نمونه‌ای از تصمیمات مدیران جوان صنعت نفت!

کدخبر: 2339979

مروری بر روند «جوانگرایی» چند ساله اخیر، نشان می‌دهد، موضوع به عکس خود تبدیل شده و به جای اینکه امیدی به اصلاح دستگاه‌های کشور در فراهم ساختن زیرساخت‌های جذب، رشد و ارتقای افراد ایجاد شود، سبب ایجاد انتصابات رانتی گردیده است.

نسیم آنلاین : «جوانگرایی» در سال های اخیر به صورتی پر تکرار در ادبیات مسئولین و مقامات کشور مطرح شده است. امری که با وجود طرح شعار آن، محقق نشد و اثری از آن در سطوح گوناگون تصمیم‌گیری در نهادهای کشور چندان ظهور و بروز نیافت. اگرچه طرح «جوانگرایی» در فضای عمومی جامعه، با اقبال خوبی مواجه شد. اما مروری بر روند «جوانگرایی» چند ساله اخیر، نشان می‌دهد، موضوع به عکس خود تبدیل شده و به جای اینکه امیدی به اصلاح دستگاه‌های کشور در فراهم ساختن زیرساخت‌های جذب، رشد و ارتقای افراد ایجاد شود، سبب ایجاد انتصابات رانتی گردیده است. در وزارت نفت و شرکت‌های تابعه آن، که شاید پرحاشیه ترین دستگاه در امر «جوانگرایی» باشد، بکارگیری جوانان نارضایتی‌های‌ زیادی در صنعت نفت ایجاد کرده است. این روزها صنعت نفت شاهد حضور مدیران جوانی است که تا چندی پیش در ستادهای انتخاباتی برای مریدان سیاسی خود تلاش می‌کردند و اکنون خود را تکیه زده بر صندلی‌های مدیریتی مهم‌ترین شرکت‌های نفتی کشور می‌بینند. جوانانی که تخصص چندانی در حوزه مسئولیت خود ندارند و صرفا به واسطه شاگردی در کلاس‌های درس وزیر و داشتن روابط سیاسی با وی در این سمت‌ها قرار گرفته‌اند.

آخرین مورد از بکارگیری این جوانان، در صندوق بازنشستگی نفت اتفاق افتاد. جایی که محمد مصطفوی، بدون داشتن سابقه درخوری به عضویت در هیات رئیسه این هلدینگ تجاری- اقتصادی کشور در می‌آید. وی جوانی دهه شصتی است که نسبتی فامیلی با بیت امام (ره) دارد و با روی کار آمدن زنگنه در دولت یازدهم وارد نفت شد و اکنون در هیات رئیسه این صندوق با شرکت‌های متعددی، فعالیت می‌کند.

غلامحسین حسنتاش، کارشناس حوزه اقتصاد انرژی که سوابق مدیریتی متعددی در صنعت نفت دارد، در یکی از یادداشت‌های خود که در سال گذشته منتشر شده، به ذکر خاطره‌ای از مواجه خود با یکی از مدیران جوان صنعت نفت می‌پردازد که مرور آن نشان دهنده حال و روز این روزهای این صنعت مهم کشور است:

در سال 1380 بعد از رای مجدد خاتمی جلسه‌ای توسط جبهه مشارکت در مورد عملکرد وزارت نفت برگزار شد. گفته شده بود که این جلسه برای تصمیم‌گیری در مورد معرفی یا عدم معرفی مجدد مهندس بیژن زنگنه برای وزارت نفت است. در آن جلسه چند نفر از معاونین و مدیران بالای وزارت نفت در دفاع از عملکرد ایشان آمده بودند و من نیز همراه با چند نفر دیگر برای نقد عملکرد ایشان. بیشتر وقت جلسه به بحث در مورد توسعه میدان نفتی دارخوئین به عنوان مصداقی از سوء عملکرد وزارت نفت در توسعه میادین نفتی گذشت و مشخص شد که هیچ نقشه راه روشنی در وزارت نفت برای توسعه میادین نفتی در قالب قرارداد بیع‌متقابل وجود نداشته است و مشخص شد که در مورد میدان نفتی دارخوئین قبل از اینکه حتی مطالعات اکتشافی میدان به پایان رسیده باشد قرارداد توسعه میدان با شرکت انی (ایتالیا) ، منعقد شده و مشخص شد که خصوصا در قالب قرارداد بیع‌متقابل وقتی ارائه طرح توسعه جامع میدان (MDP) بعهده شرکت خارجی (که دنبال منافع خود است) گذاشته می‌شود و هیچ اشرافی در طرف ایرانی وجود ندارد، چه خطراتی برای منافع ملی و تولید صیانتی وجود دارد. البته بعدها با بالا رفتن قیمت جهانی نفت لطف خدا شامل شد و اشکالات قرارداد دارخوئین پوشانده شد .

در ادامه آن جلسه من نیز بیش از نیم ساعت در مورد مصائب مدیریت صنعت نفت و خصوصا ابعاد بی‌مطالعه عملکردن، سخن گفتم که از آنجا که بعدا بسیاری از آنها را نوشته‌ام اینجا تکرار نمی‌کنم. وقتی به قول معروف جنگ مقلوبه شد و استدلال کم آمد یکی از مدیران بالای نفت که در پنل بحث و گفتگو نبود و بعنوان مستمع حضور داشت قافیه را تنگ دید و به کمک طرفداران وزیر شتافت و حضار را مخاطب قرار داد که اینها (یعنی مخالفین وزیر) همان‌ها هستند که ضد توسعه کشور هستند!! این فرد برشتافته، مدیری بود که قبلا در سازمان برنامه و بودجه در موضع اِشراف به بخش انرژی و وزارت نفت قرار داشت و حالا چند سالی بود که به وزارت نفت آمده بود و مادون وزیر بود، که البته این خود از عجایب این مُلک است. بگذریم. ایشان را پاسخ دادم که اگر آنچه شما بزرگواران به سر کشور آورده‌اید و اتلاف منابعی که شما کرده‌اید، توسعه و حرکت به سمت توسعه یافتگی محسوب می‌شود! بله من معترفم که مخالف توسعه کشورم هستم !!

اخیرا در جلسه‌ای در یک انجمن علمی اتفاقی افتاد که آن خاطره را برایم تداعی کرد. بزرگواری از مدیران جوان نفت چنان در وصف پدیده LNG و اهمیت آن و ضرورت سرمایه‌گزاری بر روی آن برای ایران سخن می‌گفت که انگار این پدیده (حداقل در ایران) تازه کشف شده است. بعد از صحبت ایشان مقاله آبان‌ماه 1381 خود تحت عنوان "سنجش پروژه‌های مایع‌سازی گازطبیعی" را نشان دادم و یادآور شدم که نمی‌شود همه چیز را دائم از نو شروع کنیم و یادور شدم که فلسفه نوشتن آن مقاله این بود که همین وزیر فعلی نفت که در آن زمان هم وزیر بود، مجوز سرمایه‌گزاری برای تولید 36تا 40 میلیون تن LNG را در قالب 4 پروژه 8 تا 10 میلیون تُنی، از شورای اقتصاد درخواست کرده بود و دبیر شورای اقتصاد از من نظر خواسته بود و این متن را بعنوان نظر برای شورای اقتصاد نوشتم و بعدا با تغییراتی آن را در قالب یک مقاله منتشر کردم. بخشی از نتیجه‌گیری مقاله را از رو خواندم، در آنجا گفته بودم که آن پروژه‌ها بی‌مطالعه، بلند پروازانه و غیرقابل تحقق است و باید با مطالعه و درست و بطئی حرکت کرد. و نتیجه گرفتم که الان باز دارید بدون مراجعه به آن تجربه چرخ را از نو می‌سازید و گویا بازهم می‌خواهید بدون مطالعات کافی هزینه‌هائی را شروع کنید و اشاره کردم که در حالی که حرف‌های من در آن مقاله درست درآمد و از آن چهار پروژه تنها یک "ایران LNG " باقی ماند و ظرف قریب به 15 سال حدود دو میلیارد دلار در پروژه "ایران LNG "خرج شده است و هنوز صاحب حتی 1 تُن ظرفیت تولید LNG هم نیستیم، ولی علی‌القاعده باید زیرساخت‌های ساحلی و خشکی آن فراهم شده باشد، اما یکباره می‌روید سراغ FLNG یا تاسیسات شناور تولید LNG که بعد هم معلوم می‌شود که کشتی‌ای (یا در واقع بارجی) بوده است که برای کشور کلمبیا ساخته شده بوده و برنامه تولید گاز کلمبیا برای تامین گاز آن کشتی پیش نرفته بوده و سازنده یک سال و نیم است کشتی روی دستش مانده و پرداخت اقساطش به بانک چینی عقب افتاده و حالا قرار است به قول معروف آن را به ما بیندازند آن هم نه بصورتی که حداقل ما صاحب این کشتی و وارد به فناوری و بازاریابی و دانش LNG شویم بلکه بصورتی که تنها گاز ارزانی را به کشتی بفروشیم و احتمالا سازنده را از ورشکستگی نجات دهیم. و توضیح دادم که همین کارها موجب بی‌اعتمادی به تصمیمات نفت شده است .

بعد از این عرایض من، آن مدیر جوان بزرگوار، فرمود همین شما بودید که با این مقالات جلوی این کارها را گرفتید وگرنه بازار 140 میلیون تنی LNG آن روز به 260 میلیون تن امروز رسیده و اگر آن روز شما جلوی آن کار را نمی‌گرفتید امروز سهم بزرگی در بازار LNG داشتیم. دوست دیگری هم به پشتیبانی عملکرد نفت درآمد و گفت اگر دولت احمدی‌نژاد نیامده بود همه پروژه‌ها پیش رفته بود. یعنی یکبار دیگر ما تلویحا متهم به ضدیت با پیشرفت و توسعه شدیم .

مجددا توضیح دادم و یادآور شدم که شورای محترم اقتصاد وقت، هیچ وقعی به نظر کارشناسی بنده نگذاشت و 40 میلیون تن تصویب شد و چهار طرح LNG به نام‌های مختلف "ایران LNG " و "پرشین LNG " و غیرو شکل گرفت و هزینه‌های زیادی هم شد اما نه در دولت احمدی‌نژاد بلکه تا پایان همان دولت اصلاحات به دلیل این که اساسا گازی برای تبدیل به LNG وجود نداشت سه تا از آن پروژه‌ها خط خورد و یکی از آنها آن باقی ماند و دومیلیارد دلار و میلیاردها تومان از جیب ملت در آن هزینه شد و می‌شود و یک تن ظرفیت تولید LNG هم هنوز از آن در نیامده است .

البته صحبت‌های دیگری هم در مورد تزریق گاز به میادین نفتی و صادرات مشعشع! گاز از طریق خط‌لوله (دومیلیارد دلاری) به پاکستان (که هنوز پا در هواست) و غیرو هم مطرح شد. و انشاءالله قرار است جلسات آن تداوم یابد .

نکته جالبی هم در حاشیه جلسه مطرح شد که: متولدین دهه سی (منظور بنده حقیر بودم) چقدر پر رو هستند که خودشان خراب کرده‌اند و خودشان مدعی هستند. در آنجا فرصت کافی نشد که توضیح کافی دهم که متولدین دهه سی دو دسته‌اند یک دسته آنها که به تناسب وسعت و گسترش انحرافات و اشتباهات و مفاسد، روز بروز بیشتر فاصله گرفتند و نقد کردند و بیشتر طرد شدند و بیشتر چوب خوردند و خون دل خوردند و منزوی شدند و یک دسته آنها هستند که هنوز در قدرتند و می‌تازند و همه را می‌خرند و می فروشند و طرح‌ها و پروژه‌های بی‌مطالعه جدیدی چون سیراف تعریف می‌کنند و گویا قرار است جرایم اعمال دسته دوم هم به پای چوب خوردگان دسته اول گذاشته شود.

ایکاش روزی ما را بابت ضدیت با توسعه و پیشرفت کشور محاکمه کنند بلکه در محکمه حرفهای ما شنیده شود. تا معلوم شود چه کسانی با توسعه کشور ضدیت دارند. آنها که اموال مردم را بی‌مطالعه تلف کرده و می‌کنند یا آنها که نقد می‌کنند بلکه بتوانند قدری جلوی این ریخت و پاش‌ها را بگیرند؟ و توضیح دهم که توسعه ‌یافته‌ها چگونه تصمیم می‌گیرند و اینها چگونه!

ارسال نظر: