منوچهر محمدی: بخواهند یا نخواهند، ایران رهبری جبهه سلطه‌ستیزان را برعهده گرفته‌ است

کدخبر: 962362

این کارشناس سیاست خارجی در گفتگوی تفصیلی با «نسیم»، تصریح کرد؛ بر مبنای تز کسینجر که گفته بود "برای مقابله با انقلاب ایران باید جنبش‌های افراطی سنی راه بیفتد"، طالبان، القاعده و داعش ایجاد شد‬

دکتر منوچهر محمدی، از دانشگاه کارولینای جنوبی کلمبیای آمریکا دکترای مطالعات بین‌الملل دارد و کتابی‌هایی مانند "آینده نظام بین‌الملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی"، "دستاوردهای کلان انقلاب اسلامی در سطوح نظم منطقه‌ای و بین‌المللی" و "آینده نظام بین‌الملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران" از نوشته‌های وی است.

او در مسئولیت‌های مختلفی همچون معاون نخست‌وزیر، معاون دانشجویی وزارت فرهنگ، مدیریت گروه روابط بین‌الملل دانشگاه تهران، معاون حقوقی و امور مجلس وزارت دفاع، رئیس کمیته حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی و معاون آموزش و پژوهش وزارت امورخارجه انجام وظیفه کرده است.

باتوجه به سوابق محمدی در سیاست خارجی و مسائل راهبردی با وی درباره بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص تغییر نظم مستقر جهانی و نقش جهان اسلام و جمهوری اسلامی ایران در این روند، خبرنگار خبرگزاری «نسیم»، با وی گفتگویی انجام داده است که مشروح آن بدین شرح است:

«نسیم»، در شرایطی که رهبر انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم کلیدواژه‌های مهمی از جمله بیداری اسلامی، پیچ تاریخی را بیان کردند و در دیدار با اعضای خبرگان رهبری نیز صریحا بر موضوع تغییر نظم موجود جهان اشاره فرمودند. ایشان به ابعاد فکری، اندیشه‌ای و عملی به عنوان دو پایه اساسی این نظم که در حال تغییر هستند تصریح کردند حال به عنوان اولین سؤال بفرمایید اصول و بنیان‌های نظم کنونی که رهبرانقلاب آنها را در حال تغییر عنوان کردند چیست؟ و این تغییرات در چه حوزه‌هایی اتفاق افتاده است؟

محمدی: تاریخچه نظم جهانی موجود که در پایان راه خود است به عهدنامه‌ وستفالیا برمی‌گردد که در سال 1648 میان دولت‌مردان اروپایی منعقد شد. این عهدنامه بعد از جنگ‌های 30 ساله که به جنگ‌های مقدس معروف شد، جنگ میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها را خاتمه داد.

عهدنامه وستفالیا، دوره حاکمیت واتیکان بر اروپا را خاتمه داد و تحت تأثیر این عهدنامه شرایط جدیدی به وجود آمد که شامل محورهای مهمی بود؛ اول اینکه دین از سیاست جدا شد و در انحصار کلیسا و پاپ قرار خارج و مقرر شد نهاد دین در سیاست دخالت نکند از سوی دیگر، سیاست مختص دولت‌مردان شد.

دوم اینکه حق با قدرت و زور معادل دانسته شد. بر این اساس هر کس قدرت داشت، حق هم با او بود.

سوم اینکه استثمار و استعمار و بهره‌وری از دولت‌های یا جوامع غیراروپایی مجاز دانسته شد. به این معنا که به جای اینکه دولت‌های اروپایی با یکدیگر بر سر منافع‌شان در اروپا سر ستیز داشته باشند می‌توانند به قاره‌های دیگر رجوع کنند و آنجا را در اختیار بگیرند. از همان زمان بود که استعمار و برده‌داری شکل گرفت.

چهارم اینکه اساس نظام جدید بر محور دولت-ملت قرار گرفت. دولت ملت به این معنا است که هر حاکمی بتواند در یک سرزمین قومی را تحت سیطره خود داشته باشد به عنوان بازیگر اصلی روابط بین‌الملل می‌تواند حضور داشته باشد. در گذشته به دلیل حاکمیت سیستم فئودالی، دوک‌ها، پادشاهان و فئودال‌ها بازیگران اصلی صحنه قدرت بودند.

پنجم برای جلوگیری از جنگ و خونریزی میان دولت‌های اروپایی، اصل موازنه قوا مطرح شد. به این معنا که نباید هیچ دولتی قدرتی برتر از سایر دولت‌ها داشته باشد.

ششم اینکه سکولاریسم و لیبرالیسم اساس فکری و اندیشه‌ای این نظام جدید قرار گرفت.

در واقع مادی‌گرایی بر نظام جهان آن روز حاکم شد و استثمار فرد از فرد هم مجاز دانسته شد.

این کلیت عهدنامه وستفالیا بود که بر اساس این اصول، قدرت‌های برتر اروپایی توانستند این نظام را ایجاد کنند. این نظام تا جنگ جهانی اول غالب بود و جلوی جنگ‌ها را می‌گرفت. اما تا جنگ جهانی اول آلمان توانسته بود با اتحاد ایالت‌های ژرمن‌نشین مخصوصاً پروس، به قدرتی عظیم تبدیل شود. این قدرت توانست داعیه‌دار کل اروپا شود.

بنابراین جنگ جهانی اول تحت دو بلوک دول محور و دول متحد به وجود آمد. از یک طرف، آلمان، عثمانی و ژاپن با هم علیه توسعه طلبی سایر دولت‌ها و قدرت‌ها از جمله شوروی، انگلیس، فرانسه و چین متحد شدند. با شکست آلمان در این جنگ، ویلسون، رئیس جمهور آمریکا نظریه‌ای جدیدی را مطرح کرد. او بر اساس این نظریه، دولت فدرال جهانی را پیشنهاد کرده بود. به عبارت دیگر، همه دولت‌ها تحت یک سیستم فدرال تحت حاکمیت قدرتمندان قرار گیرد. این نظریه نتوانست غالب شود اما مبنای شکل‌گیری جامعه ملل قرار گرفت.

با حمله ایتالیا به حبشه و شکل‌گیری آلمان نازی، مجدداً دنیا در آستانه جنگ جهانی دوم قرار گرفت. جنگ جهانی دوم میان 2 محور متحد و متفق به وقوع پیوست. دولت‌های متحد متشکل از آلمان، ایتالیا و ژاپن بود و در مقابل دولت‌های شوروی، آمریکا، انگلیس، فرانسه و چین کشورهای متحد را تشکیل می‌دادند.

بعد از وقایع دردناک در این جنگ، نهایتا جنگ جهانی دوم نیز با شکست آلمان پایان یافت. در این زمان رزولت نظریه جدیدی را مطرح کرد. طبق نظریه او که به نظریه "برادران بزرگتر" معروف شد، روزولت اعلام کرد ما همه عضو یک خانواده هستیم. زمانی که پدر و مادر ما -آدم و حوا- حضور ندارند، مسئولیت اداره خانواده بر عهده برادران بزرگتر خواهد بود. نتیجه این نظریه این بود که صرفا کشورهای قدرتمند حق دارند دنیا را اداره کنند و این اختیار را دارند که حتی در صورت لزوم برادران کوچکتر را تنبیه کنند.

این نظریه توسط دولت‌های غالب پذیرفته شد و شورای امنیت با حق وتوی 5 کشور: فرانسه، انگلیس، شوروی، چین و آمریکا تشکیل شد. اما 2 کشور فرانسه و انگلیس به علت ضعفی که از جنگ جهانی دوم متوجه آنها شده بود زیر سیطره آمریکا رفتند. چین هم به علت وقوع انقلاب کمونیستی در این کشور از صحنه رقابت‌های جهانی خارج شد. اما شوری همچنان در مدار بازی قدرت جهانی باقی ماند. در نتیجه سیستمی به وجود آمد که به نظام دوقطبی معروف شد. یک قطب به رهبری آمریکا با معیارهای کاپیتالیستی و لیبرالیستی و قطب دیگر، بلوک شرق با معیارهای مارکسیستی و سوسیالیستی. بر اساس این نظام، دنیا را بین دو قطب تقسیم کرد.

بسیاری از تقسیم‌بندی‌های دنیا مثل آلمان غربی و آلمان شرقی، کره شمالی و کره جنوبی و ویتنام شمالی و ویتنام جنوبی ناشی از همین تقسیم‌بندی بود. اما امام خمینی (ره) از سال 1341 نهضت را با شعار نه شرقی و نه غربی شروع کردند و همچنین این عبارت که فرمودند "آمریکا از شوروی بدتر و از شوروی آمریکا بدتر و انگلیس از هر دو بدتر" این نظامها را به چالش کشید. در حالی که تا قبل از این ایران جزئی از این نظام بود و در بلوک غرب تعریف می‌شد. اما امام(ره) ضربه محکمی به این نظام وستفالیایی زد.

امام به درستی فرمود که تضاد و تعارض میان شرق و غرب ماهیت بنیادینی ندارند. چرا که اختلاف آنها صرفا بر سر تقسیم منافع است. امام (ره) نظم جدیدی را معرفی کرد که نظمی قرآنی بود. اساس تعارض در این نظم، تعارض میان مستکبرین و مستضعفین جهان بود. امام(ره) فرمود که همه ملت‌ها مستضعفند. زیرا که تحت سیطره دولت‌های مستکبرند و لذا این جنگ، جنگی واقعی است. در این جنگ ملت‌ها باید قیام کنند تا حق خود را از مستکبرین بگیرند.

با شکل‌گیری انقلاب اسلامی در ایران، شوروی و آمریکا اختلافات‌شان را کنار گذاشتند و با هم علیه این پدیده جدید متحد شدند. به طوری که هم در جریان انقلاب اسلامی و هم در جنگ تحمیلی این دو متحداً علیه نهضت اسلامی مردم ایران حرکت کردند اما موفق نشدند آن را از حرکت نگه دارند. در مقابل، روز به روز این نظم قدیم تضعیف شد و نهایتاً منجر به فروپاشی شوروی شد.

بعد از فروپاشی شوروی، شاهد این بودیم که آمریکا خواست تحت عنوان نظم نوین جهانی، نظام تک قطبی را حاکم کند. اما انقلاب اسلامی مقابل این نظم هم ایستاد. همچنان که امام خمینی(ره) در نامه به گورباچف فرمود: "سرنوشت آمریکا جدای از سرنوشت شوروی نخواهد بود" هم اکنون می‌توانیم شاهد افول آمریکا باشیم.

بنابراین نظام موجود بر اصول و مبانی عهدنامه وستفالیا بنا شده است، الآن پایان دوران خود را سپری می‌کند. چرا که مبانی مادی و ایدئولوژیک قدرت آن به چالش کشیده شده است.

«نسیم»، علل بروز این شواهد که در نهایت باعث تغییر نظم جهانی می‌شوند، چیست؟

محمدی: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اصل قیام ملت‌ها برای تعیین سرنوشت به دست خود ملت‌ها به عنوان اصلی پذیرفته شده در جهان مستقر شد و جا افتاد.

رهبر انقلاب فرمود ملت ما با دست خالی توانست در مقابل همه قدرت‌ها بایستد و پیروز شود. قبل از این ملت‌ها واقعاً سلطه‌پذیر شده بودند یعنی پذیرفته بودند که چاره‌ای جز این که تحت حاکمیت قدرت‌های سلطه‌گر باشند نیست ولی انقلاب اسلامی نشان داد که می‌شود با دست خالی در مقابل همه این قدرت‌های استکباری با داشتن ضراتخانه‌ها عظیم پیروز شد لذا شواهدی که ما داریم این است که ملت‌ها فارغ از دولت‌هایشان قیام کردند که نمونه برجسته آن حزب الله در لبنان است.

حزب الله در لبنان در شرایطی که لبنان به وسیله پنج قدرت بزرگ جهانی اشغال شده بود قیام کرد و توانست همه آنها را فراری دهد، به دنبال آن ملت‌های آمریکای لاتین قیام کردند بیداری اسلامی در ملت‌های مسلمان شکل گرفت و توانست قدرت لازم را به دست بگیرند.

بنابراین اصل قضیه این بود که نظام سلطه‌گر با پدیده‌ای جدیدی مواجه شد و حتی در داخل آمریکا نیز موضوع تسخیر وال استریت مطرح می‌شود، مردم آمریکا علیه وال استریت که سنبل نظام استکباری است قیام می‌کنند و دولت آمریکا مستأصل می‌شود؛ دیگر اینجا نمی‌تواند تانک و توپ و بمب اتم به کار ببرد و این اصلی بود که از انقلاب اسلامی شکل گرفت و نهایتاً ملت‌ها بیدار شدند و ستیز با سلطه را آغاز کردند.

«نسیم»، رهبر معظم انقلاب چند مؤلفه تأثیر گذار و اساسی در شکل گیری نظم آتی مطرح کردند و فرمودند اگر ایران می‌خواهد در این نظم تأثیر گذار باشد باید در چند حوزه به طور جدی وارد شود؛ اقتصاد، فرهنگ، علم و تکنولوژی ایران در این زمینه چه جایگاهی دارد و چشم‌انداز‌های آتی ایران چیست؟

محمدی: ما چه بخواهیم چه نخواهیم رهبری جبهه جدیدی را در دنیا بر عهده گرفته ایم و جبهه سلطه‌ستیزان را آغاز کردیم و هم پیشکار ملت‌هایی بودیم که علیه نظام سلطه قیام کردند و هم همه ملت‌ها نگاهشان به ما است.

بنابراین رسالت و مسئولیتی سنگینی بر دوش ما است و ما برای اینکه بتوانیم با قدرت و توانمندی بیشتر هدایت کنیم باید هم نظم جدید را تعریف کرده و هم این جبهه مبارزه را علیه نظام سلطه آماده کنیم.

از لحاظ بعد فرهنگی واقعیت قضیه این است انقلاب ما انقلاب فرهنگی است و قدرت ما بیشتر در بعد فرهنگ، دینی و اسلامی است، فرهنگی که قدرت الهی را وارد صحنه کرده و اثرگذار بوده است و چیزی که غربی‌ها را بعد از نظام دینی از صحنه خارج کرده بودند.

از طرف دیگر علم و تکنولوژی هم ابزار قدرت است، هرچند ما بر خلاف غربی‌ها قدرت را هدف نمی‌دانیم آنها قدرت را هدف می‌دانند و می‌گوید قدرت برای قدرت هدف است اما در قاموس مکتب ما قدرت وسیله است و این قدرت را ما بر اساس توصیه قرآنی "و اعدو لهم ماستعطتم من قوه" در نهایت ما به عنوان وسیله نیاز داریم تا بتوانیم دشمن را از خودمان بترسانیم.

این قدرت همان طور که حضرت آقا فرمودند در این سه عنصر است فرهنگ قوی و قدرتمند، علم و تکنولوژی و نهایتاً اقتصاد است. که امروزه اگر غرب می‌خواهد با تحریم‌ها ما را به زانو در آورد روی اقتصاد تکیه کرده و اگر می‌خواهد جلوی دانش و پیشرفت‌های علمی ما را بگیرد و اگر هجمه فرهنگی از طریق ماهواره‌ها می‌آورند خوب فهمیده‌اند که این منابع قدرت ما در کجا است و لذا حضرت آقا به خوبی و درستی این منابع قدرت را معرفی کردند.

ما باید سعی کنیم که این سه منبع قدرت را به دست آوریم و اگر می‌خواهیم همچنان رهبری جهان مستضعفین را داشته باشیم باید از این سه لحاظ تقویت شویم و بتوانیم حتی به سایر ملت‌ها نیز کمک کنیم.

«نسیم»، ویژگی‌های نظم نوین چیست؟

محمدی: من در کتاب دستاوردهای کلان انقلاب اسلامی تعریف کردم، ما در حال ورود به دوره‌ای هستیم که دو بلوک در آن وجود دارد؛ یک بلوک آن بلوک سلطه‌گران است که متشکل از دولت‌های سلطه‌گر است و بلوک دیگر بلوک سلطه‌ستیزان است که از ملت‌های آگاه تشکیل شده و این مختصات اردوگاه جدید است.

نظم جدید در آینده ما جنگ میان این دو بلوک یا دو اردوگاه جنگ افقی نیست بلکه جنگ عمودی است و این جنگ بین قاعده هرم و رئوس هرم‌ها یعنی بین ملت‌ها و دولت‌ها است؛ در چنین جنگی سلاح‌های کلاسیک نقشی ندارند.

بمب اتم، نمی تواند علیه تسخیر وال استریت به کار برده شود، در این جنگ‌ها قیام عمومی ملت‌ها است که کاربرد دارد و وحدت میان اقوام و ملت‌های مستضعف است.

اکنون ملاحظه کنید این تحولات اخیر در یمن ملتی فقیر با دست خالی در مقابل دولتی که مورد حمایت آمریکا و مرتجعین عرب است می‌ایستد و می‌تواند صنعا را اشغال کرده و رئیس جمهور را وادار کند که به خواسته‌هایشان تمکین کند با چنین حرکتی چه کسی می‌تواند مقاومت کند.

دوم این که منابع قدرت این دو اردوگاه متفاوت است، یعنی قدرت‌های سلطه‌گر همچنان بر قدرت سخت، بر توپ، تانک، مسلسل، بمباران و غیره تکیه می‌کند در حالی در اردوگاه سلطه‌ستیزان بر قدرت نرم تکیه می‌کنند؛ قدرت نرمی که از عقیده و ایمان بر می‌خیزد و این عقیده و ایمان می‌تواند بر آن قدرت سخت غلبه کند و تا به حال نیز غلبه کرده است.

سوم اینکه مقاومت و سازش‌ناپذیری از مختصات این اردوگاه جدید است و امروزه مقاومت تبدیل به گفتمان شده است و براین اساس اقلیتی می‌تواند بر اکثریت غلبه کنند.

ملاحظه کنید که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران چه شکست‌های پی در پی بر اردوگاه سلطه‌گران وارد شده است، همین مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی را در نظر بگیرید تا قبل از پیروزی انقلاب پیروزی‌های متعددی و توسعه‌طلبی متعدد رژیم اسرائیل ادامه پیدا می‌کرد که از جمله آنها در جنگ سال 67 بود که شش کشور عربی را شکست داد.

اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود که سلسله شکست‌های زنجیره‌ای اسرائیل آغاز شده و ادامه پیدا می‌کند؛ چه در لبنان و چه در غزه ما شاهد شکست‌های پی در پی هستیم؛ حتی ابرقدرتی مثل آمریکا شکست‌های متعددی در افغانستان، عراق، سوریه ، لبنان و اخیراً در یمن خورده است.

بنابراین مختصات اینها این است که آنها همچنان بر منابع قدرت قدیمی خود تکیه می‌کنند ولی این اردوگاه نوظهور جدید با منابع جدیدی در حال انجام فعالیت است که این منابع نرم از اراده، ایمان و تکیه بر عنایات الهی سرچشمه می‌گیرد که کاملاً با آنها فرق دارد. حتی از لحاظ معیارهای ایدئولوژیک آنها همچنان بر سکولاریسم و ماتریالیسم و این طرف بر اسلام‌گرایی، مردم‌سالاری، عدالت و ظلم‌ستیزی تکیه می‌کنند.

بنابراین کاملاً این دو اردوگاه با مختصات کاملاً متفاوتی حرکت می‌کند و حتی در سیاست سلطه‌گران همچنان بر سیاست ماکیالیستی بر مبنای دروغ و تزویر تکیه می‌کنند در حالی که این طرف بر مبنای صداقت و شجاعت و صراحت تکیه می‌کنند و لذا کاملاً این مختصات با هم متفاوت هستند.

«نسیم»، برخی عوامل روند گذار از نظم موجود به نظم آینده را تسریع کرده و برخی دیگر مانع آن هستند؛ چه موانعی بر سر راه گذار نظم است و چه عواملی آن را تسریع می‌کند؟

محمدی: مهمترین موانع عبارتند از تفرقه، ناآگاهی، تعصبات قومی و ملیتی هستند اما آن چیزی که موجب افزایش آن می‌شود و این شتاب را به سمت نظم جدید می‌برد، افزایش آگاهی، وحدت مستضعفین جهان به ویژه در جهان اسلام و تکیه بر اراده و عنایات الهی و در عین حال مقاومت و سازش ناپذیری است.

این مسئله را در نظر داشته باشید که تروریسم ساخته و پرداخته غرب و برای ایجاد تفرقه در میان ملت‌ها ایجاد شده و به همین دلیل نیز با نام مثلاً اسلام به جنگ اسلام می‌آیند.

در سال 59 کسینجر نظریه‌ای داد که مبنای تروریسم از همان جا شروع شد؛ کسینجر مطرح کرد اگر می‌خواهید با انقلاب افراطی شیعی مقابله کنید باید انقلاب افراطی سنی به وجود آورید، این نظریه توسط سازمان سیا پذیرفته شد و طالبان و القاعده از درون همین نظریه خلق شد که به دنبال آن نوزادان حرام‌زاده‌ای را مانند داعش و.... در دنیا شکل دادند و این یکی از مسائلی است که یقین دارم اگر دولت‌های سلطه‌گر حمایت‌ خود را از آنها بردارند ملت‌ها آنها را سرکوب خواهند کرد.

اولین و مهمترین هدفی که مردم دنبال می‌کند آزادی از هر نوع سلطه‌ اعم از سلطه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است که آنها در صدد هستند که با آن مقابله کنند. دومین هدفی که آنها دارند همان مردم‌سالاری است یعنی حکومت‌ها باید از میان توده‌های مردم برخیزند و در حقیقت به جای دولت ملت، ملت دولت حاکم شود یعنی دولت‌ها خودشان را نه حاکم بر مردم بلکه خدمتگذار مردم ببینند و این چیزی است که مردم دنبال آن هستند و در واقع معنی آن این است که حاکمیت مستضعفین جهانی باشد. که انشاء الله با ظهور امام زمان تحقق پیدا خواهد کرد.

«نسیم»، به جایگزینی اردوگاه‌ها به جای بلوک‌های قدرت در نظم آینده اشاره کردید در این شرایط کدام قدرت‌های موجود توانایی هژمون شدن و رهبری اردوگاه‌ها دارند؟

محمدی: در حال حاضر خیلی روشن است رهبری اردوگاه سلطه‌گران با آمریکا است؛ هم دولت‌های سلطه‌گر این موضوع را پذیرفته‌اند که تحت این حاکمیت باشند و هم آمریکا مدعی است که این قدرت را دارند؛ منتهی این روند رو به نزول است و نزولش هم همگانی است.

اکنون همه سلطه‌گران در یک کشتی سوارند و اگر آمریکا فرو بپاشد و سقوط کند دولت‌های غربی نیز سقوط خواهند کرد و دولت‌های اسلامی تحت سلطه غرب هم سقوط می‌کند.

در خصوص رهبری اردوگاه مقابل نیز تردیدی نیست که این حرکت با ایران اسلامی است، منتهی ایران به دنبال هژمون شدن نیست بلکه به عنوان یک برادر بزرگ‌تر هدایت این اردوگاه را بر عهده دارد و که نه می‌خواهد مانند سلطه‌گران آنها را استثمار کند و نه می‌خواهد امپراطوری به وجود آورد؛ بلکه همانطوری که ملت‌ها می‌دانند می‌خواهد کمک کند تا آنها به حاکمیت خودشان را بدست بگیرند.

بنابراین نوع برخورد سلطه‌گران با نوع برخورد سلطه‌ستیزان و رهبری شان کاملاً متفاوت است و تردیدی نیست که اسلام به عنوان ایدئولوژی و مکتب موفق این اردوگاه بوده است؛ در آن اردوگاه ماتریالیسم و لیبرالیسم همچنان دارد رجزخوانی می‌کند و این تعارض میان این دو مکتب همچنین ادامه خواهد داشت.

«نسیم»، مسلم است بعد از حاکم شدن نظم جدید، نظام دیگری شکل می‌گیرد، حال سوال این است که ساختار این نظم آینده چگونه خواهد بود؟

محمدی: علت اینکه من عنوان بلوک را کار نبردم همین است که ساختار نظم آینده با ساختار نظم گذشته کاملاً متفاوت است، در ساختار نظم گذشته ما دارای حالت سلسله مراتبی بودیم که حالتی تغییر ناپذیری بود.

وقتی قطب می‌گوئید، این قطب متصلّب است، نوک قطبی دارد که بر دیگران سیطره دارد؛ در این نظم جدید وقتی کلمه اردوگاه را به کار می‌بریم یعنی ماهیت و محتوای آنها از نظر ساختار کاملاً متفاوت است به همین علت که همه جهان را در بر می‌گیرد ما نمی‌توانیم بلوک بندی کنیم و وقتی ملت‌ها را ذکر می‌کنیم آنها نیز در یک اردوگاه هستند.

ملتها در سطح جهان پراکنده هستند و در آن صورت فرقی بین ملت آمریکا، اروپا یا ایران نخواهد بود به همین علت من می‌گویم که منازعه آینده منازعه افقی نخواهد بود بلکه منازعه میان قاعده و رأس هرم خواهد بود و ما با تسخیر وال استریت و ملت‌هایی که در اروپا و در آمریکای لاتین علیه سلطه‌گران می‌جنگند در یک جبهه هستیم.

بنابراین در برسی این ساختار باید لایه‌های آن را ببینید، این لایه‌ها مانند لایه‌های هوا، در کل جهان پراکنده هست؛ لایه‌های متفاوت هستند، لایه زیرین ملت‌های محروم و مستضعفند، لایه بعدی طبقات نخبگان و روشنفکران و آزادی خواهانی هستند که آگاه شده‌اند، لایه‌های بعدی باز نخبگان رهبران و رهبرانی هستند که در سراسر جهان پراکنده‌اند و منادیان آزادی می‌باشند و بالاترین قشر دولت‌هایی هستند که برخواسته از مردمند، بنابراین شما اینها را به عنوان ساختار سلطه‌ستیزان می‌بینید.

در عین حال اردوگاه سلطه‌گران هم در همین مجموعه تنیده شده است یعنی در میان دولت‌ها داریم کسانی را که به سلطه گران تعلق دارند، در میان نخبگان و روشنفکران هم داریم کسانی که منافع و افکارشان با خواسته‌های سلطه‌گران تطبیق می‌کند.

هنوز کسانی از ملت‌ها را داریم که سلطه‌پذیرند، البته امروز خیلی کمتر شدند ولی به علت عدم آگاه حاضر می‌شوند که تحت سیطره سلطه‌گران قرار گیرند.

در مجموع اکنون ساختار موجود کاملاً با ساختار گذشته متفاوت است و شما نمی‌توانید به راحتی آنها را از هم جدا کنید؛ از طرف دیگر هر روزه تعداد بازیگران سلطه‌گر کاهش پیدا می‌کند و بر بازیگران سلطه‌ستیز اضافه می‌شود و نهایتاً روزی خواهد رسید که دیگر سلطه‌گری انشاء الله در جهان باقی نماند.

«نسیم»، تمدن‌های مختلف اسلامی، غربی، ارتدوکس، آمریکای لاتین و غیره در نظم آینده چه جایگاهی خواهند داشت؟

محمدی: بر خلاف نظریه هانتیگنتون معتقدم تمدن‌ها هیچوقت با هم جنگ و جدال نداشته‌اند و با هم معارض نبوده و نخواهند بود.

شاهد هستیم که مدنیت و تمدن موجب افزایش آگاهی و فرهیختگی می‌شود و فرهیختگان با هم دعوا ندارند ؛ تمدن کنفسیوس، اسلام و غیره قرن‌هاست با هم زندگی کردند در جوامع خودشان و دعوایی هم نداشتند، زمانی دعوا و جنگ شکل خواهد گرفت که اینها وسیله‌ای برای صاحبان قدرت شوند.

اگر تاریخ جنگ‌های صلیبی را مطالعه کنید می‌بینید این جنگی میان اسلام و مسیحیت نبود، بلکه جنگ میان صاحبان قدرتی بود در غرب که می‌خواستند قدرت اسلام را بشکنند و تمدن ابزاری برای عثمان‌ها و واتیکان بود و هر دو در یک مسیر حرکت می‌کردند.

اعتقادم این است که تمدن‌ها هر چه گسترده‌تر باشد و هر چه بتوانند به عنوان ابزار قدرت مورد استفاده باشند به هم نزدیکتر خواهند شد و می‌توانند از یکدیگر بهره ببرند.

بهر حال خداوند در قرآن می‌فرماید که ما اقوام، شعوب، قبایل و ... را برای شناسایی ایجاد کردیم و برترین شعوب آن کسی است که تقوا داشته باشد.

بنابراین اعتقاد من این است که مسئله تمدن هرچند ممکن است تمدن‌هایی قدرت بیشتر یا کمتر داشته باشند اما تمدن‌هایی مانند اسلام یا مسیحیت می‌توانند از یکدیگر ارتزاق کنند و به هم نزدیکتر شوند و خواهند شد؛ کما اینکه ما الآن با تمدن چین، کنفسیوس و تمدن هندو مشکلی نداریم ولی وقتی انگلیس می‌آید تا آنجا را مستعمره کند، بر اساس سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن، جنگ میان اسلام و هندوها را راه می‌آندازد ولی اگر انگلیس نباشد هندوها و مسلمان با هم دعوایی ندارد.

«نسیم»، به عنوان سوال آخر نقش تروریسمی که اکنون در منطقه ما ایجاد شده است را در این روند چه می‌دانید؟

محمدی: هدف آنها به عنوان ابزاری در دست صاحبان قدرت تفرقه‌ انداختن در میان مسلمانان و به بی راهه بردن این حرکت اصولی اسلامی مردمی جهان است. هرچند این افراد ابزار قدرت هستند اما خوشبختانه به علت افراط‌گرایی‌شان در جوامع منزویند و این جوامع از این حرکت افراط‌گرایانه آنها نفرت دارند و این یکی از ضعف‌های این فرقه‌گرایی است.

در گذشته اگر استعمار امپریالیسم می‌آمد فرقه‌هایی را به وجود می‌آورد با روش ملایم و نرم حرکت می‌کرد، فرقه‌هایی مانند نقشبندی، بهائیت، شیخیه، قادریانیه و... به وجود می‌آورد که می‌توانست دوام بیاورند و این حرکت‌ها را ایجاد می‌کرد تا مدت‌ها باقی بماند ولی چون این حرکت جدید یک حرکت افراط‌گرایانه و تند است که اساس جامعه را به چالش کشانده و ایجاد رعب و وحشت کرده در نتیجه خیلی زود منزوی می‌شود و از بین می‌رود و حتی می‌توان پیش بینی کرد بلای جان خود سلطه‌گران نیز خواهد شد.

اینکه غرب عده‌ای را جمع از سراسر جهان کنند و با نگاه افراط‌گرایانه آنها را به سمت حرکتی تروریستی ببرند به هر حال روزی بلای جان خودشان نیز خواهند بود.

آن چیزی که در پایان می‌توانم بگویم این است که ملت ما باید همان طوری که حضرت آقا اشاره کردند با نگاه کلان شرایط و موقعیت خود را بیشتر دریابند و بر اساس این درک موقعیت جدید همینطور که اشاره شد کمک کنند تا این پرچمی که بر دوش ما گذاشته شده و پرچم مبارزه جهانی علیه سلطه‌گران است انشاء الله به سرمنزل مقصود یعنی به دست آقا امام زمان برسد چه بخواهیم و چه نخواهیم این مسیر طی خواهد شد اما ما مسئولیم که به سهم خودم در این قسمت در ایجاد اقتصاد مقاومتی، پیشرفت علم و تکنولوژی و همچنین تکیه بر فرهنگ اسلامی خودمان تکیه کنیم تا فردای قیامت انشاء الله رو سفید باشیم.

ارسال نظر: