ هستند را به‌شدت ترسانده است.

ویکتور اوربان علناً وارد جنگ با سمن‌های بین‌المللی شده است و عکس جورج سوروس به‌عنوان یک یهودی لیبرال که در حال برنامه‌ریزی برای تخریب و مبارزه با اروپای مسیحی است، برای مدت‌ها سطح شهر را پوشانده بود. حتی دنباله این دعوا به عرصه زورآزمایی مردم عمدتاً لیبرال مسلک بوداپست با نخست‌وزیر کشید. زیرا دولت به بهانه‌های مختلف اما به‌دلیل اینکه این مرکز آموزشی از حمایت همه‌جانبه سوروس برخوردار بود، اقدام به تعطیلی دانشگاه CEU یکی از معتبرترین مراکز آموزشی مرکز اروپا کرد.

البته داستان به اینجا هم ختم نمی‌شود و نخست‌وزیر مثل همیشه از حربه ترساندن مردم از مهاجران مسلمان استفاده و تأکید بر مسیحی بودن اروپا کرد و با این ترفند در انتخابات به‌راحتی رقبای خویش را کنار زده و برای چندمین بار بر کرسی نخست‌وزیری تکیه کرد. کافی است فقط بخشی از نطق‌های انتخاباتی اوربان ترجمه شود تا مخاطب بوی فاشیسم نهفته در آن را کاملاً استشمام کند. بروز این رویکرد را به‌وضوح در نحوه برخورد مجارستان با پناهندگان سوری در چند سال پیش می‌توان دید. صحنه‌هایی که برای همیشه لکه ننگی بر دامان این کشور از خود در تاریخ برجای خواهد گذاشت.

رفتار سبعانه دولت اوربان و دیگر کشورهای اروپایی را نباید صرفاً به دولت فروکاست. این دولت‌ها به هر روی، برآمده از انتخاب مردم هستند. مردمی که در فضای فرهنگی کاملاً ضدمهاجر و گاهی ضد یهودی زیست کرده‌اند. هنوز یادبود یهودیانی که در جنگ جهانی دوم به دانوب پرتاب شده بودند -کفش‌های آهنینی که روبه‌روی پارلمان در کنار رود دانوب نصب شده و برداشته نشده است- که مردم نه‌تنها حزب اوربان را برای چندمین بار انتخاب کردند، بلکه سومین حزب منتخبی که به پارلمان راه پیدا کرد (حزب یوبیک) حزبی تماماً فاشیستی (ضد یهودی و ضد مسلمان) را که خواستار صدور کارت‌های هویت مجزایی برای یهودیان است، انتخاب کردند، دقیقاً یادآور همان روندی که نازی‌ها در پیش گرفتند.

کمی بالاتر در لهستان تمرکز بر عقاید مسیحی است. حزبی بر سرکار است که در پی تغییر قوانین لیبرال مطابق با اتحادیه اروپاست و چه چیزی بحث‌برانگیزتر از سقط‌جنین در یک جامعه مسیحی کاتولیک؟ در واقع حتی می‌توان گفت برای مسیحیان کاتولیک اروپایی هیچ چیزی حتی ازدواج هم‌جنسگرایان، به اندازه سقط جنین قبیح و مسئله‌ساز نیست. مسئله زنان به یکی از مهم‌ترین محورهای اختلاف در لهستان تبدیل شده است. این مسئله به اشکال مختلفی در ساخت سیاست لهستان بروز و ظهور پیدا کرد تا جایی که نماینده یکی از احزاب تندروی لهستان در پارلمان اروپا به‌صراحت اعلام کرد که زنان از مردان توانایی‌های بدنی و ذهنی کمتری دارند و بنابراین برخورداری کمتر آنها از امکانات مادی به نسبت مردان به‌هیچ‌عنوان خلاف عدالت نیست. صرف‌نظر از محتوای این ادعا، نفس بیان چنین نظری در پارلمان اتحادیه اروپا کم‌سابقه بلکه بی‌سابقه بوده است. کمی آن طرف‌تر، حزب دست راستی محافظه‌کار اتریش در ائتلافی با حزب نئونازی (تا قبل از رسوایی سیاسی‌ای که برایش پیش آمد) برای مدت قابل توجهی برتخت قدرت تکیه زد و مجلس اتریش در اقدامی کاملاً اسلام‌ستیزانه استفاده از روسری را در مراکز دبستان و دبیرستان منع کرد.

بررسی جریان‌های راستگرای افراطی در اروپای غربی راست‌گرایی افراطی در آلمان

اما رشد افراط‌گرایی در هیچ کشوری به اندازه آلمان تأمل‌برانگیز و نگران کننده نیست. کشوری که یکی از زشت‌ترین و کریه‌ترین چهره‌های انسان معاصر را در جنگ جهانی دوم به تصویر کشید. از این رو، راه یافتن AFD (حزب آلترناتیو برای آلمان) یکی از افراطی‌ترین احزاب آلمانی به بودنستاگ (مجلس آلمان) و کسب صندلی‌های متعدد در مجلس، زنگ خطری جدی برای کل قاره سبز بود.( در مستندی که سال پیش کانال ۴ بریتانیا پخش کرد، به‌خوبی نشان داده شده است که گروه‌های زیرزمینی فاشیست بعد از پیروزی آ اف د کاملاً جرئتی تازه یافته و در سطح شهر تظاهرات و راهپیمایی برگزار می‌کنند). شعار اصلی همه گروه‌های ضد مهاجر، علیه مهاجرت و مهاجران است. مخصوصاً بعد از اینکه آنگلا مرکل صدراعظم آلمان دست به پذیرش تعدادی از پناهنده‌های عمدتاً سوری زد. فضای آلمان نسبت به چند سال اخیر کاملاً به سمت راست متمایل شده است و حتی احزاب میانه‌رو نیز برای جلب رأی، گاهی سخنانی نژادپرستانه بیان می‌کنند. چند سال قبل، وزیر کشور آلمان صراحتاً اعلام کرد که اسلام جایگاهی در آلمان ندارد. سابقاً گفتن چنین کلمات اسلام‌هراسانه‌ای در فضای عمومی غیر قابل تصور بود، اما اکنون به‌راحتی این سخنان گفته می‌شوند. در واقع راست افراطی، اسلام‌ستیزی را کاملاً در فضای سیاسی اروپا و آمریکا عادی‌سازی کرده است.

ترس از ظهور راست افراطی در آلمان علت مهم دیگری نیز دارد. آلمان موفق‌ترین اقتصاد اروپا و قدرتمندترین کشور این قاره است. می‌توان گفت که با توجه به ثبات اقتصادی- سیاسی آلمان، آنگلا مرکل نه تنها رئیس حزب دموکرات مسیحی آلمان یا صدراعظم آلمان بود، بلکه ریاست و رهبری اتحادیه اروپا را نیز بر عهده داشت. بنابراین راست افراطی در جایی رشد کرده است که نماد موفقیت اقتصادی و ثبات سیاسی اروپاست و البته روز به روز در میان مردم موفقیت و پایگاه بیشتری کسب می‌کند. از طرفی اگر رادیکال‌ها یا بدتر از آن، فاشیست‌ها بر سریر قدرت تکیه بزنند، دیگر تبعات به دست افتادن سکانداری یک کشور متوسط یا کوچک اروپایی را ندارد -که تأثیری در سیاستگذاری اتحادیه اروپا نداشته باشد یا با وام‌های تشویقی یا کمک‌های غیر مالی بتوان به آن رشوه داد یا از ابزارهای سیاسی برای تهدید کردنش استفاده کرد - بلکه راست افراطی در آلمان می‌تواند برای همیشه رویای وحدت اروپا را به کابوس ناامنی و درگیری تبدیل کند.

خبرگزاری ایرنا

ارسال نظر: