در گفت‌وگو با فیاض، کاکایی و حیدری بررسی شد؛

ادعای نابودی ایران توسط حافظ و مولوی

کدخبر: 2235159

تهران- ایرنا- ابراهیم فیاض در سخنانی عجیب، حافظ و مولوی را باعث نابودی و انحطاط ایران معرفی کرد.

ابراهیم فیاض را با اظهارنظرهای جنجالی‌اش می‌شناسیم؛ یک روز درباره تأثیر روانشناسان بر طلاق و روز دیگر درباره بی‌ارزش خواندن کار مرحوم مریم میرزاخانی. حالا او در همایش «بازتولید حکمت فردوسی در فرایند فرهنگ ایرانی» که در حوزه هنری انقلاب اسلامی خراسان رضوی برگزار شد، حافظ و مولوی را عامل انحطاط ایران دانسته و فردوسی را سبب پیشرفت. او در این همایش اضافه می‌کند: «در ایران همیشه بین عرفان و حکمت جنگ وجود داشته است. یکی از مشکلات ما وجود اندیشه‌های افرادی همچون مولوی و حافظ در برابر حکمت است. متأسفانه بعد از انقلاب، اشعار حافظ که هویت ملی در آن وجود ندارد رواج بیشتری یافت و شاهنامه که تاریخ این مملکت است، حذف شد. این امر سبب انحطاط آینده نیز می‌شود، در نتیجه مردم به غرب‌گرایی روی می‌آورند». **کاکایی: مقابله با حافظ و مولوی شومن‌بازی است عبدالجبار کاکایی در گفت‌وگو با «ایرنا» بابیان اینکه مخالفت با حافظ و مولوی تازگی ندارد و پیش‌ازاین هم گفته‌شده، افزود: «اغلب متفکران مسلمان که با اندیشه‌های کسروی نزاع داشتند، کم‌کم خودشان به سمت اندیشه‌های کسروی حرکت کردند. بحث این است که از چه جهت به عرفان نگاه بکنیم. عرفان جنبه‌های سازنده و جنبه‌های مخرب اجتماعی هم دارد. هر اندیشه‌ای این‌چنین است. در اقوال صوفی مشایخ، به‌ویژه سخن مولانا و غزالی و حافظ و سعدی و دیگران به امر اخلاقی در ارتباطات جامعه و نظام قانون‌گذاری اجتماع خیلی تأکید می‌شود. برمبنای روایت‌هایی که از تذکرة‌الاولیا و سایر کتب عرفانی به ما رسیده، اغلب صوفیه با نظام قانون‌گذاری فقه دینی که فاقد پشتوانه قوی باشد مخالفت می‌کردند. » نویسنده «تاوان کلمات» در ادامه افزود: «اگر ما خاستگاه فردوسی و حکمتش در خرد را اندیشه‌های کهن ایرانی بدانیم، دقیقا دعوت به عرفان، دعوت به خردگرایی و عمل کردن به یک امر اخلاقی است. در خود شاهنامه فردوسی هم مباحثی هست که جامعه امروز بشری نمی‌پذیرد. این گفتمان‌ها بیشتر جنجال‌آفرین است و به‌ویژه اگر از ناحیه کسانی صادر شود که موضع‌گیری‌هایشان درواقع خلاف رفتارهای سابقشان باشد؛ کسانی که زمانی خواندن شاهنامه را منع می‌کردند. اندیشه‌هایی که زمانی در مقابل خردگرایی می‌ایستادند، وقتی بیایند به نام خردگرایی بخواهند با مولانا و غزالی و حافظ و دیگران مقابله کنند، به نظر من چیزی جز شومن‌بازی نیست.» کاکایی در پایان از قابل احترام بودن ایران با همه جنبه‌های فرهنگی‌اش می‌گوید و اضافه می‌کند: «تصوف و عرفان در ایران معجونی از عشق و خرد باهم است و ما با این اندیشه‌هاست که حافظ را می‌شناسیم. خود حافظ و فردوسی و مولانا اصلاً باهم مشکلی نداشتند. به نظر من طرح مباحثی درباره انحطاط ایران توسط حافظ و مولوی ارزش علمی ندارد.» **غیبت وطن‌پرستی در ادبیات دکتر محبوبه حیدری، استاد ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی با بیان اینکه بعد از فردوسی اندیشه وطن‌پرستی در ادبیات وجود ندارد افزود: «نگاه سعدی، حافظ و مولوی جهان‌وطنی است و اشاره مستقیمی به ایران و میهن در اشعار این سه وجود ندارد. از نگاه جامعه‌شناسی، عرفان مخرب بوده و حتی مثل مخدر عمل کرده است.» نویسنده کتاب «ادبیات مکتبخانه‌ای ایران» نگاه افراطی به عرفان را رد می‌کند، اما معتقد است خردورزی و وطن‌پرستی بعد از فردوسی تا دوره مشروطه در ادبیات حضور نداشته است. حیدری اضافه می‌کند: «نگاه عرفان، فردمحور و نگاه فردوسی جامعه‌محور است. تمایل به عرفان باعث شده که عقلانیت در جامعه کمتر شود و حتی هنگام انتخاب هم کسانی که بین عقل و عشق، دومی را انتخاب می‌کنند صاحب ارزش هستند.» ** فیاض: حافظ و مولوی ضد دین هستند ابراهیم فیاض در گفت‌وگو با «ایرنا» با تأیید حرف‌های روز گذشته‌اش درباره حافظ و مولوی می‌گوید: «عرفان یک دانش غیرانسانی، حیوانی و گیاهی است و فلسفه، دانش انسانی است. بحث وحدت وجود و اصالت وجود و این‌ها همه حیوان پرستی است. ما بعد از بوعلی سینا یک‌جور افلاطونی می‌شویم و دیگر چارچوب‌های اندیشه‌ای ما از بین می‌رود و محورمان می‌شود مطرح‌شدن خدا و طبیعت و تاریخ و این‌ها ازاین‌پس محو می‌شود.» فیاض در ادامه می‌گوید: «مولوی و حافظ ضد دانش و حتی ضد راستی‌اند. این‌ها در شعرهایشان همه‌چیز را باطل کرده‌اند. ضد عقل و خردند. برای خودشان خرد عرفانی درست کرده‌اند. من حتی می‌خواهم بگویم دانش و راستی و درستی و دین و همه این‌ها که مبنای تکامل بشری‌اند، توسط حافظ و مولوی مورد هجوم واقع‌شده‌اند». او در پاسخ به این سؤال که حافظ بر قرآن تسلط و اشراف کامل داشته و چگونه چنین فردی مخالف خرد می‌شود گفت: «بله، مولوی و حافظ مفسر قرآن هستند، اما چه تفسیری؟ تفسیر عرفانی هندی. یا تفسیر عرفانی یهودی و مسیحیت. تفسیر حافظ از قرآن بر اساس هندوئیسم واقع در شیراز بوده و این تفسیرها یا شرقی و هندی می‌شود و یا تفسیرهای غربی. قرآنی که آن‌همه روی تاریخ، مخصوصاً روی قصص بحث می‌کند، محو شده‌است و در شعر حافظ تنها یک غزل متأثر از قرآن است و دیگر داستانی نیست. حالا مولوی دیالکتیکی وارد داستان می‌شود، البته آن‌هم دیالکتیکی جدلی است. حتی اسلام‌گویی مولوی ضد اندیشه و ضد تفکر است». *ضد زبان‌ها فیاض در ادامه با تأکید بر اینکه مبنای تعقل زبان‌شناسی است، می‌گوید: «فردوسی این را خوب متوجه شده که عجم را زنده می‌کند بدین پارسی. سی سال هدف او همین بوده است. بحث این‌ است که زنده‌بودن یک ملت و یک فرهنگ به زبانش است، که فردوسی این را فهمیده بود. مولوی و حافظ ضد زبان‌اند. این‌ها می‌گویند اصل معناست و زبان مهم نیست. یعنی من حتی عرفان را ضد دین می‌دانم چون مقوله دین یعنی پذیرفتن مسئولیت؛ یعنی جزا؛ یعنی همان انذاری که در قرآن خیلی بحث شده است؛ سادیسم و مازوخیسم ریشه‌اش در عرفان است. یعنی جامعه شما که عرفانی است، دچار سادیسم و مازوخیسم است. تمام فیلم‌ها و رسانه‌هایتان همین است. اگر غیرازاین است به من بگویید». **احمدی‌نژاد، حافظی بود فیاض در پایان صحبت‌هایش سراغ دولت نهم و دهم می‌رود و آن‌ها را طرفدار تفکر حافظ می‌داند و اضافه می‌کند: «احمدی‌نژادی‌ها ابتدا از فردوسی گفتند، اما عملاً حافظی بودند. آن‌ها طرفدار فردوسی نبودند، چون فردوسی حماسه بود و آن‌ها در ابتدا می‌گفتند حماسه، اما در عمل حافظی بودند. می‌پذیرم که در ابتدای دولت نهم به‌طرف فردوسی رفتند اما آخر دولت نهم‌شان کم‌کم پیچیدند طرف حافظ. این‌ها الان انحطاط ما را شکل می‌دهند.» **حافظ از دیدگاه رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی خود در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ در آبان سال 1367 درباره حافظ این‌گونه فرموده‌اند: «منظور من از حافظ، آن شخصیتی است که از حافظ در تاریخ ماندگار است؛ یعنی آن بخش اصلی و عمده‌ی عمر حافظ که بخش پایانی عمر اوست. [...] حافظ در اقلاً ثلث آخر زندگی‌اش، یک انسان وارسته و والاست. اولاً یک عالم زمانه است؛ یعنی درس‌خوانده و تحصیل‌کرده و مدرسه‌رفته است. فقه و حدیث و کلام و تفسیر و ادب فارسی و ادب عربی را آموخته. حتی آن‌چنان‌که حدس زده می‌شود، از اصطلاحاتی که در نجوم و غیره به‌کاررفته، در این علوم هم‌دستی داشته و تحصیلی کرده، یک عالم است. این عالم، بساط علم‌فروشی و زهدفروشی و دین‌فروشی را هرگز نگسترده، که آن روز چنین بساط‌هایی رواج داشته. این عالم در بخش عمده‌ای از عمرش، راه سلوک و عرفان را هم پیموده. در اینکه وابسته‌ به فرقه‌ای از متصوفه هم نیست، شاید شکی نباشد. یعنی هیچ‌یک از فرق متصوفه، نمی‌توانند ادعا کنند که حافظ جزو سلسله‌ آن‌هاست، زیرا که برای او هیچ مرشدی، شیخی، قطبی بیان‌نشده». ایشان در مرداد 1380 نیز پیرامون معارف بلندی که در شعر حافظ وجود دارد، اظهار داشتند: «این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمی‌آید، بلکه یک پشتوانه‌ فلسفی و فکری لازم دارد. باید متکا یا نقطه‌ عزیمت و خاستگاهی از اندیشه‌ والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند». گزارش از : سید مهدی موسوی تبار *اداره کل اخبار چندرسانه‌ای* ایرنا پلاس*

منبع: ایرنا

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

ارسال نظر: