کولی گرفتن رسانه از استعداد

چرا «عصرِ جدید»، عرصه جدی شدنِ استعدادها نیست؟

کدخبر: 2331699

مهم ترین مدعای برنامه دو نکته بود. عصرِ جدید برنامه ای برای استعدادیابی و معرفی استعدادهاست. عصر جدید قابی برای نمایشِ مردمِ معمولی است و مردم معمولی می توانند ماندگار شوند. آیا می توان عصرِ جدید را بستری برای تحقق این دو ادعا دانست؟!

نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور: فینالِ عصرِ جدید، نه تنها شبکه سه رسانه ملی، بلکه فضای جامعه، شبکه های مجازی و رسانه های مکتوب و برخط را نیز به تسخیرِ خود درآورد. ذوق زدگی از حجمِ پیامک ها و شرکتِ گسترده مردم در رای گیریِ برنامه، تحسین و تشویقِ مدیران رسانه و شبکه سه، تحقیر، تخفیف و مقایسه برنامه با برنامه های دیگری چون نود، ذوق و شوقِ فراوان از نمایشِ استعدادهای مردم بر پرده، خوشحالی از شکل گیریِ بستری برای ظهورِ استعدادهای جدید با محوریتِ مردمِ معمولی برخی از پررنگ ترین محورهای پرداختن به این برنامه در هفته گذشته توسطِ کنگشرانِ رسانه ای در قالب های مختلف بود. همه این محورها و فضای شکل گرفته به معنایِ دیده شدنِ برنامه است و واکنش ها در هفته گذشته نیز یکی از نشانی های این اتفاق است. اما سوالِ اساسیِ این سطور به دو تحلیلِ مهم در خصوص این برنامه باز میگردد، دو تحلیلی که مهم ترین مدعای برنامه نیز بوده و هست. 1- عصرِ جدید برنامه ای برای استعدادیابی و معرفی استعدادهاست. 2- عصر جدید قابی برای نمایشِ مردمِ معمولی است و مردم معمولی می توانند ماندگار شوند. آیا می توان عصرِ جدید را بستری برای تحقق این دو ادعا دانست؟!

چرخه فاسدِ پولسازی، علیه استعدادهای واقعی

بعد از خواننده شدنِ پزشکی که کارشناسِ پزشکیِ یکی از برنامه های شبکه سه بود-در یک قسمت از خندوانه به عنوان چهره ای....! هرچه فکر می کنم می بینم آن پزشکِ محترم هیچ ویژگی خاصی برای حضور نداشت، اما در آن برنامه حاضر شد و طرفِ گفتگوی جوان قرار گرفت- کلیپی در فضای مجازی منتشر شد که از حلقه های خاص و پولهای مشکوک در عرصه موسیقی می گفت. در بخشی از آن کلیپِ کوتاه مدیرِ یکی از شرکت های تولیدِ موسیقی خطاب به عده ای قریب به این مضمون را می گفت: «هنر و اینطور مسائل را بگذارید کنار! من خواننده ای را می خواهم که پولساز باشد!» وقتی در کنار آن اشاره که حاویِ دنیایی نکته است، به فضایِ دانشگاه و آموزشِ پولی، فیلم، تئاتر، موسیقی، کتاب، ادبیات، شعر و هنرِ پولی و البته رسانه پولی، می اندیشم، به گمانم کمی ساده اندیشانه است که نمایشِ استعدادِ چند چهره در برنامه ای را راهی مهم برای شکوفایی توانایی های افراد بدانیم. می خواهم بگویم، ما با مسئله ای به نام «ناشناخته ماندن» و یا «دیده نشدنِ استعدادها» مواجه نیستیم که با نمایشِ آنها بر صفحه تلویزیون یا هرجایِ دیگری، گمان کنیم موضوع حل شده و یا می شود؛ مسئله امروزِ جامعه ما حلقه های بسته ای است که توسط عده ای خاص اداره می شوند و در مقابل به رویِ عده ای خاص بازند و شرطِ اساسیشان نیز «پول و پولسازی» است. هر چند شناخت استعدادها مهم است، اما آیا در شرایط فعلی همه مشکل به ناشناخته ماندن توانایی ها بازمی گردد؟ بی عدالتی های موجود در خصوص شکوفایی مردم، ریشه در ناشناخته ماندن و دیده نشدن توانایی های آنها دارد؟ همه ما استعدادهای زیادی را اطرافِ خود می بینیم و می شناسیم، اما آیا آن استعدادها قادرند پولی را به چرخه ای که نه در پی استعداد و شکوفایی، بلکه در پی منافع بیشتر است تزریق کنند؟ برنامه عصر جدید و یا برنامه هایی از این دست، در چرخه ای سالم و دغدغه مند، می توانند در زمینه کشف و شکوفایی استعدادِ مردم موثر باشند، نه در فضایی که در بست در خدمتِ حلقه ها و خواص است.

راستی، یک سوال: آن پسربچه ای که چند وقتِ پیش توپش را با شوتی حرفه ای به سمت پنجره ای کوچک روانه کرد، امروز کجاست؟ همانکه مدتی در برنامه های فوتبالی دیده شد و بعد هم در افق محو.... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

رسانه بر دوشِ استعداد و مردم

در ادامه یادداشت می خواهم، ادعای مهمِ برنامه، یعنی «استعدادیابیِ مردمِ معمولی» را بپذیرم. برای بررسی این ادعا ابتدا باید سه مفهوم و نسبتی که میان آنها برقرار است را به درستی فهم کنیم: «برنامه عصرِ جدید»، «استعداد و استعدادیابی»، «مردمِ معمولی».

«عصرِ جدید» برنامه ای رسانه ای است که اگر رسانه و در معنای اخصِ آن تلویزیون وجود نداشت، هیچ گاه متولد نمی شد. هر برنامه رسانه ای نیز برای ادامه حیات خود باید واجد میزانی از جذابیت باشد، رسانه بدون جذابیت، رسانه مرده است. از این روی حتی برنامه ای که به سراغِ استعدادهای مردمی می رود، ناچار است برای حفظِ حیاتِ خود، از میان استعدادهای مختلفِ افراد، به انتخابِ توانایی هایی بپردازد که واجدِ مهم ترین نیازش باشند، واجدِ عنصرِ جذابیت.

جذابیت مدنظر در «جذابیتِ مقطعی» خلاصه می شود، یعنی ممکن است آثار و نتایجِ استعدادی در درازمدت دیده شود و در عین حال جذاب هم باشد، اما این استعداد جایی بر پرده برنامه و رسانه ندارد؛ چون نمی تواند بارِ جذابیت را به دوش بکشد. استعدادِ مدنظر چنین برنامه هایی باید بتواند بر صحنه نمایش، در کوتاه ترین زمان ممکن، جذابیت را به مخاطب عرضه کند، جذابیتِ لحظه ای، جذابیتی نمایشی! از اینجا به بعد و با چنین پیش شرطی، انتخابِ استعدادها محدود می شود، در نتیجه آن، انتخابِ مردمِ معمولیِ دارای استعدادهای مختلف نیز محدود می شود. تنها افرادی می توانند در رسانه حاضر شوند که توانشان مبتنی بر شرایطِ حیاتِ برنامه باشد.

استعدادِ آنها مهم نیست، حتی علی رغمِ ادعاها، خودِ آنها هم مهم نیستند، بلکه مهم ترین مسئله جذابیت، حیات و دیده شدنِ برنامه است. در حقیقت برنامه و رسانه بر دوشِ استعداد و مردم سوار می شود؛ حال آنکه اگر برنامه به واقع در پی استعداد و مردم است باید در پی ایجادِ شرایطی باشد که مردمِ معمولی و استعدادشان بر دوشِ رسانه سوار شود. در این شرایط حضورِ مردم تا جایی ممکن است که قالب های برنامه ایجاب می کند، آنها در خدمتِ حیاتِ برنامه اند و بازیگرانی هستند که به زنده ماندنِ یک برنامه کمک می کنند، ابزارهایی برای جذابیتِ بیشتر. باید گفت رسانه و برنامه در حالِ گزینش استعدادها به نفعِ خود است، این مقوله در نوعِ استعدادهایی که بر صحنه می آیند نیز مشهود است، «استعدادهای نمایشی»! اگر برنامه به واقع دغدغه مردم و استعدادشان را دارد، چرا تنها استعدادهای نمایشی؟ چرا دیگر استعدادها دعوت نمی شوند؟!

نکته دیگر حضور مردم در رای گیری برای استعدادهاست، چرا استعدادها به رای گذاشته می شوند؟ چرا استعدادها به مسابقه با یکدیگر(آن هم در بستری نامتعادل) دعوت می شوند؟ مگر می توان به مقایسه استعدادها با یکدیگر پرداخت؟! آیا این نکته نیز پرده ای دیگر برای جذابیت و حفظِ حیاتِ برنامه نیست؟

می توان از منظری دیگر به آینده این استعدادها نیز پرداخت، واقعیت این است که در چرخه ای معیوب که همه چیز مبتنی بر پولسازی و جذابیت است، مردم و استعدادهایشان گزینش شده تا در این دو چرخه به کار بیایند، آنها در ادامه قلب می شوند و ما دیگر با فردی که از میانِ مردم برخاسته و از آنان است مواجه نیستیم، بلکه اگر او فراموش هم نشود(که می شود، و در بند بعد به آن پرداخته ام)؛ در ذاتِ رسانه هضم شده، قلب میشود و به عنصری رسانه ای و به دور از مردم معمولی بدل می شود. در حالتِ دیگر در چرخه معیوبِ منفعت، به عنصری پولساز بدل می شود. مبتنی بر چنین فضایی معتقد نیستم با برنامه ای برای استعدادیابی مواجهیم، بلکه با قالبی جدید از برنامه سازیِ رسانه ای طرفیم، همانطور که پیش از این نیز در ادوار مختلف شاهد ظهور برنامه های جدید در تلویزیون و دیگر رسانه ها بودیم. برنامه هایی مثل مسابقه هفته که از قضا آن هم با محوریتِ مردمِ معمولی بود و متفاوت با دیگر برنامه های زمانِ خودش.

سوالی دیگر در پایانِ این بند: کسی از برندگانِ مسابقه هفته مرحوم نوذری خبر دارد؟ آیا آنها غولهای اطلاعاتِ عمومی در سالهای دورِ فاقدِ اینترنت و اپلیکیشن ها و سیطره رسانه های عجیب و غریب نبودند؟ آیا توانِ آنها در پاسخگویی به آن همه سوال در رقابت با دیگر افراد، توانی تحسین برانگیز و استعدادی خاص نبود؟ آیا آنها نیز همین مردم معمولی با شکل و شمایلی شبیه به خودمان نبودند؟! برنامه مسابقه هفته چه شد؟!

رسانه! ظرفی برای فراموشی

می خواهم با پاسخ به سوال قبل این بند را شروع کنم، مسابقه هفته فراموش شد، همانطور که آن مردمِ معمولی فراموش شدند. چرا؟! چون برخلافِ ادعای برخی افراد که عصرِ جدید و رسانه را عرصه ای برای دیده شدن و ماندگاریِ استعدادها دانسته و می دانند، ذاتِ رسانه و تلویزیون، فراموشی است، رسانه ظرفِ فراموشی است. رسانه در هر دوره با توجه به اقتضائاتِ خود و جامعه دست به تولید پیام ها، محتواها و تعریفِ قالب هایی می زند، که در اولین گام باید زمینه حیات و بقای خودش را فراهم کنند؛ برنامه ها، پیام ها و اقتضائاتی که ممکن است حتی در تضاد و تقابل با یکدیگر هم قرار بگیرند. اما نکته اساسی وسعت، گستردگی، کثرت، تکرار و همه جایی بودنِ پیام ها و قالب هاست. رسانه اگر قالب و محتوای جدید تولید نکند، زنده نیست؛ این است که مدام در حال تولید است و انتشار، تولید و انتشارِ جنون آمیز. به این چرخه تولید و انتشار، رقبای جدیدی مانند شبکه های مجازی و رسانه های فرد محور را نیز اضافه کنید. مخاطب فردی است که تحتِ بمباران بیشترین پیام هاست، پیام هایی که اولین هدفشان حیاتِ رسانه و جذابیت و سرگرمی است؛ در چنین شرایطی چگونه می توان انبوهِ پیام ها و قالب های مخابره شده را به خاطر سپرد؟ آنچه می ماند، لذتِ گذرا و خوشیِ موقتی است که رسانه با عنصر جذابیت، حینِ نمایشِ برنامه به مخاطب داده است و تمام! وقتی ضعف و چندپارگی رسانه ملی و دیگر رسانه های کشور را به خاطر می آوریم، که دارای وحدتِ گفتمانی برای تولید پیام و قالب نبوده و با عملکردی سلیقه ای طرفیم، این فراموشی ضریب گرفته و هر پیام می تواند با پیامی دیگر حتی نقض شود. پس نمی توان مدعی بود که عصرِ جدید ظرفی برای بقای استعدادهاست، بلکه باید گفت این استعدادها به راحتی فراموش می شوند، کما اینکه پیش از آنها نیز بسیاری برنامه های پربیننده فراموش شدند، رسانه هر لحظه در حال مخابره پیامی جدید است و هر بار مبتنی بر اقتضائاتش ظرفی جدید طراحی می کند.

بیائید واقع بین باشیم دوستان. بیائید قبایی که وجود ندارد را برتنِ عصرِ جدید ندوزیم، عصرِ جدید برنامه ای سرگرم کننده بود که به خوبی هم از عهده ماموریتش برآمد، چرا می خواهیم رسالتی دیگر برایش بتراشیم؟ چرا از اعتراف به علنی شدنِ ابتذال در بطنِ رسانه ملی می هراسیم؟

ارسال نظر: