محمد ساعی
جای خالی پیوست رسانهای مبارزه با فساد
کسی که در عرصه حکومتداری کار میکند، نمیتواند بگوید من کارهای حکومتی را بر اساس روابط حقوقی و اداری درست انجام میدهم و توجهی به ابعاد رسانهای آن ندارم. در این شرایط هیچ کاری در سطوح بزرگ نباید انجام شود، مگر اینکه پیوست رسانهای داشته باشد. در غیر اینصورت اگر امور به نتیجه مطلوب نرسند، آن مسوول باید بپذیرد که مشکلی در کارش وجود دارد.
ما در دورهای قرار داریم که در بسیاری از رویدادها، رسانه پایه است؛ به این معنا که پدیدهها معنای خالص خودشان را ندارند؛ مثلاً سختترین حوزه، حوزه امنیتی و نظامی است. بسیاری از اتفاقات امنیتی و نظامی در جهان رخ میدهد، نه برای اینکه لزوماً ارزش نظامی و امنیتی دارد بلکه برای اینکه موضوعی را برای بحث در رسانهها فراهم کند و بخشی از پرونده پروپاگاندا قرار بگیرد؛ مثلاً یک کشوری یک هدف بیارزش نظامی را در بیابانی بمباران میکند، برای اینکه بعداً بتواند یک عملیات روانی روی آن انجام دهد. اگر ما این را بپذیریم، مفاهیمی مثل روابط عمومی و رسانه و برنامهریزی رسانهای معانی خودش را پیدا میکند.
کسی که در عرصه حکومتداری کار میکند، نمیتواند بگوید من کارهای حکومتی را بر اساس روابط حقوقی و اداری درست انجام میدهم و توجهی به ابعاد رسانهای آن ندارم. در این شرایط هیچ کاری در سطوح بزرگ نباید انجام شود، مگر اینکه پیوست رسانهای داشته باشد. در غیر اینصورت اگر امور به نتیجه مطلوب نرسند، آن مسوول باید بپذیرد که مشکلی در کارش وجود دارد.
ضعف رسانهای قوه قضائیهمتاسفانه یکی از ضعیفترین حوزههایی که در نظام در ارتباط با رسانهها داریم، حوزه قوهقضاییه است. یک تلقی در قوهقضاییه وجود دارد که بهطور اصولی غلط نیست اما زمانی که گسترش پیدا میکند به نقطه ضعف قوهقضاییه تبدیل میشود. تلقی این است که بهلحاظ دینی، شرعی، عرفی و قانونی، قاضی نباید متأثر از کسی باشد و حتی نباید از فشار افکار عمومی هم جهت بگیرد بلکه باید بر اساس درکی که از پرونده پیدا کرده حکم صحیح را صادر کند.
این مستقل بودن قوهقضاییه یک رسوب ذهنی در قوهقضاییه ایجاد کرده که به ایجاد ضعف منجر شده است؛ مثلاً نگرانی از آبروی افراد باعث شده است که قوهقضاییه تعامل مناسبی را با رسانهها شکل ندهد، البته سعی شده است با انتخاب یک سخنگو و راهاندازی یک خبرگزاری مستقل، این ضعف برطرف شود اما این به سلولهای قوهقضاییه سرایت نکرده است و این بخشها منفک از ساختار قوه عمل میکنند. من زمانی پیشنهاد دادم که هیچ حکم اعدامی بدون پیوست رسانهای مشخصی منتشر نشود. وجود یک چکلیست مشخصی برای انعکاس رسانهای ضابطان قضایی باید اتفاق بیفتد. منظورم صرفاً کار خبری نیست. مثلاً نیروی انتظامی یک نمونه موفق در ارتباط با رسانههاست چون تحولاتی در حدود 20 سال پیش در این نهاد صورت گرفت. باید قوهقضاییه در بعضی تولیدات رسانهای و رویدادهای رسانهای مشارکت کند. بعید میدانم قوهقضاییه یک برنامه جامع داشته باشد که اگر سؤال شود در 10 سال آینده میخواهید قوهقضاییه چه تصویری داشته باشد، بتوانند پاسخ دهند.
چگونگی عملیات رسانهای برای پروندههایک بخشی مربوط به حوزههای عملیاتی و تکنیکال است و باید آدمهای رسانهای قدرتمندی با بودجههای قابلتوجه برای کار رسانهای وجود داشته باشند. قوهقضاییه باید مثلاً پنج درصد یا سه درصد بودجه خالص خودش را برای کار رسانهای اختصاص بدهد و آن را درست هزینه کند. این کف کار است؛ اینکه شما برای جلسات سخنگو، ارتباط با رسانهها، نوع پوشش پروندهها، برند قوهقضاییه، ایجاد کمپینهای اجتماعی و... طراحی داشته باشید.
مثال موفقش پویش کمیته امداد است. البته اینها همه در سطح تکنیکال است. قوهقضاییه فراتر از این باید دست به طراحی قواعد و ساختارها و نظام حقوقی جامعی بزند که بسیاری از مشکلات رسانههای کشور اصلاح شود. او با اشاره به معضل خبرهای جعلی گفت: این اخبار بسیاری از سازمانهای بزرگ را مورد حمله قرار میدهد. بخشی از این با کار رسانهای قابلیت پاسخگویی دارد که باید در قوهقضاییه در اوج خودش باشد. بخش دیگری از این زیرساخت مقرراتی میخواهد. ما در سالهای گذشته دو مورد داشتیم که منجر به صدور حکم اعدام دو خانم شده بود و اتهام هر دو هم قتل بود. یکی از آنها سکینه محمدی بود و نام دیگری را الان یادم نیست. در هر دو مورد چندین ماه رسانههای داخلی و بینالملل روی پروژههایی مانور دادند، در این حد که برخی روسایجمهور کشورها وارد شدند و شیرین عبادی وارد شد و... . بعد از دو، سه ماه «پرستیوی» یک مستند درباره پرونده سکینه محمدی پخش کرد. این مستند بهقدری مؤثر بود که مانند آبی بر آتش عمل کرد. دومین مورد هم خانم 19 سالهای بود که متهم به قتل بود.
سلبریتیها وارد ماجرا شدند و بعد از دو، سه ماه یا بهصورت برنامهریزیشده یا با تشخیص خود قاضی یک مصاحبه مفصلی درباره پرونده انجام شد و با جزییات حقوقی توضیح داده شد که چه اتفاقی در این پرونده افتاده است. یادم است بعد از آن مصاحبه فضای رسانهای بهشدت تغییر کرد. میخواهم بگویم پایه اساسی و ساده بسیاری از این کارها، اطلاعرسانی مؤثر است. یک آدم رسانهای فعالی که درک اجتماعی خوبی دارد باید پرونده را بخواند و بفهمد که کدام بخشها برای افکار عمومی جدیتر است و هیجان و توجه بیشتری را جلب میکند و از آن طرف برای مردم مساله را توضیح بدهد.
مدیریت تصویر مبارزه با فسادتصویر رقیب از مبارزه با فساد این است که همه فاسد هستند؛ اما این یکی از فریمهایی است که شکل میگیرد. فریمسازی یا چهارچوبسازی در حوزه رسانه کار سختی است. یک کار رسانهای پرحجم و چندساله میخواهد. یک چهارچوب همان سازهای است که سایر گزارهها و اخبار و وقایع ذیل آن معنا پیدا میکند؛ مثلاً اینکه مبارزه با فساد آیا منجر به ایجاد چهارچوبی میشود که همه احساس کنند عجب نظام قدرتمندی داریم که اجازه نمیدهد هیچ فاسدی آزادانه عمل کند؟ این مساله است.
این دو چهارچوب طی دو عملیات رسانهای مداوم ساخته میشود. یک آدم رسانهای میداند که اطلاعات یک پرونده را نباید یکمرتبه به افکار عمومی عرضه کند. هر بخشی از اطلاعات باید قابلیت هضم برای جامعه داشته باشد و به پرسشهای افکار عمومی پاسخ بدهد. بخش دیگری از عملیات ایجاد چهارچوب ذهنی، به ارتباطات با فعالان حرفهای حوزه رسانه برمیگردد. آدمهایی که بهصورت جدی در حوزه اطلاعرسانی کار میکنند شاید 10هزارنفر باشند که باید با اینها ارتباط جدی برقرار کرد.
عملیات رسانهای قوهقضاییه پیش از دستگیری و اتهام و صدور حکم، سطح بالا و پیشرفتهای از کار رسانهای است. با این زیرساختها بعید است که این کار بهزودی محقق شود، درحالیکه بسیاری از کشورهای دنیا اینگونه عمل میکنند. ابتدا یک جرقهای در رسانهها زده میشود و بعد از آن پرونده تشکیل میشود. ما در این مقطع چنین انتظاری نداریم اما در حوزه اطلاعرسانی انتظار میرود که بهعنوان کف کار بهصورت ساختاری عمل شود. باید افرادی در پروندهها حضور داشته باشند که برای رسانهها تولیدات رسانهای داشته باشند، اتفاقات رسانهای را مدیریت کنند، پاسخی برای سوالهای افکار عمومی داشته باشند، فراتر از خبر بتوانند به حوزه فیلم و سریال ورود کنند و... . مجموعه این کارها میتواند بعد از 10، 15 سال تصویر قدرتمندی از قوهقضاییه بهعنوان پرچمدار مبارزه با مفاسد ایجاد کند.
صبح نو